سؤالاتى كه باعث هدايت جوانان شيعه شد
ترجمهٔ این موضوع به دیگر زبانها
دستهبندیها
منابع
Full Description
- ستایش خداوندی را سزاست که میگوید:
- پرسشها
- 1) شیعیان معتقدنـد که علی t امامی معصوم است سپس – چنان که خود شیعیان قبول دارند – علی را میبینیم که دخترش ام کلثوم «دختر حضرت فاطمه (رضي الله عنها) و خواهر حسن و حسین»
- 2) شیعیان میگویند ابوبکر و عمر کافر بودهاند، سپس میبینیم که علیt که از دیدگاه شیعه امام معصوم است، خلافت آنها را میپسندد و با هر یک پس از دیگری بیعت کرده و علیه وی قیام ننموده است.
- 3) امام علی t بعد از وفات فاطمه (رضي الله عنها) با زنان دیگری ازدواج نمود و از آنها صاحب چندین فرزند شد، که برخی از ایشان عبارتند از: عباس بن علی، عبدالله بن علی، جعفر بن علی و عثمان بن علی.
- 4) صاحب کتاب نهج البلاغه – کتاب معتبر شیعه – روایت میکند که علیt از پذیرفتن خلافت کنارهگیری کرد و گفت:
- 5) شیعیان میگویند فاطمه پارۀ تن محمد (صلى الله عليه وسلم ) در زمان خلافت ابوبکر مورد اهانت قرار گرفته و پهلوی او را شکستند،
- 6) بسیاری از بزرگان اصحاب ن از اهل بیت پیامبر زن گرفتهاند و اهل بیت هم از آنها زن گرفتهاند، به خصوص شیخین (ابوبکر و عمر)
- 7) کلینی در کتاب الکافی میگوید: «أن الأئمة يعلمون متى يموتون، وأنهم لا يموتون إلاَّ باختيار منهم».
- 8) حسن بن علی م با اینکه یاوران و لشکریانی داشت و میتوانست جنگ را ادامه دهد،
- 9) کلینی در کافی([25]) میگوید:
- 10) در جلد اوّل کتاب کافی اسم کسانی ذکر شده است که برای شیعیان احادیث پیامبر و گفتههای اهل بیت را روایت کردهاند،
- 11) خداوند متعال میفرماید:
- 12) اگر چنان که شیعیان ادّعا میکنند قمهزنی([32]) و خونین کردن سر و زنجیر زنی و نوحهسرایی و زدن به سر و سینه،
- 13) شیعه میگوید که هزاران نفر صحابه در غدیرخم حضور داشتند و همه شنیدند که پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) علی را به عنوان جانشین خود بعد از وفاتش تعیین کرد؛
- 14) چرا وقتی پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) قبل از وفاتش خواست تا برای اصحاب چیزی بنویسد که هرگز بعد از او گمراه نشوند، علی چیزی نگفت، با اینکه وی همان مرد شجاعی است که از هیچکس جز خدا هراسی ندارد؟!
- 15) آیا مگر شیعه نمیگوید بیشتر روایتهای کتاب کافی ضعیف هستند([34]) و چیز صحیحی جز قرآن نداریم؟!
- 16) انسان فقط میتواند بندۀ خدا باشد؛ خداوند متعال میفرماید: ﴿بَلِ ٱللَّهَ فَٱعۡبُدۡ﴾ [الزمر: 66]. «بلکه [فقط] خدا را بندگی کن».
- 17) وقتی علیt میدانست که خداوند او را خلیفه و جانشین بلافصل پیامبر کرده، پس چرا با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کرد؟!
- 18) وقتی علیt زمام امور را به دست گرفت،
- 19) شیعیان میگویند که خلفای راشدین کافر بودهاند،
- 20) شیعه میگوید معاویهt کافر بوده است،
- 21) شیعه ادعا میکند که اصحاب پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) بعد از وفات او مرتد شده و از اسلام برگشتند،
- 22) معلوم و مشخص است که حسن بن علی م مادرش فاطمه (رضي الله عنها) میباشد و نزد شیعه از ائمه معصومین است،
- 23) شما میگویید که علی بعد از پیامبر امام بر حق بوده است پس چرا در مدّتی که پیامبر بیمار بود حتی در یک نماز علی t پیشنماز مردم نشد؟!
- 24) شما میگویید علّت پنهان شدن امام دوزادهمتان در غار،
- 25) پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) وقتی از مکه به مدینه هجرت کرد ابوبکر را همراه با خودش برد و او را نجات داد،
- 26) علت تقیه فقط ترس است و ترس و هراس بر دو نوع است: اول اینکه انسان از این بترسد که جانش را از دست بدهد.
- 27) از دیدگاه شیعه تعیین امام معصوم به خاطر آن واجب است که ظلم و شرّ از بین برود و در همه جا عدالت برقرار شود.
- 28) کلینی در کافی باب مستقلی به این عنوان آورده است (زنان از زمین ارث نمیبرند)،
- 29) ابوبکر با مرتدین جنگید و گفت:
- 30) شیعه و اهل سنت همه بر این اجماع دارند که علی t فرد بسیار شجاع و دلیری بوده است که کسی به گرد پای او نمیرسیده است،
- 31) حدیث کساء شامل چهار نفر از خانواده علی میشود که تطهیر شامل آنها میگردد([39]).
- 32) شیعه از امام جعفر صادق – که به پندار آنها مؤسس مذهب جعفری است – روایت میکند که او با افتخار میگفت:
- 33) مسجد الاقصی یک بار در زمان عمر t، و سپس در زمان رهبر سنّی مذهب صلاحالدین ایوبّی : آزاد گردید.
- 34) شیعه ادعا میکنند که عمر t با علی t دشمن بوده است، اما میبينیم که عمر وقتی که برای تحویل گرفتن کلیدهای بیت المقدس به شام میرود،
- 35) شیعیان میگویند مهدیشان وقتی ظهور میکند، طبق حکم آل داود فرمانروایی مینماید! پس شریعت محمد (صلى الله عليه وسلم ) که نسخکنندۀ همۀ شریعتهاست کجاست؟!
- 36) چرا وقتی مهدی ظهور میکند با یهودیان و مسیحیان از در صلح و آشتی در میآید و عربها و قریش را به قتل میرساند؟!
- 37) شیعه معتقدند که ائمه در پهلوی مادرانشان هستند و از ران راست متولد میشوند([42])!! آیا مگر محمد (عليه الصلاة والسلام) که برترین پیامبران و والاترین انسانها بود، در شکم مادرش نبود و از رحم او بیرون نیامد؟!
- 38) شیعه از امام جعفر صادق روایت میکند که گفت: «صاحب هذا الأمر رجل لا يسميه باسمه إلاَّ كافر..».
- 39) کلینی در کافی از احمد بن محمد از ابی عبدالله؛ روایت میکند که گفت: «يكره السّواد إلاَّ في ثلاث الخف والعمامة والكساء».
- 40) اگر کسی بخواهد شیعه شود، باید از میان مذاهب مختلف و زیاد شیعه کدام را انتخاب کند؟!
- 41) آیا غیر از قرآن کتابهای دیگری بر پیامبر نازل شده است و فقط علی از آن آگاه بوده است؟!
- 42) چرا پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) وقتی که فرزندش ابراهیم؛ وفات یافت به سر و صورتش نزد؟!
- 43) شیعیان معتقدند که اغلب صحابه به جز تعداد بسیار اندکی منافق و کافر بودهاند،
- 44) ابو جعفر محمد بن حسن طوسی شیخ شیعه در مقدمۀ کتابش تهذیبالاحکام([62]) میگوید:
- 45) اگر ولایت علی بن ابی طالب t و ولایت فرزندانش بعد از او رکنی از ارکان ایمان است که ایمان بدون آن تحقق نمییابد،
- 46) اگر آن گونه که شیعیان میگویند اصحاب دشمن یکدیگر بودند،
- 47) چرا بسیاری از شیعیان نماز جمعه نمیخوانند با اینکه به صراحت در سورۀ جمعه به اقامه نماز جمعه امر شده است، و خداوند متعال میفرماید:
- 48) شیعیان معتقدند که آیاتی از قرآن حذف شده و آیاتی را نیز ابوبکر و عمر تغییر دادهاند!
- 49) شیعه در مورد گزارش الهی که میفرماید: ﴿يُرِيدُونَ لِيُطۡفُِٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ﴾ [الصف: 8] «آنان ميخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند».
- 50) فقط دو نفر از ائمه زمام خلافت را به دست گرفتهاند، علی و فرزندش حسن م، پس کامل گرداندن نور به وسیله ده امام دیگر کجاست؟!
- 51) بعضی از کتابهای شیعه از جعفر صادق روایت میکنند، که زنی از او پرسید که آیا ابوبکر و عمر را دوست بدارم؟!
- 52) ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبین([83]) و أربلی در کشف الغمّه([84]) و مجلسی در جلاء العیون([85]) گفته است ابوبکر بن علی بن ابی طالب با برادرش حسین t در کربلا کشته شد،
- 53) ایمان داشتن به اینکه پیامبر خدا آخرین پیامبر است، یعنی اینکه پیامبر در دوران حیات و پس از مرگش امام و پیشوای مردم است،
- 54) در دوران پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) افرادی نزد ایشان میآمدند و فقط یک بار او را میدیدند و به مناطق و شهرهای خود باز میگشتند،
- 55) در نهج البلاغه آمده است: (و امام؛ در نامهای به معاویه گفت):
- 56) شیعه نمیتوانند بیعت کردن ابوبکر و عمر و عثمان در زیر درخت (بيعة الرضوان) با پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) را انکار کنند،
- 57) شیعه ناسزا گفتن به بزرگان اصحاب به خصوص خلفای راشدین ابوبکر و عمر و عثمان را عبادت میدانند و با این کار به خدا تقرب میجویند؛
- 58) شیعیان همواره در کتابهای خود و در داستانهایی که در مورد حسین میگویند تکرار میکنند که حسین تشنه در میدان جنگ به شهادت رسیده است،
- 59) دین در دوران پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) کامل گردید؛ زیرا خداوند میفرماید: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ﴾ [المائدة: 3] «امروز، دين شما را برایتان كامل كردم».
- 60) خداوند متعال در مورد پاکدامنی و بیگناهی عايشه (رضي الله عنها ) در قصۀ معروف افک، در اوایل سورۀ نور چندین آیه نازل فرموده و او را از تهمت زشتی که در حق او روا داشتند، پاک دانسته است،
- 61) اگر علی و دو فرزندش ن دارای این قدرت خارق العادهای هستند که کتابهای شیعه آن را روایت میکنند و معتقدند که علی و حسن و حسین هم اینک که مردهاند نیز به ایشان فایده و سود میرسانند، پس چرا آنها وقتی که زنده بودند برای خودشان کاری نکردند و به خودشان سودی نرساندند؟!
- 62) علمای شیعه میگویند فضائل علی و همچنین نص دالّ بر امامت او به تواتر ثابت شده است.
- 63) شیعه ادّعا میکنند که هدف ابوبکر و عمر و عثمان پادشاهی و ریاست بود،
- 64) فرقۀ قادیانی به خاطر ادّعای نبوّت برای رهبرشان کافر هستند،
- 65) چگونه پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) در حجرۀ عايشه (رضي الله عنها ) دفن میشود! و حال آن که شما شیعهها عايشه (رضي الله عنها ) را به کفر و نفاق متهم میکنید؟!
- 66) و چگونه ابوبکر و عمر در کنار پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) دفن میشوند، و حال آن که از دیدگاه شما آنها کافرند؟!
- 67) شیعیان ادعا میکنند که در قرآن به صراحت امامت علی t و مستحق بودنش به خلافت بیان شده، ولی اصحاب آن را پنهان کردند.
- 68) خلیفه بر حق بعد از پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) ابوبکر الصدیقt بود و دلیل آن امور ذیل است:
- 69) شیعیان ادّعا میکنند که معاویه t کافر و مرتد بوده است!،
- 70) شیعیان نمیتوانند ایمان و عدالت علی را ثابت کنند مگر آن که مسلمانی منصف شوند؛
- 71) علمای شیعه میگویند علی از همه مردم به امامت سزاوارتر بوده؛ چون از همۀ اصحاب برتر و دارای فضائل بیشتری بوده است، میگوییم:
- 72) علمای شیعه میگویند ابوبکر و عمر خلافت را از علی غصب کردند و علیه او توطئه نمودند تا او را از رسیدن به خلافت باز دارند و....
- 73) انصار ن با ابوبکر t مخالفت کردند و مردم را به بیعت با سعد بن عبادهt فرا خواندند، در حالی که علی مشغول کفن و دفن پیامبر خدا بود، نه با آنها بود و نه با اینها، و سپس انصار همه با ابوبکر بیعت کردند که بیعت آنها به دلیل یکی از اسباب ذیل بود:
- 74) شیعیان میگویند که ابوبکر و عمر در کنار زدن علی از خلافت موفق شدند؛ از آنها میپرسیم خوب وقتی آنها علی t را کنار زدند خلافت چه دستاوردهایی برای خودشان داشت؟!
- 75) مادر محمد بن عبدالله بن عمرو بن عثمان بن عفان t فاطمه بنت حسین بن علی بن ابی طالب ن است، پس مادر بزرگ محمد، فاطمهك و پدر بزرگش عثمان t است!
- 76) شیعیان میگویند که ائمه معصومند، و از طرفی میگویند آنها تقیه میکنند،
- 77) علمای شیعه وقتی از حدیث ثقلین([93]) بر امامت ائمه خود استدلال میکنند دچار یک تناقض میشوند، چون آنها هر کس را که از ثقل اصغر (أهل البيت) عیبجویی کند و به آنان طعنه بزند، کافر میدانند، اما هر کس به ثقل اکبر که قرآن است طعنه بزند میگویند او مجتهد بوده و اشتباه کرده است و او را کافر نمیشمارند.
- 78) شیعیان میگویند که همه اصحاب به جز تعداد اندکی، که از هفت نفر بیشتر نیستند، مرتد شدهاند.
- 79) در حدیث مهدی آمده است: «لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ، لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ، حَتَّى يَبْعَثَ فِيهِ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ بَيْتِي يُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِي، وَاسْمُ أَبِيهِ اسْمُ أَبِي»
- 80) تناقضاتی دربارۀ حیات مهدی منتظَر شیعیان:
- 81) شیعه از علی t روایت میکنند که او در حالی که غمگین بود نزد یارانش آمد و گفت:
- 82) چه چیز ابوبکر t را مجبور کرده بود تا در سفر هجرت همراه پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) باشد؟!
- 83) خداوند در چندین جا در قرآن کریم اصحاب را ستوده است، او تعالی میفرماید:
- 84) اگر چنان که شما میگویید اصحاب بعد از وفات پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) همه مرتد شدند، پس چگونه با مرتدان از قبیل اصحاب مسیلمه و یاران طلیحه بن خویلد و پیروان اسود عنسی و سجاح و دیگران پیکار کردند و آنها را به اسلام باز گرداندند؟! آیا اصحاب وقتی طبق ادّعای شما مرتد شده بودند نباید آنها را یاری میکردند، یا حداقل آنها را به حال خود وا میگذاشتند؟!
- 85) سنّتهای تکوینی و تشریعی شهادت میدهند که پیروان هر پیامبری بهترین افراد آن امت میباشند، اگر از پیروان هر دینی پرسیده شود که بهترین افراد امت و ملت شما چه کسانی هستند خواهند گفت: یاران پیامبران.
- 86) میبینیم که پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) با اینکه در شرایط بسیار سختی قرار میگیرد با اين حال تقیه نمیکند، اما شیعیان ادعا میکنند که نُه دهم دین تقیه است! و میگویند که ائمه تا حدود زیادی از تقیه استفاده کردهاند؛ سؤال این است که چرا آنها از جدّ خود پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) پیروی نکردند؟!
- 87) علی را میبینیم که مخالفان خود را کافر نمیداند، حتی خوارج را که با او جنگیدند و کافرش شمردند، کافر نمیداند، پس چرا شیعیان از او پیروی نمیکنند؟! و چرا بهترین یاران محمد (صلى الله عليه وسلم ) و بلکه همسران او را کافر میشمارند؟!
- 88) اجماع از دیدگاه شیعیان حجت نیست و فقط زمانی میتواند حجت باشد که معصوم وجود داشته باشد([110]). باید گفت که سخنشان بیمعنی است زیرا طبق گفته آنها وقتی معصوم موجود باشد نیازی به اجماع نیست.
- 89) شیعیان، زیدیه را کافر میشمارند با اینکه زیدیه دوستداران اهل بیت هستند، پس میفهمیم که معیار نزد شیعه، دشمنی با اصحاب است، نه دوستی با اهل بیت([111])، بنابراین هر کسی که با اصحاب دشمن نباشد، شیعه او را کافر میشمارد، هر چند او اهل بیت را دوست داشته باشد.
- 90) شیعه میگوید علی بعد از وفات پیامبر مستحق خلافت بوده است به این دلیل که پیامبر فرمود: «تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی هستی»([112]) اما میبینیم که هارون جانشین موسی نشده و قبل از او وفات یافته است و جانشین موسی یوشع بن نون بوده است!
- 91) شیعیان به پیروان خود جرأت دادهاند تا مرتکب هر گونه گناه بشوند، زیرا به آنها میگویند که چون شما علی را دوست دارید هر گناهی مرتکب شوید اشکال ندارد،
- 92) بدا یکی از عقاید شیعیان است و از طرفی ادعا میکنند که امامان غیب میدانند؟! آیا امامان از خداوند بزرگترند؟!
- 93) تاریخ به ما میگوید که شیعه همواره یاور دشمنان اسلام از قبیل یهودیان و نصارى و مشرکین بودهاند.
- 94) شیعه به فرقه و گروههای زیادی تقسیم میشوند، و به شدت با یکدیگر مخالف هستند و هر فرقهای فرقۀ دیگر را کافر میداند،
- 95) وقتی فتنهگران شورشی خانه عثمان بن عفان س را محاصره کردند علی س از او دفاع کرد و فرزندانش حسن و حسین و برادر زادهاش عبدالله بن جعفر([114]) را فرستاد تا از عثمان دفاع کنند،
- 96) به اتفاق شیعه و سنی، عمرt در کارهای([115]) زیادی با علیt مشورت میکرد، اگر چنان که شما ادعا میکنید عمر ظالم میبود با اهل حق مشورت نمیکرد چون ظالم به دنبال حق نمیرود!
- 97) به اتفاق همه ثابت است که سلمان فارسیt در زمان خلافت([116]) عمرt فرماندار مدائن بوده است،
- 98) شیعیان میگویند که امامانشان معصوم هستند و مهدی آنها موجود است و بعضی از علمای مذهبشان با مهدی در ارتباط هستند و گفتهاند که 30 نفر با مهدی ارتباط دارند!
- 99) شما شیعهها میگویید که درست نیست که دنیا از وجود کسی خالی باشد که حجت الهی را اقامه مینماید،
- 100) علمای شیعه میگویند که شناخت ائمه شرطی برای صحت ایمان شخص است،
- 101) صاحب نهج البلاغه روایت میکند که وقتی به علی خبر رسید که انصار ادعا کردهاند که خلیفه و امام باید از آنها تعیین شود گفت:
- 102) اگر به شما گفته شود که رهبری مؤمن و صالح و پرهیزگار سرپرست و حاکم مردمانی است که بعضی منافقاند و بعضی مؤمناند،
- 103) شیخ حر العاملی عالم شیعه در تفسیر: ﴿وَلَا تُمۡسِكُواْ بِعِصَمِ ٱلۡكَوَافِرِ﴾ [الممتحنة: 10] «با زنان کافر ازدواج نکنید».
- 104) شیعیان برای اثبات امامت امامان دوازدهگانهشان به این حدیث استدلال میکنند که پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) فرمود:
- 105) شیعیان معتقدند که اصحاب درستکار و عادل نیستند؛
- 106) به یکی از شیعیان گفته شد: آیا پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) ما را به آن دستور نداده که همسر شایستهای انتخاب کنیم و با افراد خوب فامیل شویم و از آنها زن بگیریم و به آنها زن بدهیم؟ گفت: بله؛ شکی نیست!
- 107) وقتی منافقان و مرتدان چنان در میان اصحاب زیاد بودند که علمای شیعه ادعا میکنند، پس چگونه اسلام گسترش یافت؟!
- 108) عالم بزرگ شیعه محمد آل کاشف الغطاء در مورد علیt میگوید:
- 109) شیعیان برای اثبات اینکه اصحاب بعد از پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) مرتد شدهاند از این حدیث استدلال میکنند که پیامبر فرمود:
- 110) مالک اشتر یکی از یاران بزرگ علی که شیعیان او را بزرگ و گرامی میدارند میگوید:
- 111) ابن حزم از شیعه میپرسد که علی بعد از شش ماه با ابوبکر بیعت کرد، یا تأخیر او در بیعت کار درستی بوده است که در این صورت بیعت کردن او نادرست بوده است، و اگر بیعت کردن او کار درستی بوده است پس او به خاطر تأخیر در انجام آن اشتباه کرده است!([127]).
- 112) وقتی به شیعهها گفته میشود که چرا علیt در مورد خلافت بعد از وفات پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) به کشمکش نپرداخت و حال آن که طبق ادعای شیعیان طبق نص الهی خلافت حق او بوده است؟
- 113) شیعیان فرق زیادی بین پیامبران و ائمه قائل نیستند، و شیخ آنها مجلسی دربارۀ ائمه میگوید:
- 114) شیعیان میگویند که وجوب تعیین امام به قاعده لطف الهی([129]) بر میگردد،
- 115) شیعیان ادعا میکنند که ائمهشان معصومند([130]) اما به اتفاق همه،
- 116) در این زمان وقتی علمای اهل سنتِ سرزمین حرمین فتوا دادند که کمک گرفتن از کافران در مقابل بعثیهای مرتد در حال ضرورت جایز است، شیعیان کار علمای اهل سنت را تقبیح کردند و به آنها بد و بیراه گفتند،
- 117) یکی از قواعد شیعه این است که هر کسی از اهل بیت ادعای امامت کند و چیزهای خارق العادهای که نشانگر صدق و راستی او هستند ارائه دهد امامت او ثابت میشود،
- 118) وقتی این آیه نازل شد که: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا﴾ [النساء: 58] «خداوند به شما فرمان مىدهد كه امانتها را به صاحبانش بدهيد».
- 119) شیعیان حدیثی ساختهاند که در آن آمده است:
- 120) شیعیان میگویند نسخهای از قرآن پیش علیt بود که به همان صورت که قرآن نازل شده ترتیب داده شده است! از آنها میپرسیم که علی t بعد از عثمان t به خلافت رسید، پس چرا او این قرآن کامل و دست نخورده را بیرون نیاورد؟!([135]). و قرآن حال حاضر، قرآنى است که از مرويات علي و به همان صورت که شما ادعا دارید ترتیب داده نشده است.
- 121) شیعیان ادعا میکنند که اهل بیت و خاندان پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) را دوست میدارند، اما کارهایی میکنند که با این ادعا منافی و متضاد است؛
- 122) علمای شیعه بعضی از افراد برجسته اهل بیت را به صراحت کافر قرار دادهاند!
- 123) در زمان خلافت ابوبکرt، علیt در جنگ با مرتدین مشارکت نمود و کنیزی از افراد اسیر شدۀ بنی حنیفه بهره او شد که بعدها علی از او صاحب فرزندی به نام محمد بن الحنفیه گردید، از این مطلب چنین بر میآید که از دیدگاه علی خلافت ابوبکر درست بوده است، و اگر درست نمیبود علی مشارکت با او را در این امر نمیپسندید.
- 124) در مسائل متعددی اقوال متناقض و متضادی از جعفر الصادق نقل میشود؛ تقریباً هیچ مسئله فقهی نیست مگر آن که از امام صادق در مورد آن دو قول نقل میشود که اغلب با هم متضاد و متناقضاند؛
- 125) كتابهاي معتمد و موثوق حديث نزد شيعه «وسائل الشیعه» شیخ حر عاملي متوفاى سنه 1104هـ
- 126) روایات و احادیث زیادی در کتابهای شیعه از اهل بیت نقل شده که با روایتهای اهل سنت مطابق هستند؛
- 127) صاحب نهج البلاغه که یکی از کتابهای معتبر شیعیان است نقل میکند که علی t،
- 128) شیعهها ادعا میکنند که امامانشان معصوم هستند،
- 129) امام یازدهم شیعیان حسن عسکری وفات یافت بدون آن که فرزندی داشته باشد،
- 130) شیعیان همیشه به مروان بن حکم حمله میکنند و هر زشتی را به او نسبت میدهند، سپس بر خلاف این در کتابهایشان روایت میکنند که حسن و حسین م پشت سر مروان نماز میخواندند!([144]).
- 131) شیعیان – در داستانهای زیادی که در مورد مهدی غایب خود میگویند – ادعا میکنند که وقتی مهدی به دنیا آمد:
- 132) شیعیان چند شرط برای امام گذاشتهاند یکی اینکه از همۀ پسرانِ پدرش بزرگتر باشد،
- 133) شیعیان ادعا میکنند که باید امام با نص تعیین شده باشد؛ اگر چنین میبود فرقههای شیعه این همه در مورد امامت دچار اختلاف نمیشدند،
- 134) بعضی از شیعه عايشه (رضي الله عنها ) را تهمت میزنند و او را به همان چیزی متهم میکنند که اهل افک او را بدان متهم کردند! به آنها گفته میشود:
- 135) شیعیان معتقدند که علم و دانش نزد ائمه آنها انبار شده است،
- 136) شیعیان در کتابهایشان میگویند که رفتن حسین به سوی اهل کوفه و حمایت نکردن کوفیها از او و کشتن حسین، سبب شد تا همه مردم مرتد شوند به جز سه نفر. پس اگر حسین آنگونه که شیعیان میگویند غیب میدانست به سوی آنها نمیرفت.
- 137) شیعیان ادعا میکنند که امام دوازدهم آنها به علت ترس از کشته شدن پنهان شده است. به آنها گفته میشود که چرا ائمه پیش از او کشته نشدند؟! با اینکه در دولت خلافت زندگی میکردند و بزرگ بودند، پس چطور او کشته میشود و حال آن که بچهای کوچک است؟!
- 138) شیعیان ادعا میکنند که «آنها فقط به احادیثی اعتماد میکنند که صحیح هستند و از اهل بیت به آنها رسیدهاند»([151])،
- 139) و نیز به شیعیان میگوییم که شما به گفته خودتان روایاتی را که از طریق ائمه اهل بیت به شما رسیده قبول میکنید،
- 140) همچنین به شیعه میگوییم که ما میبینیم که علم و دانش پیامبر به بیشتر شهرها و مناطق اسلامی از طریق کسانی دیگر غیر از علیt
- 141) همچنین شیعیان در کتابهایشان اعتراف میکنند که علم حلال و حرام و مناسک حج به آنها جز از طریق ابی جعفر باقر نرسیده است.
- 142) شیعیان چیزهای ضد و نقیضی میگویند و کسی که به گفته خودش میگوید مهدی منتظرشان را دیده است را عادل و راستگو میدانند؛ و شیخ آنها مامقانی میگوید:
- 143) علمای شیعه روایت کسی که امامی از ائمهشان را قبول نداشته باشد رد میکنند و روایات اصحاب را به همین خاطر قبول نمیکنند،
- 144) گروه بزرگی از علمای شیعه معتقدند که در کتابشان کافی الكليني هم روایت صحیح هست و هم ضعیف و موضوع،
- 145) همدانی عالم و شیخ شیعه در مصباح الفقیه میگوید:
- 146) شیعیان اعتراف میکنند که یکی از برجستهترین علمای آنها ابن بابویه قمی صاحب کتاب «من لا یحضره الفقیه»
- 147) از چیزهای عجیب شیعه یکی این است که وقتی در مسألهای اختلاف کنند و در آن دو قول باشد.
- 148) شیخ شیعه مجلسی میگوید: «روبهرو ایستادن با قبر لازم است گر چه برخلاف جهت قبله باشد»([163])،
- 149) شیعه همواره حدیث غدیر و گفته پیامبر را تکرار میکنند که فرمود:
- 150) به شیعه گفته میشود: اگر اصحاب، نصّ خلافت علی را پنهان کرده بودند فضایل او را نیز پنهان میکردند و چیزی در مورد فضائل علی روایت نمیکردند،
- 151) شیعیان روایت میکنند که حسن عسکری پدر امام منتظرشان فرمان داده که خبر امام مهدی از همه پنهان شود به جز از افراد مورد اعتماد.
- 152) شیعیان میگویند که خداوند عمر مهدیشان را به خاطر آنها صدها سال طولانی کرده چون که همه مردم و بلکه تمام جهان هستی به او نیاز دارند!
- 153) جعفر برادر حسن عسکری پدر امام غائب میگوید که برادرش فرزندی نداشته است، علمای شیعه سخن او را قبول نمیکنند.
- 154) یکی از عقاید معروف شیعه عقیده «الطینه» است، که خلاصهاش این است که خداوند شیعیان را از خاک مخصوصی آفریده و سنیها را از خاکی دیگر آفریده است!
- 155) علمای شیعه همواره بیان میکنند که انصار ن دوستداران علی بودهاند و در جنگ صفین در لشکر علی قرار داشتند.
- 156) ما با دو گروه مواجه هستیم. گروهی به کتاب خدا طعنه میزند و ادعا میکند که قرآن تحریف شده است،
- 157) خداوند متعال میفرماید:
- 158) شیعیان روایات ثابت و صحیحی دارند که مجموعهای از دروغگویانی را - که دین شیعه براساس و پایۀ روایتهای آنان استوار است - مذمت و لعنت میکنند و هر فرد را به طور مشخص لعنت و مذمت وارد شده دربارۀ آنها را نمیپذیرند چون اگر آن را قبول کنند جزو اهل سنت خواهند شد بنابراین برای رویارویی با این مذمت به تقیه پناه بردهاند، یعنی آنها زیرکانه سخن امام را رد میکنند،
- 159) به تواتر ثابت شده و همه میدانند که ابوبکر و عمر و عثمانن از افراد بسیار نزدیک به پیامبر و از بزرگترین همراهان و یاران او بودهاند،
- 160) شیعیان میگویند که «امامت واجب است؛
- 161) در کتاب نهج البلاغه آمده است که علی t با پروردگارش مناجات میکرد و این دعا را میگفت:
- 162) شیعیان میگویند که هیچ پیامبری نبوده مگر آن که به ولایت علی t دعوت کرده است.!([178])
- 163) آیا ائمه صیغه (ازدواج موقت) کردهاند؟! و پسرانی که از صیغه دارند چه کسانی هستند؟!
- 164) شیعیان میگوید: ائمه آنچه را که شده و آنچه را که میشود میدانند و هیچ چیزی بر آنها پنهان نمیماند،
- 165) جنایتی که از دیدگاه شیعیان اصحاب مرتکب شدهاند این است که به گفته آنها اصحاب از ولایت علی منحرف شدند و خلافت را به وی نسپردند،
- 166) منابع شیعیان به اتفاق میگویند که ائمه تقیه میکردهاند و تقیه یعنی اینکه امام غیر از آنچه در دل دارد چیزی دیگر را اظهار کند، و گاهی ممکن است سخنی بگوید که حق نیست.
- 167) کلینی نقل میکند که یکی از یاران امام علی t از امام خواست تا آنچه را که خلفای گذشته خراب و فاسد کردهاند اصلاح کند،
- 168) عمر t قبل از وفاتش شورای شش نفرهای را تعیین کرد،
- 169) در نهایتِ تعجب باید بگوییم که شیعه روایاتی را جعل کردهاند که متضمن اسامی امامان شیعه،
- 170) همچنانکه معلوم است، علمای شیعه ادعا میکنند که اکثر صحابه ن بعد از وفات پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) مرتد شدند!
- 171) چنانکه گذشت، شیعیان گمان میکنند نصی در مورد امامت امامانشان وجود دارد،
سوالاتى كه باعث هدايت جوانان شيعه شد
ستایش خداوندی را سزاست که میگوید:
﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِي مُسۡتَقِيمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦۚ﴾ [الأنعام: 153].
«اين راه مستقيم من است، از آن پيروى كنيد! و از راههاى پراكنده (و انحرافى) پيروى نكنيد، كه شما را از طريق حق، دور مىسازد!».
و درود خدا بر خاتم پیامبران محمد (صلى الله عليه وسلم ) که فرموده است: «بنی اسرائیل به هفتاد و یک گروه تقسیم شدند، و امّت من به هفتاد و سه گروه تقسیم خواهد شد؛ که جز یک گروه همه به دوزخ میروند، گفته شد: ای پیامبر خدا، آن یک گروه کدام است؟ فرمود: آنکس که بر راهی باشد که امروز من و اصحاب من بر آن هستیم»([1]).
اما بعد:
ارادۀ -تکوینی و تقدیری- خداوند بر آن بوده است تا مسلمانها به گروهها و احزاب و مذاهب مختلفی که با یکدیگر دشمنی میورزند و علیه همدیگر توطئه مینمایند تقسیم شوند، آری دچار تفرقه گشته و با فرمان خداوند که آنان را امر نموده که به هنگام اختلاف به کتاب خدا و سنّت پیامبرش مراجعه کنند مخالفت ورزیدند، خداوند متعال میفرماید:
﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا ٥٩﴾ [النساء: 59].
«پس اگر در [مورد] چيزى باهم اختلاف داشتيد، آن را به خدا(با عرضه به قرآن) و پيامبر (با رجوع به سنّت صحيح نبوی) بازگردانيد (و از آنها داورى بطلبيد) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد! اين (كار) (براى شما) بهتر، و عاقبت و پايانش نيكوتر است».
بنابراین باید همه کسانی که خیرخواه امت [اسلامی] خویش و دوستدار یکپارچگی و وحدت آن میباشند، تا آنجا که میتوانند برای متّحد نمودن این امت، زیر پرچم حق، و باز گرداندن آن از نظر عقیده و شریعت و اخلاق به دوران پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) بکوشند؛ زیرا خداوند متعال میفرماید:
﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِيعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْۚ﴾ [آل عمران: 103].
«و همگى به ريسمان خدا (قرآن و اسلام، و هرگونه وسيله وحدت)، چنگ زنيد، و پراكنده نشويد».
و از مهمترین گامهایی که در این راستا باید برداشته شود، آگاه کردن پیروان فرقههای مخالفِ دعوت قرآن و سنت، از عقاید انحرافیشان است، انحرافاتی که آنها را از هدایت و از پیوستن به جماعت مسلمین باز داشته است.
بنابراین به فکر آن افتادم تا پرسشهایی را جمعآوری کنم و گروههای جوان شیعه را مخاطب این پرسشها قرار دهم، تا شاید عقلای آنان به هنگام فکر کردن در آنها، به حق باز گردند. پرسشهایی که پاسخ درستی برای آن جز پذیرفتن دعوت قرآن و سنّت، که از چنین تناقضاتی عاری و بهدور است، وجود ندارد.
اقدام یکی از برادران شیعه که به حق هدایت شده و به قرآن و سنت روی آورده، واقعاً مورد پسند اینجانب قرار گرفت. او تجربۀ جدایی خود از گمراهی و روی آوردنش به هدایت را در قالب کتابی ارائه داده و اسم مناسبی برای کتابش انتخاب نموده و آن را «ربحتُ الصّحابةَ.. ولم أخسر آلَ البيت»([2]) (صحابه را به دست آوردم و اهل بیت را هم از دست ندادم) نامیده است.
انتخاب او بسیار زیبا و درست است؛ چون یک فرد مسلمان در اینکه هم اهل بیت را دوست بدارد و هم اصحاب ن را دوست بدارد، اشکالی نمیبیند. او با این کارش مرا به یاد آن فرد نصراني میاندازد که مسلمان شد و سپس کتابی با این عنوان تألیف کرد: «ربحتُ محمداً... ولم أخسر عيسى» إ (محمد را به دست آوردم و عیسی را هم از دست ندادم).
شایان ذکر است که بیشتر این پرسشها را از سايتهاى اينترنتي، بخصوص سايت دفاع از سنّت، و نیز مجموعۀ بسیار دیگری از پرسشها را از کتابهایی که روی سخنشان با شیعیان است گردآوری نموده و بعد همه را مرتّب کردهام، بنابراین کار من فقط جمعآوری و ترتیب این پرسشها بوده است. و از خداوند میخواهم که این کتاب را برای جوانان توفیق یافتۀ شیعه سودمند گردانَد و آن را برای ایشان رهگذری به سوی خیر و خوبی قرار دهد.
در پایان به آنان یادآوری میکنم که بازگشت به حق از ادامه دادن راه باطل بهتر است، و چنانچه یکی از آنان هدایت شود و به سنّت، عامل و پایبند باشد، جایگاه و پاداش او از هزاران سنّی بیکار و تنبلی که از دینشان روی گردان هستند و عمر خود را در شهوتها تلف مینمایند یا گرفتار شبهات هستند، بالاتر و بیشتر است، زیرا خداوند میفرماید:
﴿مَن كَفَرَ فَعَلَيۡهِ كُفۡرُهُۥۖ وَمَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا فَلِأَنفُسِهِمۡ يَمۡهَدُونَ ٤٤﴾
[الروم:44].
«هر كس كافر شود، كفرش به زيان خود اوست و آنها كه كار شايسته انجام دهند، [پاداش نیکی را] به سود خودشان آماده مىسازند».
سلیمان الخراشی
پرسشها
1) شیعیان معتقدنـد که علی t امامی معصوم است سپس – چنان که خود شیعیان قبول دارند – علی را میبینیم که دخترش ام کلثوم «دختر حضرت فاطمه (رضي الله عنها) و خواهر حسن و حسین»
را به ازدواج عمربن خطابt در میآورد([3])! شیعیان باید از دو چیز یکی را بپذیرند که هر یک برایشان ناخوشایند و تلخ است:
اول: اینکه باید قبول کنند که علیt معصوم نیست؛ چون که دخترش را به ازدواج مرد کافری در آورده است! و چنین سخنی با پایههای اساسی مذهب شیعه متضاد است، و بلکه لازم میشود که بگویند دیگر ائمه به طریق اولی معصوم نیستند.
دوم: اینکه بپذیرند عمرt مسلمان است! و علیt نیز مخالف نبوده که او دامادش شود.
از روی انصاف پاسخ دهند!
2) شیعیان میگویند ابوبکر و عمر کافر بودهاند، سپس میبینیم که علیt که از دیدگاه شیعه امام معصوم است، خلافت آنها را میپسندد و با هر یک پس از دیگری بیعت کرده و علیه وی قیام ننموده است.
پس میتوان نتیجه گرفت که علیt معصوم نبوده است زیرا او با دو کافر ناصبی ستمگر بیعت کرده و با بیعت خود آنها را تایید نموده است، و این نقصی در عصمت و کمک کردن به ظالم در ظلمش میباشد، و هرگز امامی متقی چنین کاری نمیکند. و یا اینکه شیعیان باید بپذیرند که کار امام علی کاملاً درست بوده است! چون ابوبکر و عمر دو خلیفۀ مؤمن و صادق و عادل بودهاند. لذا وقتی شیعیان آندو را کافر میپندارند و به ایشان ناسزا گفته و خلافتشان را قبول ندارند، با این کار، با امام خود مخالفت میکنند! بدین لحاظ ما دچار حیرت میشویم: آیا راه اباالحسنt را در پیش بگیریم، یا راه شیعیانش را که از فرمان او سر پیچی کردهاند؟!
3) امام علی t بعد از وفات فاطمه (رضي الله عنها) با زنان دیگری ازدواج نمود و از آنها صاحب چندین فرزند شد، که برخی از ایشان عبارتند از: عباس بن علی، عبدالله بن علی، جعفر بن علی و عثمان بن علی.
مادر این فرزندان امام، اُمّ البنین بنت حزام بن دارم([4]) است. همچنین با لیلی بنت مسعود الدّارمیه([5]) ازدواج کرد و از او صاحب فرزندانی شد به نامهای: عبیدالله بن علی و ابوبکر بن علی. و نیز یحیی بن علی، محمد اصغربن علی و عون بن علی، فرزندان او هستند که مادرشان «اسماء بنت عُمیس»([6]) است. و همچنین رقیه بنت علی و عمر بن علی که در سی و پنج سالگی وفات یافت، فرزندان او هستند و مادرشان امّ حبیب بنت ربیعه است.([7]) همچنین با «ام مسعود بنت عروة بن مسعود ثقفی»([8]) ازدواج کرد و از او صاحب فرزندانی شد به نامهای: ام الحسن بنت علی، رملة الکبری بنت علی. سؤال اینجاست که آیا پدری حاضر است فرزندش را به نام سرسختترین دشمن خود نامگذاری کند؟ آن هم در صورتی که پدر، علی بن ابی طالب t باشد.
پس چگونه علی اسم کسانی را بر فرزندانش میگذارد که شما میگویید آنها سرسختترین دشمن او بودهاند؟!
و آیا انسان عاقلی اسم دشمنانش را بر روی عزیزانش میگذارد؟! و آیا میدانید که علی اولین قریشی بود که اسم فرزندانش را ابوبکر و عمر و عثمان نامید؟
4) صاحب کتاب نهج البلاغه – کتاب معتبر شیعه – روایت میکند که علیt از پذیرفتن خلافت کنارهگیری کرد و گفت:
«دعوني والتَمِسُوا غيري». «مرا رها کنید و کسی دیگر غیر از من را بجویید»!([9]).
و این، بر باطل بودن مذهب شیعه دلالت میکند، چرا که شما شیعیان میگویید علی از سوی خدا به خلافت و امامت منصوب گردیده و خلیفه شدن او فریضهای بوده است که به گفته شما، ابوبکر به خاطر غصب این حق او مورد بازخواست قرار میگیرد. پس اگر چنین است چگونه از پذیرفتن خلافت خودداری مینماید؟!
5) شیعیان میگویند فاطمه پارۀ تن محمد (صلى الله عليه وسلم ) در زمان خلافت ابوبکر مورد اهانت قرار گرفته و پهلوی او را شکستند،
و خواستند خانهاش را نیز آتش بزنند، و او را چنان زدند که بر اثر آن فرزندی که در شکمش بود و محسن نام داشت، سقط گردید!
سؤال این است که علی کجا بود؟ چرا حق فاطمه را نگرفت در صورتی که او مردی شجاع و دلیر بود؟!
6) بسیاری از بزرگان اصحاب ن از اهل بیت پیامبر زن گرفتهاند و اهل بیت هم از آنها زن گرفتهاند، به خصوص شیخین (ابوبکر و عمر)
چنان که همه مورّخان و ناقلان اخبار، سنی و شیعه، بر این مطلب اتفاق نظر دارند.
- پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) با عایشه دختر ابوبکر ، و حفصه دختر عمر ازدواج نمود.
- آن حضرت دو دخترش رقیه و ام کلثوم م را یکی پس از دیگری به ازدواج خلیفه سوّم عثمان بن عفان t در آورد، و به خاطر این عثمان به ذیالنّورین (صاحب دو نور) ملقّب شده است.
- نیز ابان بن عثمان با ام کلثوم دختر عبدالله بن جعفر بن ابی طالب ازدواج کرد.
- و مروان بن ابان بن عثمان با ام قاسم دختر حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب ازدواج کرده بود.
- و زید بن عمرو بن عثمان با سکینه دختر حسین بن علی ازدواج نموده بود.
- و عبدالله بن عمروبن عثمان با فاطمه دختر حسین بن علی ازدواج کرده بود.
ما از دیگر اصحاب که نیز با اهل بیت فامیل بودند و از آنها زن گرفته بودند نام نمیبریم و فقط در این مورد به ذکر خلفای ثلاثه اکتفا میکنیم، تا نشان دهیم که اهل بیت با آنها محبت و دوستی داشتند و به خاطر آن این ازدواجها و پیوندها صورت گرفته است([10]).
و همچنین میبینیم که اهل بیت نامهای اصحاب پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) را بر فرزندانشان میگذاشتند، و مؤرخین و ناقلان اخبار، شیعه و سنی، بر این امر اتفاق نظر دارند.
چنان که در منابع شیعه آمده است، علی یکی از پسرانش را که از لیلی بنت مسعود حنظلی بود، ابوبکر نامید. وی در میان بنی هاشم اوّلین کسی است که نام پسرش را ابوبکر گذاشت.([11])
و همچنین حسن بن علی فرزندانش را به این نامها نامگذاری کرد: ابوبکر، عبدالرحمن، طلحه و عبیدالله([12]). و همچنین حسن بن حسن بن علی چنین نامهایی بر فرزندانش گذاشته بود([13]). و موسی کاظم دخترش را عایشه نامید([14]).
و کنیۀ بعضی از اهل بیت ابوبکر بود، مانند زین العابدین علی بن حسین([15])، و علی بن موسی الرضا م ([16]).
همچنین بعضی از اهل بیت اسم پسرانشان را عمر گذاشتند، که از جملۀ آنان میتوان به علی t اشاره کرد که اسم پسرش را عمر اکبر نامید، مادر این پسر ام حبیب بنت ربیعه بود، و عمربن علی در کنار برادرش حسین به شهادت رسید. و علی فرزندی دیگر به نام عمر اصغر داشت که مادرش صهباء تغلبی بود كه عمری طولاني كرد و از برادرانش ارث برد([17]). و همچنین حسن بن علی فرزندانش را ابوبکر و عمر نامید([18]).
نیز گزارش کردهاند که علی بن حسین([19]) بن علی [علي زين العابدين]، و موسی کاظم، و حسین بن زید بن علی، و اسحاق بن حسن بن علی بن حسین، و نیز حسن بن علی بن حسن بن حسین بن حسن و افراد زیاد دیگری از اهل بیت، فرزندانشان را ابوبکر و عمر نامیدهاند. ولی ما به همین مقدار کفایت میکنیم تا بحث طولانی نشود([20]). و موسی کاظم([21]) و علیبن محمد الهادی([22]) دخترانشان را عایشه نامیدهاند.
7) کلینی در کتاب الکافی میگوید: «أن الأئمة يعلمون متى يموتون، وأنهم لا يموتون إلاَّ باختيار منهم».
«ائمه میدانند که چه زمانی میمیرند، و آنها جز با اختیار خودشان نمیمیرند»([23])، و مجلسی در بحارالانوار حدیثی را ذکر میکند که میگوید: «لم يكن إمامٌ إلاَّ مات مقتولاً أو مسموماً». «هیچ امامی نبوده مگر آن که او را کشتهاند یا مسمومش کردهاند»([24])؛ اگر آن گونه که کلینی و حرّ عاملی گفتهاند امام غیب میداند، پس امام آب و غذایی را که به او داده میشود، اگر مسموم باشد میداند که مسموم است و از خوردن آن پرهیز میکند، اگر پرهیز نکند و آن را بخورد و بمیرد خودکشی کرده است؛ چون او میداند که غذا سم دارد! و پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) میفرماید هر کس خودکشی کند به دوزخ میرود! پس آیا شیعه چنین چیزی را برای ائمه میپسندند؟!
8) حسن بن علی م با اینکه یاوران و لشکریانی داشت و میتوانست جنگ را ادامه دهد،
اما با معاویه صلح کرد، و در مقابل، برادرش حسینt با اینکه افرادش کم بودند و میتوانست صلح کند و جنگ را رها کند، علیه یزید قیام کرد. پس یکی از دو برادر کارش درست بوده و دیگری کارش اشتباه بوده است؛ زیرا اگر دست کشیدن حسن و صلح کردن او با اینکه توانایی جنگیدن را داشت بجا بوده است؛ قیام حسین بدون آن که قدرتی داشته باشد، با اینکه میتوانست صلح کند، اشتباه بوده است؛ و اگر قیام حسین با اینکه توانایی نداشت بحقّ و بجا بوده است، صلح کردن حسن و دست کشیدن او از جنگ، با اینکه قدرت داشت اشتباه بوده است!
این دوگانگی در عمل، شیعیان را در وضعیت دشواری قرار میدهد؛ چون اگر بگویند هر دو برحق بوده و کارشان بجا بوده است، دو چیز متضاد را جمع کرده و تأیید نمودهاند، و جمع کردن دو چیز ضد و نقیض برخلاف اصولشان است، و اگر بگویند که کار حسن نادرست و باطل بوده، باید امامت او را هم باطل و نادرست قرار بدانند، و اگر امامت او نادرست و باطل باشد، امامت و عصمت پدرش باطل میشود؛ چون پدرش او را جانشین خود قرار داد. و طبق مذهب شیعه امام معصوم جز امام معصومی همانند خودش کسی دیگر را جانشین خود قرار نمیدهد.
از طرفی اگر بگویند کار حسین ادرست و بیجا بوده است، باید بگویند که امامت او باطل است و معصوم نیست، و نیز امامت و عصمت همه فرزندانش را باید باطل بدانند، چون امامت و عصمت از طریق حسین به فرزندانش رسیده است. و وقتی امامت و عصمت او باطل گردد امامت و عصمت همه باطل میشود!
9) کلینی در کافی([25]) میگوید:
«حدثنا عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ الْحَجَّالِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِاللَّهِ؛ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي أَسْأَلُكَ عَنْ مَسْأَلَةٍ هَاهُنَا أَحَدٌ يَسْمَعُ كَلامِي، قَالَ فَرَفَعَ أَبُوعَبْدِاللَّه؛ سِتْراً بَيْنَهُ وبَيْنَ بَيْتٍ آخَرَ فَاطَّلَعَ فِيهِ ثُمَّ قَالَ: يَا أَبَا مُحَمَّدٍ سَلْ عَمَّا بَدَا لَكَ، قَالَ: قلْتُ: جُعِلْتُ فداك... ثُمَّ سَكَتَ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ: وإِنَّ عِنْدَنَا لَمُصْحَفَ فَاطِمَةَ‘ ومَا يُدْرِيهِمْ مَا مُصْحَفُ فَاطِمَةَ‘، قَالَ: قُلْتُ: ومَا مُصْحَفُ فَاطِمَةَ‘؟ قَالَ: مُصْحَفٌ فِيهِ مِثْلُ قُرْآنِكُمْ هَذَا ثلاثَ مَرَّاتٍ، واللَّهِ مَا فِيهِ مِنْ قُرْآنِكُمْ حَرْفٌ وَاحِدٌ، قَالَ: قُلْتُ: هَذَا واللَّهِ الْعِلْمُ، قَالَ: إِنَّهُ لَعِلْمٌ ومَا هُوَ بذَاكَ» انتهى.
«شماری از اصحاب ما از احمد بن محمد، از عبدالله بن حجال، از احمد بن عمر حلبی، از ابی بصیر روایت کردهاند که گفت: پیش ابوعبدالله [امام صادق]؛ آمدم و به او گفتم: فدایت شوم! میخواهم از تو مسئلهای بپرسم و آیا کسی اینجا هست که صدایم را بشنود؟ میگوید: آنگاه ابوعبدالله پردهای را بين دو خانه كنار زد و نگاهي كرد و گفت: هر چه میخواهی بپرس، میگوید: گفتم: فدایت شوم... آنگاه او لحظهای سکوت کرد و سپس گفت: مصحف فاطمه پیش ماست، مردم چه میدانند مصحف فاطمه چيست! میگوید: گفتم: مصحف فاطمه چیست؟ گفت: مصحفى است سه برابر قرآنى كه در دست شماست، به خدا حتى يك حرف قرآن هم در آن نيست، میگوید: گفتم: به خدا علم كامل اين است، فرمود: اين هم علم است، ولى علم كامل نيست».
آیا پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) و اصحاب او از قرآن فاطمه خبر داشتند؟! اگر پیامبر از آن خبر نداشت، چگونه اهل بیتش از آن با خبر بودند؟! در حالي كه او پيامبر بود، و اگر آن را میدانست و از آن خبر داشت، چرا آن را از امّت پنهان کرد؟! و حال آن که خداوند متعال میفرماید:
﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥ﴾ [المائدة: 67].
«اى پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملا (به مردم) برسان! و اگر نكنى، رسالت او را انجام ندادهاى!».
گذشته از این، مگر شیعه نمیگوید ائمه علم غیب دارند، پس چگونه امام صادق بدون آنکه پردۀ اتاقش را کنار بزند، متوجه نشد که کسی در آن اطراف نیست؟
10) در جلد اوّل کتاب کافی اسم کسانی ذکر شده است که برای شیعیان احادیث پیامبر و گفتههای اهل بیت را روایت کردهاند،
برخی از این افراد عبارتند از: «مُفَضَّلِ بْنِ عُمَر، أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْـحَلَبِيِّ، عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ، عُمَرَ ابْنِ أُذَيْنَةَ، عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ، إبْرَاهِيمَ بْنِ عُمَرَ، عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ، مُوسَى بْنِ عُمَرَ، الْعَبَّاسِ بْنِ عُمَرَ» میبینید که همه این روایان اسم خودشان یا اسم پدرشان عمر است. سؤال اینجاست که چرا اینها عمر نامیده شدهاند و چرا علمای شیعه از ایشان حدیث نقل کردهاند؟!
11) خداوند متعال میفرماید:
﴿وَبَشِّرِ ٱلصَّٰبِرِينَ ١٥٥ ٱلَّذِينَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِيبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ ١٥٦ أُوْلَٰٓئِكَ عَلَيۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ ١٥٧﴾
[البقرة: 155-157].
«و مژده بده به شکیبایان؛ کسانی که هنگامی که بلائی بدانان میرسد، میگویند ما از آنِ خدائیم و به سوی او باز میگردیم؛ آنان (همان شکیبایان با ایمانی هستند که) درود و رحمت خدایشان شامل حال آنان است و مسلّماً ایشان راهیافتگان هستند».
و میفرماید: ﴿وَٱلصَّٰبِرِينَ فِي ٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ وَحِينَ ٱلۡبَأۡسِۗ﴾ [البقرة: 177].
«و آنان که در برابر فقر و بیماری (و زیان و ضررها) و به هنگام نبرد شکیبایند».
در نهج البلاغه نیز آمده است: «وقال عليس بعد وفاة النبيص مخاطباً إياهص: لولا أنك نهيتَ عن الجزع وأمرت بالصبر لأنفدنا عليك ماء الشؤون». «علی بعد از وفات پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) خطاب به وی فرمود: اگر از بیقراری و بیتابی نهی نمیکردی و به شکیبایی فرمان نمیداد چنان برایت اشک میریختيم که اشک چشمانمان تمام میشد»([26]).
و همچنین در نهج البلاغه آمده است که علی؛ گفت: «أن علياً؛ قال: من ضرب يده عند مصيبة على فخذه فقد حبط عمله». «هر کس به هنگام مصیبت و بلایی [از روی ناشکیبایی] دستش را بر رانش بزند، عمل او نابود شده است([27]).
و حسین در کربلاء چنان که صاحب منتهی الامال نقل کرده به خواهرش زینب گفت([28]): «يا أختي، أحلفك بالله عليك أن تحافظي على هذا الحلف، إذا قتلت فلا تشقي عليّ الجيب، ولا تخمشي وجهك بأظفارك، ولا تنادي بالويل والثبور على شهادتي» «خواهرم تو را به خدا سوگند میدهم و باید این سوگند را نشکنی که وقتی من کشته شدم، گریبانت را پاره مکن، و چهرهات را با ناخنهایت مخراش، و به خاطر شهادت من فریاد واویلا سر مده».
در تفسیر صافی ملا محسن فیض، در شرح آیه: ﴿وَلَا يَعۡصِينَكَ فِي مَعۡرُوفٖ﴾ [الممتحنة: 12] آمده است که پیامبر با زنان بیعت کرد مبنی بر اینکه (به هنگام مصیبت) سیاه نپوشند و گریبانشان را پاره نکنند و فریاد واویلا سر ندهند.
و در فروع کافی آمده است: که پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) فاطمه را وصیت نمود و به او گفت: «إذا أنا مِتُّ فلا تخمشي وجهاً ولا ترخي عليّ شعراً ولا تنادي بالويل ولا تقيمي عَليَّ نائحةً» «وقتی من مُردم چهرهات را خونین مکن، موهایت را ژولیده و آویزان مکن، و فریاد واویلا سر مده، و زن نوحهسرایی را [برای نوحهسرایی] بر من مقرر مکن»([29]).
و شیخ شیعه محمد بن حسین بن بابویه قمی که نزد آنها ملقب به صدوق است میگوید: (از جمله گفتههای پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) که پیش از او کسی آن را نگفته است این است میگوید: «النياحة من عمل الجاهلية». «نوحهسرای از اعمال جاهلیت است»([30]).
و همچنین علمای شیعه مجلسى و نوری و بروجردی از پیامبر خداص حدیثی را نقل کردهاند که فرموده است: «صوتان ملعونان يبغضهما الله: إعوال عند مصيبة، وصوت عند نغمة؛ يعني النوح والغناء». «دو صدای نفرین شده هستند که خداوند آنها را دوست ندارد: شیون و فریاد به هنگام مصیبت، و صدای آهنگ و ترانه؛ یعنی نوحهسرایی و موسیقی»([31]).
بعد از همه این روایتها، سوال اینجاست که چرا شیعه با حقیقتی که در این روایات ذکر شده است مخالفت میورزد؟! و ما چه کسی را تصدیق کنیم، آیا سخن پیامبر و اهل بیت را باور کنیم، یا گفته آخوندها را قبول کنیم؟!
12) اگر چنان که شیعیان ادّعا میکنند قمهزنی([32]) و خونین کردن سر و زنجیر زنی و نوحهسرایی و زدن به سر و سینه،
پاداش بزرگی دارد، پس چرا آیتاللهها و آخوندها خودشان قمه([33]) نمیزنند و سر و صورت خود را خونین نمینمایند؟
13) شیعه میگوید که هزاران نفر صحابه در غدیرخم حضور داشتند و همه شنیدند که پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) علی را به عنوان جانشین خود بعد از وفاتش تعیین کرد؛
اگر چنین است پس چرا از بین هزاران صحابه یکی نیامد و به خاطر غصب شدن حق علی اعتراض نکرد! حتی عمار بن یاسر و مقداد بن عمرو و سلمان فارسی ن چیزی نگفتند و یکی از اینها نیامد و نگفت: ای ابوبکر، چرا خلافت را که حق علی است غصب میکنی و حال آن که میدانی پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) در غدیرخم چه فرمود؟!
14) چرا وقتی پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) قبل از وفاتش خواست تا برای اصحاب چیزی بنویسد که هرگز بعد از او گمراه نشوند، علی چیزی نگفت، با اینکه وی همان مرد شجاعی است که از هیچکس جز خدا هراسی ندارد؟!
15) آیا مگر شیعه نمیگوید بیشتر روایتهای کتاب کافی ضعیف هستند([34]) و چیز صحیحی جز قرآن نداریم؟!
پس بعد از چنین سخنی چرا به دروغ میگویند که کافی شرح و تفسیر قرآن است، همان کافی که به اعتراف خودشان بیشتر روایتهایش ضعیف است؟!
16) انسان فقط میتواند بندۀ خدا باشد؛ خداوند متعال میفرماید: ﴿بَلِ ٱللَّهَ فَٱعۡبُدۡ﴾ [الزمر: 66]. «بلکه [فقط] خدا را بندگی کن».
پس چرا شیعیان اسمهای خودشان را عبدالحسین (بنده حسین)، عبد علی (بنده علی)، عبدالرضا، عبدالزهرا و عبدالنبي(بندۀ پیامبر) میگذارند؟!
چرا ائمه اهل بیت فرزندانشان را اینگونه نامگذاری نکردند؟ و آیا درست است که بعد از آن که امام حسین به شهادت رسیده است بگوییم عبدالحسین یعنی خادم حسین؟ خادم کسی است که آب و غذا را تهیه میکند و خدمت مینماید؛ آیا معقول است که کسی آب و غذا برای حسین ببرد و در قبرش آب وضویش را آماده کند تا بگوییم که خادم حسین است؟!
17) وقتی علیt میدانست که خداوند او را خلیفه و جانشین بلافصل پیامبر کرده، پس چرا با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کرد؟!
آیا مخالفت با امر خداوند و بیعت کردن با دیگری، کفر نیست؟ اگر بگویید علی قدرت وتوانایی نداشت، پس کسی که قدرت ندارد صلاحیت امامت را ندارد، چون فقط کسی میتواند امام باشد که توانایی به دوش گرفتن بار امامت را داشته باشد.
و اگر بگویید امام توانایی داشت اما از تواناییاش استفاده نکرد، پس این خیانت است و خائن نمیتواند امام باشد! و برای رهبری مردم نمیتوان به او اعتماد کرد. و امام علی از خیانت و... پاک است حاشا بر او كه خائن باشد.
پس پاسخ شما چیست، اگر پاسخ درستی دارید؟
18) وقتی علیt زمام امور را به دست گرفت،
با خلفای راشدین پیش از خود ابراز مخالفت نکرد، و برای مردم قرآن دیگری نیاورد، و هیچ اعتراضی بر آنها ننمود، بلکه به تواتر از او ثابت شده است که بالای منبر میگفت: «خير هذه الأمة بعد نبيّها أبوبكر». «بهترین فرد این امت بعد از پیامبرش، ابوبکر است»، و همچنین امام علی وقتی به حکومت رسید ازدواج موقت را رواج نداد، و فدک را باز نگرداند، و «أشهد أنّ علياً ولي الله» و «حي على خير العمل» را به اذان اضافه نکرد و «الصلاة خير من النوم» را از اذان حذف نکرد.
پس اگر ابوبکر و عمر چنان که شما میگویید کافر بودند، چرا امام علی وقتی قدرت به دستش بود، کافر بودن آنها را اعلام نکرد؟ و نگفت که اینها خلافت را غصب کردهاند؟! بلکه برعکس او ابوبکر و عمر را ستود و تمجید کرد.
پس شما باید همان کاری را بکنید که امام علی کرده است، یا اینکه باید بگویید علی به امت خیانت کرد و قضیه را برای امت بیان ننمود. و مسلّماً علی از چنین چیزی پاک است!
19) شیعیان میگویند که خلفای راشدین کافر بودهاند،
پس چگونه خداوند آنها را یاری کرد و کشورها را به دست آنها فتح نمود، و اسلام در زمان آنها به اقتدار رسید، و در هیچ زمانی اسلام به اندازهای که در دوران آنها قدرتمند بوده، قدرت نداشته است.
آیا چنین چیزی با سنت الهی، که کفار و منافقین را شکست میدهد، تطابق دارد؟!
20) شیعه میگوید معاویهt کافر بوده است،
سپس ما میبینیم که حسن بن علی م - که به گفتۀ شیعه امام معصوم است – با معاویه صلح کرد و از خلافت دست کشید، پس شیعه باید بگوید که حسن به نفع یک کافر از خلافت کنارهگیری کرده است، و این با عصمت او متضاد است! و یا اینکه باید بپذیرند که معاویه مسلمان بوده است!
21) شیعه ادعا میکند که اصحاب پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) بعد از وفات او مرتد شده و از اسلام برگشتند،
پرسش این است که آیا اصحاب پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) قبل از وفات پیامبر «شیعه اثنا عشری بودند» سپس بعد از مرگ پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) سنّی شدند؟
یا اینکه قبل از وفات پیامبر سنّی بودند سپس شیعه شدند؟
22) معلوم و مشخص است که حسن بن علی م مادرش فاطمه (رضي الله عنها) میباشد و نزد شیعه از ائمه معصومین است،
و در این مورد با برادرش حسینt فرقی ندارد، پس چرا امامت به فرزندان حسن نرسید و در فرزندان حسین ادامه یافت؟! با آنکه پدر و مادرشان یکی است، هر دو سیّد هستند، و حسن یک امتیاز بر حسین دارد و آن اینکه از او بزرگتر است؟
آیا پاسخ قانعکنندهای در این مورد هست؟!
23) شما میگویید که علی بعد از پیامبر امام بر حق بوده است پس چرا در مدّتی که پیامبر بیمار بود حتی در یک نماز علی t پیشنماز مردم نشد؟!
زیرا امامت صغری دلیلی برای امامت کبری است؟
24) شما میگویید علّت پنهان شدن امام دوزادهمتان در غار،
ترس از ستمگران است، پس وقتی این خطر با به قدرت رسیدن حکومتهای شیعه مانند عبیدیها وآل بویه و صفویها و اینک دولت فعلی ایران، رفع شد چرا او ظهور نکرد؟!
و چرا الآن او بیرون نمیآید در صورتی که حکومت شیعی ایران میتواند او را حمایت کند؟! و میلیونها شیعه شب و روز خود را فدای او مینمایند و منتظر او هستند!!
25) پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) وقتی از مکه به مدینه هجرت کرد ابوبکر را همراه با خودش برد و او را نجات داد،
و از طرفی علی را در معرض خطر و نابودی قرار داد و از او خواست در جایش بخوابد... پس اگر علی امام و وصی و خلیفه منصوب از سوی خدا بوده است آیا چنین کسی در معرض مرگ قرار داده میشود و جان ابوبکر که اگر بمیرد برای امامت ضرری نیست، نجات داده میشود؟
اگر بگویید که علی غیب میدانست، پس خوابیدن او بر بستر پیامبر چه فضیلت و شاهکاری میتواند باشد؟!
26) علت تقیه فقط ترس است و ترس و هراس بر دو نوع است: اول اینکه انسان از این بترسد که جانش را از دست بدهد.
و دوم اینکه از شکنجه شدن و اذیت و آزار و توهین و ناسزا و هتک حرمت بترسد.
اما در مورد ترس از اینکه جان از دست برود باید گفت که ائمه به دو دلیل چنین هراسی نداشتند. یکی اینکه طبق گفته شما ائمه با اختیار و اجازۀ خودشان میمیرند.
و دوم اینکه طبق گفتۀ شما ائمه آنچه را که میشود و آنچه را که نمیشود میدانند، و آنها زمان و چگونگی مرگشان را میدانند، بنابراین قبل از فرارسیدن زمان مردنشان ترس و هراسی ندارند، از اینرو نیازی ندارند که در دین خود منافقانه رفتار نمایند و مردم مؤمن را فریب دهند.
اما نوع دوم ترس، یعنی ترس از شکنجه شدن و در معرض توهین و فحش قرار گرفتن، چیزی است که بدون تردید تحمّل چنین چیزی وظیفۀ علماست، و اهل بیت پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) در تحمّل چنین سختیهایی در راه حمایت و یاری دین جدّشان از دیگران سزاوارترند. پس چرا تقیه میکردند؟!
27) از دیدگاه شیعه تعیین امام معصوم به خاطر آن واجب است که ظلم و شرّ از بین برود و در همه جا عدالت برقرار شود.
سوال اینجاست که آیا شما میگویید که در هر شهر و آبادی که خدا آفریده معصومی بوده است که ظلم را از مردم دور میکرده است یا نه؟!
اگر بگویید در هر شهر و آبادی معصومی بوده است.
به شما گفته میشود: این گزافهگویی آشکاری است، آیا در شهرهای کفار و مشرکین و اهل کتاب هم معصومی هست؟ و آیا در شام پیش معاویه t معصومی بوده است؟
و اگر بگویید: ما میگوییم معصوم یکی است، اما در سایر شهرها و آبادیها جانشینانی دارد، به شما گفته میشود در همه آبادیها و شهرها نایب دارد یا در بعضی شهرها؟
اگر بگویید در همه شهرها جانشین و نایب دارد این گزافهگویی و سخن بیجایی است!
و اگر بگویید فقط در بعضی جاها جانشین دارد، به شما گفته میشود: همه آبادیها به صورت یکسان به معصوم نیاز دارند پس چرا شما بین آبادیها فرق میگذارید؟!
28) کلینی در کافی باب مستقلی به این عنوان آورده است (زنان از زمین ارث نمیبرند)،
و در این مورد از ابی جعفر؛ روایت کرده است که گفت: «النساء لا يرثن من الأرض ولا من العقار شيئاً». «زنان از زمین و اثاث خانه ارث نمیبرند»([35]).
و طوسی در تهذیب از میسر نقل کرده که گفت: «سألت أبا عبد الله؛ عن النساء ما لهن من الميراث؟ فقال: لهن قيمة الطوب والبناء والخشب والقصب فأما الأرض والعقار فلا ميراث لهن فيهما». «از أبا عبدالله؛ در مورد حق ارث زنان پرسیدم؟ او گفت: قیمت خشت و بنا و چوب و نی به زنان داده میشود ولی از زمین ارث نمیبرند»، و محمد بن مسلم از ابی جعفر؛ روایت کرده است که گفت: «النساء لا يرثن من الأرض ولا من العقار شيئاً». «زنان از زمین و اثاث خانه ارث نمیبرند»، و عبدالملک بن اعین از ابو جعفر یا از ابو عبدالله علیهما السلام روایت میکند که گفت: «ليس للنساء من الدور والعقار شيئًا». «زنان از خانه، ملك، و اثاث خانه ارث ندارند»([36]) در این روایت فاطمه یا کسی دیگر استثناء نشده است. پس بنابراین طبق روایات مذهب شیعه فاطمه نباید که خواهان ارث از پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) باشد.
و همچنین همه داراییهای پیامبر از آن امام است، محمد بن یحیی از احمد بن محمد و از عمرو بن شمر، از جابر از ابی جعفر؛ روایت میکند که گفت: پیامبر خدا فرمود: «خلق الله آدم وأقطعه الدنيا قطيعة، فما كان لآدم؛ فلرسول اللهص وما كان لرسول الله فهو للأئمة من آل محمد». «خداوند آدم را آفرید و دنیا را به عنوان ملک به او داد، پس آنچه از آدم؛ بوده است به پیامبر خدا تعلق دارد و آنچه از آنِ پیامبر خدا است به ائمه آل محمد تعلق دارد»([37]).
و طبق عقیده شیعه اولین امام بعد از پیامبر خدا علی t میباشد، بنابراین علی به مطالبه زمین فدک مستحقتر است نه فاطمه، و علی چنین نکرد، بلکه او گفت: اگر بخواهم، راه رسیدن به عسل ناب و گندم و پارچههای ابریشمی را بلدم، ولی هرگز چنین نیست که هوای نفس من بر من غالب آید و آز و طمع مرا به انتخاب خوراکیها بکشاند، در حالی که شاید در حجاز و یمامه افرادی هستند که یک تکه نان گیرشان نمیآید و هرگز سیر نشدهاند»([38]).
29) ابوبکر با مرتدین جنگید و گفت:
اگر از دادن زانوبند شتری که در زمان پیامبر آن را [ به عنوان زکات] به ایشان ص میدادند اباء ورزند، با آنها خواهم جنگید. و شیعه میگوید علی از ترس اینکه مردم مرتد میشوند قرآنی را که پیامبر به او املاء کرده بود و او آن را نوشته بود، بیرون نیاورد!!
در حالی که او خلیفه بوده و طبق ادعّای شیعه از سوی خدا کمک میشده است و دارای صفات آن چنانی بوده است، اما با وجود این از ترس اینکه مردم مرتد میشوند قرآن را بیرون نمیآورد و راضی میشود که مردم در گمراهی بمانند، اما ابوبکر، با مرتدان به خاطر یک زانوبند میجنگد!!
30) شیعه و اهل سنت همه بر این اجماع دارند که علی t فرد بسیار شجاع و دلیری بوده است که کسی به گرد پای او نمیرسیده است،
و او در راه خدا، از ملامت هیچ ملامتکنندهای نمیترسید، و از آغاز زندگیاش تا وقتی که به دست ابن ملجم کشته شد، یک لحظه این شجاعت از او جدا نگردید، و شیعه اعلام میکند که علی جانشین بلافصل پیامبر است.
آیا بعد از وفات پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) شجاعت علی تمام شد و به خاطر این با ابوبکرt بیعت کرد؟ و سپس بعد از او با عمر فاروق t بیعت نمود؟!
و سپس بعد از عمر بلافاصله با عثمان بن عفان t بیعت کرد؟!
آیا او نمیتوانست که حتی برای یک بار هم که شده بالای منبر پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) برود و با صدای بلند اعلام کند که خلافت از او غصب شده است؟! و او از دیگران به آن سزاوارتر است چون او وصی پیامبر است؟!
چرا علی با اینکه فردی شجاع و دلیر بود و یاوران و دوستداران زیادی هم داشت چنین نکرد؟!
31) حدیث کساء شامل چهار نفر از خانواده علی میشود که تطهیر شامل آنها میگردد([39]).
پس دلیل شامل کردن دیگران در تطهیر و عصمت چیست؟!
32) شیعه از امام جعفر صادق – که به پندار آنها مؤسس مذهب جعفری است – روایت میکند که او با افتخار میگفت:
(ابوبکر دو بار مرا زاده است)([40]) چون نسب جعفر صادق از دو طریق به ابوبکر میرسد: اوّل از طریق مادرش فاطمه بنت قاسم بن محمد بن ابیبکر.
و دوّم از طریق مادر بزرگش اسماء بنت عبدالرحمن بن ابیبکر، که اسماء مادر فاطمه بنت قاسم بن محمد بن ابیبکر است. سپس میبینیم که شیعه روایتهای دروغینی از امام صادق ارائه میدهند که او جدّش ابوبکرt را مذمّت مینماید!
سوال اینجاست که چگونه امام صادق از یک طرف به جدّ خود افتخار میکند، و از طرفی به او طعنه میزند؟! و ممكن است چنین سخنی از یک بازاری جاهل سر زند، نه از امامی که شیعه او را فقیهترین و پرهیزگارترین فرد دورانش میشمارند، و هرگز کسی او را مجبور نکرده که کسی را ستایش یا مذمت نماید.
33) مسجد الاقصی یک بار در زمان عمر t، و سپس در زمان رهبر سنّی مذهب صلاحالدین ایوبّی : آزاد گردید.
شیعه چه دستاوردهایی در طول تاریخ داشتهاند؟! آیا یک وجب از زمین را فتح کردهاند، و آیا دشمنی از دشمنان اسلام و مسلمین را عقب راندهاند؟
34) شیعه ادعا میکنند که عمر t با علی t دشمن بوده است، اما میبينیم که عمر وقتی که برای تحویل گرفتن کلیدهای بیت المقدس به شام میرود،
علی را به عنوان جانشین خود در مدینه مقرر مینماید([41])؟! با اینکه اگر کوچکترین مشکلی برای عمر پیش بیاید علی خلیفه خواهد شد! پس این دشمنی کجاست؟!
35) شیعیان میگویند مهدیشان وقتی ظهور میکند، طبق حکم آل داود فرمانروایی مینماید! پس شریعت محمد (صلى الله عليه وسلم ) که نسخکنندۀ همۀ شریعتهاست کجاست؟!
چون كه در شريعت محمد (صلى الله عليه وسلم ) نص بر اين است كه بايد با دلائل و براهين قضاوت كرد.
36) چرا وقتی مهدی ظهور میکند با یهودیان و مسیحیان از در صلح و آشتی در میآید و عربها و قریش را به قتل میرساند؟!
آیا محمد از قریش و عرب نیست و همچنین طبق گفتۀ خودتان آيا ائمه چنین نیستند؟! يعني از عرب نيستند؟!
37) شیعه معتقدند که ائمه در پهلوی مادرانشان هستند و از ران راست متولد میشوند([42])!! آیا مگر محمد (عليه الصلاة والسلام) که برترین پیامبران و والاترین انسانها بود، در شکم مادرش نبود و از رحم او بیرون نیامد؟!
38) شیعه از امام جعفر صادق روایت میکند که گفت: «صاحب هذا الأمر رجل لا يسميه باسمه إلاَّ كافر..».
«صاحب این امر مردی است که کسی جز کافر او را به اسمش صدا نمیزند.....»([43]).
و از ابی محمد حسن عسکری روایت میکنند که به مادر مهدی گفت: «ستحملين ذكرًا واسمه محمد وهو القائم من بعدي....». «بچهدار خواهی شد و بچهات پسری است که اسم او محمد است و بعد از من امام قائم اوست...»([44]).
آیا این تناقض نیست؟! یک مرتبه میگویید هر کس مهدی را به نام او صدا بزند کافر است، و بار دیگر میگویید که حسن عسكری او را محمد نامیده است؟!
39) کلینی در کافی از احمد بن محمد از ابی عبدالله؛ روایت میکند که گفت: «يكره السّواد إلاَّ في ثلاث الخف والعمامة والكساء».
«سیاه پوشیدن مکروه است مگر در سه چیز: چکمه و عمامه و عبا»([45]). و همچنین در کتاب الزی از او روایت شده که او گفت: «كان رسول اللهص يكره السواد إلاَّ في ثلاثة: الخف والكساء والعمامة». «پیامبر ص سیاه پوشیدن را نمیپسندید مگر در سه چیز: چکمه و عبا و عمامه»([46]). و حر عاملی در وسائل از صدوق و او از محمد بن سلیمان و او از ابی عبدالله؛ روایت میکند که به او گفتم: «أصلّي في القلنسوة السوداء؟ قال: لا تصل فيها فإنَّها لباس أهل النار». «آیا با کلاه سیاه نماز بخوانم؟گفت: با کلاه سیاه نماز نخوان؛ چون لباس سیاه لباس اهل جهنم است»([47]). و از حذیفه بن منصور روایت میکند که گفت: در شهر حيره پیش ابی عبدالله؛ بودم، که فرستادۀ خلیفه ابی العباس آمد و به او گفت که خلیفه تو را فرا خوانده است، او بارانی پوشید که یک روی آن سیاه و روی دیگر آن سفید بود، سپس گفت: با اینکه میدانم که این لباس اهل جهنم است آن را میپوشم»([48]). و در بعضی روایتهای شیعه آمده است که لباس سیاه لباس بنی عباس، دشمنان آنها میباشد. چنان که صدوق در من لا یحضره الفقیه روایت میکند: «روایت شده است که جبرئیل؛ نزد پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) آمد در حالی که قبای سیاه بر تن داشت و کمربندی داشت که خنجری در آن بود، پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) فرمود: جبرئیل این چه لباسی است؟ جبرئیل گفت: لباس فرزندان عمویت عباس است، آنگاه پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) نزد عباس رفت و گفت: عمو جان! فرزندان تو برای فرزندان من بلا خواهند بود، گفت: ای پیامبر خدا آیا خودم را اخته کنم؟ پیامبر فرمود: همه چیز مقدّر شده است». به ظاهر، منظور از اهل جهنم در روایتهایی که گذشت کسانی هستند که روز قیامت به جهنم میروند و در آن جاودانه میمانند، و آنها فرعون و گروههای سرکشی امثال خلفای عباسی و کفار این امت و کفار امتهای گذشته هستند که لباس سیاه میپوشیدهاند([49]).
و صدوق در من لا یحضره الفقیه به روایت از اسماعیل بن مسلم و او از امام صادق روایت میکند که گفت: «خداوند به یکی از پیامبرانش وحی کرد: که به مؤمنان بگو لباس دشمنان مرا نپوشید، و خوراک دشمنان مرا نخورید، و راه دشمنانم را نروید، چون اگر این کارها را بکنید همانند دشمنانم دشمن من خواهید شد»([50]).
و در کتاب عیون الأخبار بعد از نقل روایت با سندی دیگر که علی بن ابی طالب س از پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) روایت میکند میگوید: «لباس دشمنان، لباس سیاه است، و غذای دشمنان نبیذ (شراب خرما، و انگور) و چیزهای نشهآور است، و قارچ سفید نرم و ماهی شناور و مارماهی آبنوس و ماهی مرده و قرار گرفته روی سطح آب و ماهیهایی که پولک ندارند.... خوراک آنها هستند، تا اینکه گفت: و جایی که دشمنان میروند جاهایی است که هر کس برود متهم میشود، و مجالشان مجلس شرابخواری و سرگرمی بیهوده است، و مجالسی است که شرکت در آن برای ائمه و مؤمنان عیب است و مجالس گناهکاران و ستمگران و تباهکاران است([51]).
بعد از بیان این همه روایات از ائمه که دربارۀ مذمّت لباس سیاه میباشند و میگویند که لباس سیاه لباس دشمنان است، سؤال این است که چرا شیعیان این همه در ایام مختلف عزاداری مذهبیشان، سیاه میپوشند....؟!
40) اگر کسی بخواهد شیعه شود، باید از میان مذاهب مختلف و زیاد شیعه کدام را انتخاب کند؟!
امامیه و اسماعیلیه و نصیریه و زیدیه و دروزی.... الخ همه مدعی هستند که مذهبشان مذهب اهل بیت است، و همه با صحابه دشمن هستند، و همه به امامت علی بن ابی طالبt معتقدند و بر این باورند که او خلیفه بلافصل پیامبر است، پس کدام یک را باید انتخاب کرد؟
41) آیا غیر از قرآن کتابهای دیگری بر پیامبر نازل شده است و فقط علی از آن آگاه بوده است؟!
اگر بگویید نه پس به روایتهای خود که ذیلاً ذکر میشوند چه پاسخی میدهید:
1. الجامعة:
ابو بصیر از ابی عبدالله روایت میکند که گفت: «و جامعه نزد ما است» و مردم چه میدانند جامعه چیست؟!
میگوید: گفتم: فدایت شوم جامعه چیست؟
گفت: صحیفهای است که طول آن هفتاد گز پیامبر است و او آن را املاء نموده و علی با دستش آن را نوشته است، هم حلال و حرام و همه چیزهایی که مردم به آن نیاز دارند حتی دیۀ خراش در آن بیان شده است»([52]).
فکر کنید که: و در آن همۀ چیزهایی که مردم به آن نیاز دارند بیان شده است.
پس چرا پنهان شده و ما از آن و از آنچه در آن است محروم شدهایم؟! و آیا این کتمان و پوشاندن علم نیست؟!
2. صحیفه ناموس:
از امام رضا س در حدیث علامتهای امام روایت شده که گفت: «و امام صحیفهای دارد که در آن اسامی شیعیانش تا روز قیامت، و دشمنانشان که تا روز قیامت میآیند، ذکر شده است»([53]).
ما میگوییم این چگونه صحیفهای است که همۀ نامهای شیعیان که تا قیامت به دنیا میآیند در آن جا میگیرد؟!
اگر فقط اسامی شیعیان ایران در آن یادداشت شود حداقل باید صد جلد کتاب باشد!!
3. صحیفه عبیطه:
از امیر المؤمنین t روایت است که گفت: «سوگند به خدا که صیفحههای زیادی پیش من هست، زمینهای پیامبر خدا و اهل بیتش در آن مشخص شدهاند، و صیفحهای نزد من هست که به آن عبیطه گفته میشود، و سختترین چیز علیه عربهاست و در آن بیان شده است که شصت قبیله از قبایل عرب از دین بهرهای ندارد»([54]).
ما میگوییم این روایت معقول نیست و نمیتواند قابل قبول باشد، اگر چنان تعداد از قبایل عرب از دین بهرهای نداشته باشند، پس معنیاش این است که یک مسلمان که از دین بهرهای داشته باشد وجود ندارد!
سپس ملاحظه کنید که چگونه در مورد عربها ستمگرانه حکم شده است طوری که از این حکم بوی نژادپرستی به مشام میرسد.
4. صحیفه ذؤابة السیف:
ابو بصیر از ابو عبدالله روایت میکند که گفت: در دستۀ شمشیر پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) صحیفۀ کوچکی بود که در آن حرفها و کلمات هست که هر کلمه و حرفی هزار کلمه و حرف میگشاید.
ابوبصير گفت: ابو عبدالله؛ گفت: و تاکنون دو حرف از آن بیرون آمده است([55]).
ما میگوییم: حرفها و کلمات دیگر کجا هستند؟!
آیا نباید بیرون میآمدند تا شیعیان اهل بیت از آن استفاده کنند؟!
یا اینکه تا وقتی که مهدی ظهور میکند پوشیده هستند؟! و نسلها یکی پس از دیگری هلاک میشوند و دین در سردابى زندانی است؟!
5. صحیفه علی:
این صحیفۀ دیگری است که در دستۀ شمشیر پيامبرص پیدا شده است از ابو عبدالله t روایت است که گفت: در دستۀ شمشیر پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) صحیفهای یافت شد که در آن نوشته شده بود: بسم الله الرحمن الرحیم، سرکشترین مردم در روز قیامت کسی است که کسی دیگر غیر از قاتلش را به قتل رسانده است، و کسی است که غیر از کسی که او را زده، زده است، و کسی است که غیر از مولاهایش ولایت کسانی دیگر را پذیرفته است، چنین فردی به آنچه بر محمد (صلى الله عليه وسلم ) نازل شده کفر ورزیده است، و هر کس بدعتی ایجاد کند یا بدعتگذاری را پناه دهد خداوند روز قیامت هیچ عملی از اعمال او را نمیپذیرد»([56]).
6. الجفر:
جفر دو نوع است یکی جفر سفید و یکی جفر قرمز، از ابی علاء روایت است که گفت: از ابا عبدالله t شنیدم که میگفت: جفر سفید پیش من است. میگوید: گفتم: چه چیز در آن هست؟ گفت: زبور داود و تورات موسی و انجیل عیسی و صحیفههای ابراهیم و حلال و حرام..... همه در آن هستند.
و جفر قرمز هم پیش من است. میگوید: گفتم: در جفر قرمز چه هست؟
گفت: سلاح در آن است، و آن برای خون باز میشود، و صاحب شمشیر، برای کشتن آن را باز میکند.
عبدالله بن ابی الیعفور به او گفت: خداوند تو را اصلاح نماید!
آیا فرزندان حسن از این خبر دارند؟
گفت: بله سوگند به خدا آنها آن را میدانند چنان که شب را میدانند که شب است، و روز را میدانند که روز است، ولی حسادت و طلب دنیا آنان را وادار به انکار کرده است، و اگر آنها حق را به وسیلۀ حق طلب مینمودند برایشان بهتر بود([57]).
میگوییم بیندیشید و فکر کنید، زبور داود و تورات موسی و انجیل عیسی و صحیفههای ابراهیم و حلال و حرام همه در این جفر هستند! پس چرا شما آن را پنهان میکنید؟!
7. مصحف فاطمه:
الف- علی بن سعید از ابی عبدالله t روایت میکند که گفت: «سوگند به خدا که مصحف فاطمه پیش ماست، و در آن حتی یک آیه از قرآن نیست، پیامبر آن را دیکته نموده و علی با دست خودش آن را نوشته است»([58]).
ب- و محمد بن مسلم از یکی از ائمه روایت میکند که گفت: «فاطمه از خود مصحفی به جا گذاشت که قرآن نیست، ولی کلامی از کلام خداست که خداوند آن را بر او نازل کرده است، پیامبر آن را دیکته نمود و علی t آن را نوشت»([59]).
ج- علي بن ابی حمزه از ابی عبدالله؛ روایت میکند که گفت: مصحف فاطمه پیش ماست، سوگند به خدا که یک کلمه از قرآن در آن نیست ولی پیامبر آن را املاء نموده و علی آن را نوشته است»([60]).
پس اگر این کتاب را پیامبر دیکته نموده و علی نوشته است، چرا پیامبر آن را از امت پنهان کرد؟! و حال آن که خداوند به پیامبرش فرمان میدهد که همه آنچه را که بر او نازل شده به مردم برساند، خداوند میفرماید: ﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ﴾ [المائدة: 67] «اى پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملا (به مردم) برسان! و اگر نكنى، رسالت او را انجام ندادهاى!».
پس چگونه ممکن است که پیامبر همۀ این قرآن را از مسلمانها پنهان کند؟! و چگونه شایسته علی و ائمه بعد از اوست که آن را از شیعیان خود پنهان کنند؟!
آیا این خیانت در امانت نیست؟!
8. تورات و انجیل و زبور:
از ابی عبدالله روایت است که انجیل و تورات و زبور را به زبان سریانی میخواند([61]).
میگوییم: امیر المؤمنین و ائمه بعد از او، به زبور و تورات و انجیل چه میکنند که آن را در میان همدیگر دست به دست میگردانند، و به صورت پنهانی آن را میخوانند، و نصوص شیعه ادعا میکنند که علی خودش قرآن را کاملاً از حفظ داشت، و همه این کتابها و صحیفههای دیگر را از برداشت، پس چه نیازی به تورات و زبور و انجیل داشته است؟! به خصوص وقتی که این کتابها با نزول قرآن منسوخ شدهاند؟
بعد از همه اینها میگوییم که ما میدانیم که اسلام فقط یک کتاب دارد و آن قرآن کریم است، و تعداد کتابها از ویژگیهای یهودیان و نصارى است چنان که در کتابهای متعدد آنها این قضیه واضح و مسلّم است.
42) چرا پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) وقتی که فرزندش ابراهیم؛ وفات یافت به سر و صورتش نزد؟!
و چرا وقتی فاطمه (رضي الله عنها) وفات یافت علی به سر و صورتش نزد؟!
43) شیعیان معتقدند که اغلب صحابه به جز تعداد بسیار اندکی منافق و کافر بودهاند،
اگر چنین است پس چرا این کافران آن تعداد اندکی را که با پیامبر بودند نابود نکردند؟! اگر علمای شیعه بگویند: اصحاب بعد از وفات پیامبر همه مرتد شدند و فقط هفت نفر بر اسلام باقی ماندند، میپرسیم پس چرا آنها این تعداد اندک را از بین نبردند و وضعیت را به دوران پدران و نیاکانشان بر نگرداندند؟!
44) ابو جعفر محمد بن حسن طوسی شیخ شیعه در مقدمۀ کتابش تهذیبالاحکام([62]) میگوید:
ستایش خداوندی را سزاست که صاحب حق و مستحق آن است، و درود خدا بر بنده برگزیدهاش محمد (صلى الله عليه وسلم ) باد، یکی از دوستان در مورد تباین و تضاد و تناقضی که در احادیث اصحاب ماست که هیچ روایتی نیست مگر آن که در مقابل آن روایتی مخالف با آن نباشد، با من مذاکره کرد، و چنان این احادیث مخالف همدیگرند که از بزرگترین اعتراضات مخالفان ما بر مذهب ما همین تضاد اخبار و روایات است....».
و سید دلدار علي اللکنوی شیعه مذهب در کتاب أساس الأصول([63]) میگوید: احادیثی که از ائمه روایت شدهاند به شدّت مختلف و متضادند، چنانکه تقریباً هیچ حدیثی نیست مگر آن که در مقابل آن حدیثی مخالف با آن هست، و هیچ روایتی نیست مگر آن روایتی دیگر با آن مخالف است، تا جایی که سبب شده تا بعضی افراد ناقص از مذهب بر گردند....
عالم و پژوهشگر و محقق و حکیم و شیخ شیعیان حسین بن شهاب الدین الکرکی در کتابش، «هدایة الأبرار إلی طریق الأئمة الأطهار»([64]) میگوید: «چنان که در اول کتاب بیان کرده هدفش دفع تناقض در میان روایات ماست که سبب شده به خاطر آن بعضی از شیعه از مذهب بر گردند».
ما میگوییم علمای شیعه به تناقضات موجود در مذهبشان اعتراف کردهاند([65]).
اما خداوند در مورد قرآن میفرماید: ﴿وَلَوۡ كَانَ مِنۡ عِندِ غَيۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ ٱخۡتِلَٰفٗا كَثِيرٗا ٨٢﴾ [النساء: 82] «اگر از سوى غير خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مىيافتند».
45) اگر ولایت علی بن ابی طالب t و ولایت فرزندانش بعد از او رکنی از ارکان ایمان است که ایمان بدون آن تحقق نمییابد،
و هر کس به ولایت علی و فرزندانش ایمان نداشته باشد طبق عقیدۀ شیعه کفر ورزیده و سزاوار دوزخ است گرچه به یگانگی خدا و رسالت محمد (عليه الصلاة والسلام) گواهی بدهد، و نماز بخواند، و زکات بدهد، و روزه بگیرد و به حج برود؛ پس اگر چنین است چرا این رکن بزرگ ایمان در قرآن به صراحت بیان نشده است؟!
قرآن را میبینیم که دیگر ارکان و واجبات را که از ولایت پایینتر هستند مانند نماز و زکات و روزه و حج را به صراحت بیان داشته است، بلکه قرآن بعضی از چیزهای مباح و جایز مانند شکار را توضیح داده است.... پس چرا بزرگترین رکن و اصل دین در ثقل اکبر (قرآن) ذکر نشده است؟!
46) اگر آن گونه که شیعیان میگویند اصحاب دشمن یکدیگر بودند،
و هر یک برای رسیدن به خلافت تلاش میکرد و جامعۀ آنها جامعهای فاقد همدلی و محبت بود، و جامعهای بود که جز تعداد اندکی از آنها همه کافر شدند؛ بنابراین هزاران انسان در زمان اصحاب مسلمان نمیشدند، و آنها مناطق زیادی از جهان را فتح نمیکردند.
47) چرا بسیاری از شیعیان نماز جمعه نمیخوانند با اینکه به صراحت در سورۀ جمعه به اقامه نماز جمعه امر شده است، و خداوند متعال میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَوٰةِ مِن يَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِكۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَيۡعَۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٩﴾ [الجمعة: 9] «اي كساني كه ايمان آوردهايد! هنگامي كه براي نماز روز جمعه اذان گفته ميشود به سوي ذكر خدا (خطبه و نماز) بشتابيد و خريد و فروش را رها كنيد، اين براي شما بهتر است اگر ميدانستيد».
اگر بگویند نماز جمعه تا وقتی مهدی ظهور کند تعطیل است! میگوییم آیا انتظار برای مهدی میتواند تعطیل کردن این امر عظیم را توجیه نماید؟! که هزاران شیعه در حالی مردهاند که این آیین بزرگ اسلامی را انجام نمیدادهاند.
48) شیعیان معتقدند که آیاتی از قرآن حذف شده و آیاتی را نیز ابوبکر و عمر تغییر دادهاند!
و از ابی جعفر؛ روایت میکنند که از او پرسیدند که چرا علی امیر المؤمنین نامیده شده است؟ او گفت: خدا به او اين لقب داده و در كتابش چنين فرموده: «وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّكَ مِنۢ بَنِيٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّيَّتَهُمۡ وَأَشۡهَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّكُمۡۖ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولِيْ وَأَنَّ عَلِيًّا أَمِيرُ المُؤَمِّنِينَ»([66])!.
«چون پروردگارت از پسران آدم، از پشتهايشان، نژادشان را برگرفت و آنها را بر خودشان گواه كرد كه مگر نه اين است كه من پروردگار شما هستم، و محمد فرستاده من، و علي امير المؤمنين است؟»
و کلینی در تفسیر: ﴿فَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِهِۦ﴾ میگوید: (یعنی: کسانی که به امام ایمان آوردند). ﴿وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَٱتَّبَعُواْ ٱلنُّورَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ مَعَهُۥٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ١٥٧﴾([67]) [الأعراف: 157]. (یعنی: کسانی از جبت و طاغوت دوری کردند. و جبت و طاغوت فلانی و فلانی هستند)!([68]).
مجلسي میگوید: (منظور از فلانی وفلانی ابوبکر وعمر هستند)!([69]).
بنابراین شیعیان ابوبکر و عمر را دو شیطان میدانند – والعیاذ بالله – و ﴿لَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّيۡطَٰنِۚ﴾ [النور: 21]. «و از گامهای شیطان پیروی نکنید».
علمای شیعه این گفتۀ الهی را چنین تفسیر میکنند و میگویند سوگند به خدا که گامهای شیطان ولایت و دوستی فلانی و فلانی است!([70])
و از ابی عبدالله روایت میکنند که گفت: « وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فِي وَلَايَةِ عَلِيٍّ وَوَلَايَةِ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ فَقَدۡ فَازَ فَوۡزًا عَظِيمًا» و گفت که آیه در اصل همین طور نازل شده است»([71]).
و از ابی جعفر روایت است که گفت: «این آیه اینگونه بر محمد (عليه الصلاة والسلام) نازل شده است: «بِئۡسَمَا ٱشۡتَرَوۡاْ بِهِۦٓ أَنفُسَهُمۡ أَن يَكۡفُرُواْ بِمَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ فِي عَلِيٍ بَغۡيًا»([72]).
(خویشتن را به بدترین چیزها فروختند و به ناروا نسبت به آنچه در مورد علی فرستاده بودیم کفر ورزیدند)
از جابر الجعفی روایت است که گفت: این آیه را جبرئیل اینگونه بر محمد نازل فرموده است: «وَإِن كُنتُمۡ فِي رَيۡبٖ مِّمَّا نَزَّلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا فِي عَلِيٍ فَأۡتُواْ بِسُورَةٖ مِّن مِّثۡلِهِۦ»([73]). (اگر در آنچه در مورد علی بر بنده خود نازل کردهایم شک دارید یک سوره همانند آن بیاورید).
و از ابی عبدالله؛ روایت است که گفت: «این آیه را اینگونه جبرئیل بر محمد (صلى الله عليه وسلم ) نازل کرد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا فِي عَلِيٍ نُوراً مُبِيناً»([74]). (ای اهل کتاب، به نور آشکاری که در مورد علی نازل کردهایم ایمان بیاورید).
و محمد بن سنان از رضا؛ روایت نموده که گفت: «كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ يَا مُحَمَّدُ مِنْ وَلَايَةِ عَلِيٍّ». اینگونه در کتاب نوشته شده است([75]). (ای محمد، ولایت علی که مشرکان را بدان فرا میخوانی بر آنان گران میآید).
و از ابی عبدالله روایت است که گفت: «سَأَلَ سَآئِلُۢ بِعَذَابٖ وَاقِعٖ ١ لِّلۡكَٰفِرِينَ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ لَيۡسَ لَهُۥ دَافِعٞ» (سوگند به خدا که آیه اینگونه بر محمد (عليه الصلاة والسلام) نازل شده است)([76]).
و از ابی جعفر روایت است که گفت: «جبرئیل این آیه را این گونه بر محمد (عليه الصلاة والسلام) نازل کرده است: «فَبَدَّلَ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ آلَ مُحَمَّدٍ حَقَّهُمْ قَوۡلًا غَيۡرَ ٱلَّذِي قِيلَ لَهُمۡ فَأَنزَلۡنَا عَلَى ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ آلَ مُحَمَّدٍ حَقَّهُمْ رِجۡزٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ بِمَا كَانُواْ يَفۡسُقُونَ»([77]).
(کسانی که بر آل محمد ستم کردند و حقّشان را خوردند به جای آنچه به آنان گفته شده بود سخن دیگری را قرار دادند پس بر کسانی که بر آل محمد ستم کردند و حقّشان را پایمال نمودند به سبب فساد و نافرمانی شان عذابی از آسمان فرود آوردیم).
و از ابی جعفر روایت است که گفت: جبرئیل؛ این آیه را این گونه نازل کرده است: «إِنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا آلَ مُحَمَّدٍ حَقَّهُمْ لَمۡ يَكُنِ ٱللَّهُ لِيَغۡفِرَ لَهُمۡ وَلَا لِيَهۡدِيَهُمۡ طَرِيقًا * إِلَّا طَرِيقَ جَهَنَّمَ». ثم قال: «يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَكُمُ ٱلرَّسُولُ بِٱلۡحَقِّ مِن رَّبِّكُمۡ فِيْ وَلَايَةِ عَلِيٍّ فََٔامِنُواْ خَيۡرٗا لَّكُمۡۚ وَإِن تَكۡفُرُواْ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ»([78]).
«همانا كسانى كه نسبت به آل محمد ستم كردند، خدا در صدد آمرزش ايشان نيست، و به راهى هدايتشان نكند جز راه دوزخ كه هميشه در آن جاودانند، و اين براى خدا آسان است. ـ سپس فرمود ـ: اى مردم! پيامبر از جانب پروردگارتان به حق سوى شما آمده درباره ولايت علي ايمان آوريد كه مايه خير شماست، و اگر كافر شويد به ولايت علي آنچه در آسمانها و در زمين است متعلق به خداست (يعني به او زياني نرسد).
علمای شیعه میگویند این آیهها به صراحت بر امامت علی t دلالت میکنند، ولی ابوبکر و عمر این آیات را تحریف کردهاند.
در اینجا دو سؤال باید از شیعیان پرسید:
اول اینکه وقتی ابوبکر و عمر این آیات را تحریف کرده بودند، پس چرا زمانی که علی خلیفه مسلمین شد این مطلب را افشا نکرد؟! و یا اینکه حداقل آیات را همانگونه که نازل شده بودند به قرآن باز میگرداند؟!
اما میبینیم که علی t چنین کاری نکرد، و قرآن به همان صورتی که در زمان خلفای پیش از او و در زمان پیامبر بود، به همان گونه باقی ماند، چون قرآن را خداوند حفظ نموده و میفرماید: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٩﴾ [الحجر: 9] «ما قرآن را نازل كرديم، و ما بطور قطع نگهدار آنيم».
ولی شیعیان نمیدانند و نمیفهمند!
دوّم آیاتی که شیعیان آن را تحریف کردهاند تا از آن ولایت و امامت و خلافت علی را ثابت کنند، به صراحت به ما میگوید که چنین چیزی نخواهد شد! در آیهای که از یهودیان سخن میگوید و شیعیان آن را تحریف کرده و به مسلمین نسبت میدهند فکر کنید!
«فَبَدَّلَ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ آلَ مُحَمَّدٍ حَقَّهُمْ قَوۡلًا غَيۡرَ ٱلَّذِي قِيلَ لَهُمۡ فَأَنزَلۡنَا عَلَى ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ آلَ مُحَمَّدٍ حَقَّهُمْ رِجۡزٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ بِمَا كَانُواْ يَفۡسُقُونَ»([79]).
طبق صورت تحریف شده آیه، این آیه از چیزی خبر میدهد که به زودی در آینده رخ خواهد داد و میگوید که علی آن را میداند.
علی و اهل بیت کدام حق خود را مطالبه کنند در صورتی که قرآن خبر میدهد که حقشان از آنها به زور گرفته میشود؟ و مسلمانان ولایت و وصایت علی را قبول نخواهند کرد و هرگز علی بعد از پیامبر خلیفه نخواهد شد؟!
سپس کجا بر کسانی که حق خلافت آل محمد را غصب کردند عذابی از آسمان نازل شده است؟!
همه میدانند که هرگز چنین چیزی رخ نداده است، ولی این یک تحریف ساده و ابلهانه و هویداست.
49) شیعه در مورد گزارش الهی که میفرماید: ﴿يُرِيدُونَ لِيُطۡفُِٔواْ نُورَ ٱللَّهِ بِأَفۡوَٰهِهِمۡ﴾ [الصف: 8] «آنان ميخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند».
از ابو الحسن روایت میکنند که در تفسیر این آیه گفت: «یعنی میخواهند ولایت امیر المؤمنین را سرکوب و خاموش کنند»، ﴿وَٱللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِۦ﴾ [الصف: 8] «و میگوید: یعنی خداوند امامت را کامل میگرداند و نور، امامت است».
چنان که خداوند متعال میفرماید: ﴿فََٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلنُّورِ ٱلَّذِيٓ أَنزَلۡنَا﴾ [التغابن: 8] «به خدا و رسول او و نوري كه نازل كردهايم ايمان بياوريد».
و میگوید: سوگند به خدا که نور روز قیامت ائمه آل محمد میباشند([80]).
سؤال اینجاست که آیا خداوند نور خویش را با نشر و گسترش اسلام کامل گرداند، یا با دادن ولایت و خلافت به اهل بیت؟!
50) فقط دو نفر از ائمه زمام خلافت را به دست گرفتهاند، علی و فرزندش حسن م، پس کامل گرداندن نور به وسیله ده امام دیگر کجاست؟!
و نص حديث رسول اللهص را تكرار میكنند و احتجاج میورزند به اينكه ائمه دوازه نفرند كه آنان «خلفاء» يا «ولاة أمر» يا «أمراء» هستند؛ پس خلافت و فرمانروايى ده نفر بقيه كجاست؟
51) بعضی از کتابهای شیعه از جعفر صادق روایت میکنند، که زنی از او پرسید که آیا ابوبکر و عمر را دوست بدارم؟!
جعفر صادق گفت: آنها را دوست بدار. آن زن گفت: وقتی به لقای پروردگارم بروم به او میگویم: که تو مرا به دوست داشتن آنها فرمان دادهای؟! جعفر صادق به او گفت: بله»([81]).
و روایت کردهاند که مردی از یاران امام باقر وقتی دید که امام باقر ابوبکر را صدیق مینامد تعجب کرد و گفت آیا او را صدیق میگویی؟! باقر گفت: بله. صدیق! هر کس به او صدیق نگوید خداوند هیچ سخنی از سخنان او را در قیامت راست نگرداند»([82]).
از شیعیان میپرسیم که نظر شما دربارۀ ابوبکر چیست؟
52) ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبین([83]) و أربلی در کشف الغمّه([84]) و مجلسی در جلاء العیون([85]) گفته است ابوبکر بن علی بن ابی طالب با برادرش حسین t در کربلا کشته شد،
و همچنین یکی از فرزندان حسین که اسمش ابوبکر بود در کربلا به شهادت رسید! (و محمد اصغر که کنیهاش ابوبکر بود).
پس چرا علمای شیعه این قضیه را پنهان میکنند؟! و فقط بر کشته شدن حسین تاکید مینمایند؟!
علت این است که اسم برادر و فرزند حسین ابوبکر است!! به اين خاطر از آنها یاد نمیشود. و این چیزی است که شیعیان نمیخواهند مسلمین و پیروان غافلشان آن را بدانند، چون اگر پیروانشان از این مسئله آگاه شوند میدانند که شیعه در اینکه ادعا میکنند بین اهل بیت و بزرگان اصحاب و در رأس آنها ابوبکر دشمنی و عداوت بوده است، دروغ میگویند.
چون اگر آن گونه که شیعه میگویند ابوبکر t کافر و مرتدی میبود که حق علی و خاندانش را غصب کرده بود، اهل بیت اسم او را بر فرزندانشان نمیگذاشتند!
و هر کس در این باره فکر کند میفهمد که آنها با همدیگر محبت و دوستی داشتهاند.
و چرا شیعیان از علی و حسین پیروی نمیکنند و اسم فرزندانشان را ابوبکر نمیگذارند؟!
53) ایمان داشتن به اینکه پیامبر خدا آخرین پیامبر است، یعنی اینکه پیامبر در دوران حیات و پس از مرگش امام و پیشوای مردم است،
پس هر کس ایمان داشته باشد که محمد (صلى الله عليه وسلم ) رسول خداست و اطاعت از او واجب است و تا آنجا که میتواند از او اطاعت نماید، اگر گفته شود که چنین فردی به بهشت میرود پس نیازی به مسئله امامت ندارد و چیزی جز اطاعت از پیامبر بر او لازم نیست، و اگر گفته شود به بهشت نمیرود مگر آن که از امام پیروی کند، چنین سخنی بر خلاف نصوص قرآن است.
چون که خداوند در چندین جای قرآن بیان فرموده که هر کس از خدا و پیامبر اطاعت نماید به بهشت میرود، و هیچ گاه وارد شدن به بهشت را منوط به اطاعت از امام یا به ایمان داشتن به او نکرده است؛ مانند اینکه میفرماید: ﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّۧنَ وَٱلصِّدِّيقِينَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِينَۚ وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِكَ رَفِيقٗا ٦٩﴾ [النساء: 69] «و كسى كه خدا و پيامبر را اطاعت كند، (در روز رستاخيز،) همنشين كسانى خواهد بود كه خدا، نعمت خود را بر آنان تمام كرده; از پيامبران و صديقان و شهدا و صالحان؛ و آنان همراهان خوبى هستند».
و میفرماید: ﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ يُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَاۚ وَذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٣﴾ [النساء: 13] «و هر كس خدا و پيامبرش را اطاعت كند، (و قوانين او را محترم بشمرد،) خداوند وى را در باغهايى از بهشت وارد مىكند كه همواره، آب از زير درختانش جارى است؛ جاودانه در آن مىمانند; و اين، پيروزى بزرگى است».
پس اگر اعتقاد به امامت ملاک ایمان یا کفر به شمار میآمد، یا چنان که شیعیان میگویند بزرگترین رکن دین میبود که خداوند جز با آن عمل بنده را نمیپذیرد؛ خداوند امامت را در این آیات ذکر میکرد و بر آن تاکید مینمود؛ چون میدانست که بعداً در مورد آن اختلاف میشود، و فکر نمیکنم کسی بیاید و بگوید که امامت به صورت ضمنی در تحت اطاعت از خدا و اطاعت از پیامبر مذکور است، چون چنین چیزی، یعنی تفسیری بیجا و خودسرانۀ قرآن، و برای باطل بودن این نظریه همین کافی است که بگوییم که اطاعت از پیامبر اطاعت از خداست، اما با وجود این خداوند تنها به ذکر اطاعت خویش اکتفا نکرد، و بلکه اطاعت از پیامبر را ذیل اطاعت از خودش بیان نمود، بلکه آن را جداگانه بیان نمود تا بر دو رکن مهم در اسلام یعنی (اطاعت از خدا و اطاعت از پیامبر) تاکید نماید.
بعد از اطاعت از خدا، اطاعت از پیامبر ذکر شده و یکی از شرایط ورود به بهشت است، چون که پیامبر پیام و وحی الهی را میرساند، و اطاعت از پیامبر اطاعت از خداست، و بعد از پیامبر هیچ کس در مقام رساندن وحی الهی قرار ندارد، از اینرو خداوند رستگاری و ورود به بهشت را منوط به اطاعت از پیامبر و التزام به فرمان وی، نه فرمان دیگران قرار داده است.
54) در دوران پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) افرادی نزد ایشان میآمدند و فقط یک بار او را میدیدند و به مناطق و شهرهای خود باز میگشتند،
و بدون تردید آنها چیزی دربارۀ ولایت علی و فرزندانشان نشنیده بودند. بخصوص كه شيعه ادعا دارد كه موضوع ولايت علي و فرزندانش در اوايل دعوت رسول اللهص در مكه رخ داده است، پس آیا اسلام آنها ناقص است؟!
اگر بگویید: بله اسلام آنها ناقص است. میگوییم: اگر چنین میبود قطعاً پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) باید اسلام آنها را درست مینمود و امر امامت را برایشان بیان میکرد، اما میبینیم که پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) چنین نکرده است. و اگر بگویید: نه، میگوییم: پس شما باید قبول کنید که امامت از ارکان دین نیست.
55) در نهج البلاغه آمده است: (و امام؛ در نامهای به معاویه گفت):
«با من کسانی بیعت کردهاند که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت نمودهاند. و آنها بر آنچه با آنها بیعت کردهاند با من هم براساس آن چیز بیعت کردهاند، پس فردی که در بیعت حاضر بوده است حق ندارد که انتخابی دیگر نماید، و کسی که حضور نداشته حق ندارد که انتخاب را قبول نکند، و شورا از آن مهاجرین و انصار است، پس اگر مهاجرین و انصار در اطراف مردی گرد آمده و او را امام نامیدند، خداوند این را پسندیده است، و اگر کسی روی گرداند و یا با ایجاد بدعتی از فرمان آنها بیرون رود او را دوباره باز گردانند، و اگر نپذیرفت با او بجنگند، چون راهی غیر از راه مؤمنان را پیروی کرده است.
و به جانم سوگند([86]) ای معاویه اگر با عقل خودت بنگری نه با هوا و هوس خود، خواهی دید که در مورد خون عثمان پاکترین و بیگناهترین فرد هستم، و خواهی دانست که دخالتی در آن نداشتهام، مگر آن که به ناحق مرا متهم کنی؛ پس به هر چه میخواهی مرا متهم کن. والسلام»)([87]).
این سخنان امام علی دلیلی برای امور ذیل میباشند:
1- امام را مهاجرین و انصار انتخاب میکنند، پس انتخاب امام هیچ ربطی با اصل امامت که علمای شیعه میگویند ندارد!
2- به همان صورتی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت شد به همان گونه با علی t بیعت شد.
3- شورا از آن مهاجرین و انصار است، و این نشانگر فضیلت و مقام والای آنها نزد خداوند است و این بر خلاف صورتی است که علمای شیعه از آنها ارائه مینمایند.
4- اگر کسی را مهاجرین و انصار قبول کنند و با او بیعت نمایند خداوند این را پسندیده است، پس حق امامت آن گونه که شیعه ادعا میکند غصب نشده است، وگرنه چگونه خداوند بدین کار راضی میشود؟!
5- شیعیان معاویه t را لعنت میکنند اما علی t در نامههایش او را لعنت نمیکند و تنها بدو هشدار میدهد!
56) شیعه نمیتوانند بیعت کردن ابوبکر و عمر و عثمان در زیر درخت (بيعة الرضوان) با پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) را انکار کنند،
و خداوند خبر داده است که از کسانی که زیر درخت با پیامبر بیعت نمودهاند([88]) راضی است و میدانسته که در دلهایشان چه هست، پس چگونه شیعیان بعد از این به خبر الهی کفر میورزند و خلاف آن را میگویند؟! و گویا شیعیان میگویند (پروردگارا تو درباره آنها چیزی را که ما میدانیم نمیدانی)! والعیاذ بالله.
57) شیعه ناسزا گفتن به بزرگان اصحاب به خصوص خلفای راشدین ابوبکر و عمر و عثمان را عبادت میدانند و با این کار به خدا تقرب میجویند؛
در حالی که هیچ کسی از اهل سنت به هیچیک از اهل بیت ناسزا نمیگوید! بلکه اهل سنّت با دوست داشتن اهل بیت به خدا تقرّب میجویند.
و شیعیان این واقعیت را نمیتوانند انکار نمایند.
58) شیعیان همواره در کتابهای خود و در داستانهایی که در مورد حسین میگویند تکرار میکنند که حسین تشنه در میدان جنگ به شهادت رسیده است،
بنابراین روی مخزنهای آب این عبارت را مینویسند (بنوش با یاد حسین)! سؤال اینجاست که طبق آنچه علمای شیعه میگویند ائمه غیب میدانند، پس آیا حسین میدانست که در اثنای جنگ به آب نیاز پیدا خواهد کرد و تشنه خواهد مرد، و نباید مقدار کافی آب برای خود و همراهانش تهیه میکرد؟!
سپس آیا فراهم نمودن آب در جنگ از ضروریاتی نیست که باید از آن استفاده کرد؟! و خداوند متعال میفرماید: ﴿وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن قُوَّةٖ وَمِن رِّبَاطِ ٱلۡخَيۡلِ تُرۡهِبُونَ بِهِۦ عَدُوَّ ٱللَّهِ وَعَدُوَّكُمۡ﴾ [الأنفال: 60] «هر نيرويى در قدرت داريد، براى مقابله با آنها (دشمنان)، آماده سازيد! و (همچنين) اسبهاى ورزيده (براى ميدان نبرد)، تا به وسيله آن، دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد».
59) دین در دوران پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) کامل گردید؛ زیرا خداوند میفرماید: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ﴾ [المائدة: 3] «امروز، دين شما را برایتان كامل كردم».
و مذهب شیعه بعد از وفات پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) پدید آمده است؟!
60) خداوند متعال در مورد پاکدامنی و بیگناهی عايشه (رضي الله عنها ) در قصۀ معروف افک، در اوایل سورۀ نور چندین آیه نازل فرموده و او را از تهمت زشتی که در حق او روا داشتند، پاک دانسته است،
اما میبینیم که بعضی از شیعیان هنوز هم او را متهم به خیانت([89]) مینمایند! و این کار آنها همان طور که طعنه زدن به پیامبر خداست همچنین آنها با این کار به خداوندی که غیب میداند طعنه میزنند، آیا خداوند پیامبرش را آگاه نکرده که همسر او خیانتکار است؟!
چه بد مذهبی است آن مذهب که به همسران بهترین انسان و به امهّات المؤمنین طعنه میزند!!
61) اگر علی و دو فرزندش ن دارای این قدرت خارق العادهای هستند که کتابهای شیعه آن را روایت میکنند و معتقدند که علی و حسن و حسین هم اینک که مردهاند نیز به ایشان فایده و سود میرسانند، پس چرا آنها وقتی که زنده بودند برای خودشان کاری نکردند و به خودشان سودی نرساندند؟!
علی را میبینیم که در خلافت و حکومت با دشواریهایی مواجه بود و سپس کشته شد، و حسن به ناچار با معاویه صلح کرد و از خلافت دست کشید و حسین در سختی قرار گرفت و سپس کشته شد و به هدفش و آنچه میخواست نرسید..... و همچنین ائمه بعد از آنها! پس قدرتهای خارق العادهای که داشتند کجا بود؟!
62) علمای شیعه میگویند فضائل علی و همچنین نص دالّ بر امامت او به تواتر ثابت شده است.
باید گفت: آن شیعیانی که جزو اصحاب نبودهاند، پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) را ندیده و سخن او را نشنیدهاند، و اگر آنها روایت خود را به صحابه نسبت ندهند، نقل آنها مرسل و منقطع است و صحیح نیست، و آن تعدادی از اصحاب که شیعه آنها را قبول دارند تعداد کمی هستند که ده نفر و اندی میباشند، و اگر این تعداد خبری را نقل کنند نقل آنها را نمیتوان تواتر گفت؛ و توده بزرگ اصحاب که فضائل علی را نقل کردهاند شیعه از آنها عیبجویی نموده و آنان را به کفر متهم میکنند!
و وقتی آنها تودۀ بزرگی را که قرآن آنها را میستاید متهم به دروغگویی و کتمان حقیقت میکنند، اقدام افراد اندکی به دروغگویی و کتمان، بیشتر محتمل است!
63) شیعه ادّعا میکنند که هدف ابوبکر و عمر و عثمان پادشاهی و ریاست بود،
بنابراین با گرفتن حق خلافت بر دیگران ستم کردند. به شیعه میگوییم که ایشان با هیچ مسلمانی به خاطر حکومت و قدرت نجنگیدند، بلکه با مرتدین و کفار جنگیدند، و آنها بودند که قدرت کسری و قیصر را در هم شکستند و شهرهای فارس را فتح کرده و اسلام را بر پا داشتند، و به ایمان و مؤمنان قدرت دادند و کافران را خوار نمودند، و عثمان که از ابوبکر و عمر مقامش پایینتر است، با اینکه شورشیان او را محاصره کرده بودند تا او را به قتل برسانند، اما او با مسلمین نجنگید و به خاطر خلافت و حکومت خود حتی یک مسلمان را نکشت، پس وقتی علمای شیعه به خود اجازه میدهند تا اینها را ستمگر و دشمنان پیامبر قلمداد کنند، باید چنین چیزی را دربارۀ علیt هم بگویند!!
64) فرقۀ قادیانی به خاطر ادّعای نبوّت برای رهبرشان کافر هستند،
پس آنها با شیعیان که میگویند ائمهشان دارای ویژگیهای پیامبران و حتی بیشتر از آن هستند چه فرقی دارند؟!
آیا چنین ادّعایی کفر نیست؟! و یا اینکه باید شیعه برای ما فرقهای اساسی امام و پیامبر را بیان کند؟! و آیا پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) آمده است تا ما را به آمدن دوازده امام مژده دهد؟ امامانی که گفتههایشان همانند گفتههای اوست و کارهایشان همانند کارهای اوست، و کاملاً مانند او معصوماند....؟
65) چگونه پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) در حجرۀ عايشه (رضي الله عنها ) دفن میشود! و حال آن که شما شیعهها عايشه (رضي الله عنها ) را به کفر و نفاق متهم میکنید؟!
آیا دفن شدن پیامبر ك در حجرۀ او دلیلی نیست بر اینکه پیامبر او را دوست داشته و از او راضی بوده است؟!
66) و چگونه ابوبکر و عمر در کنار پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) دفن میشوند، و حال آن که از دیدگاه شما آنها کافرند؟!
و مسلمان را نباید در کنار کفار دفن کرد، چه برسد به پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) ؟! و چرا خداوند او را از قرار گرفتن در جوار کفّار محافظت نکرد.
و علی کجا بود؟! چرا با این امر خطرناک و مهم مخالفت نکرد؟!
پس باید شما بپذیرید که ابوبکر و عمر مسلمان بودهاند و به خاطر جایگاهی که نزد خدا و پیامبرش داشتهاند خداوند افتخار دفن شدن در کنار پیامبر را نصیب آنها کرده است، و یا اینکه بگویید که علی در دین و ایمانش راه سازش را در پیش گرفته است!! و علی از چنین تهمتی پاک است.
67) شیعیان ادعا میکنند که در قرآن به صراحت امامت علی t و مستحق بودنش به خلافت بیان شده، ولی اصحاب آن را پنهان کردند.
این ادعایی باطل است؛ چون اصحاب ن را میبینیم که احادیثی که شیعیان از آن برای امامت علی استدلال میکنند را پنهان نکردهاند، مثل حدیث منزلت: «أنت مني بمنزلة هارون من موسى» و احادیثی دیگر که مانند این هستند، پس چرا آنها این احادیث را پنهان نکردند؟!
68) خلیفه بر حق بعد از پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) ابوبکر الصدیقt بود و دلیل آن امور ذیل است:
1- اصحاب همه بر اطاعت از او اجماع کردند و با او مخالفت ننمودند، و اگر او خلیفه بر حق نمیبود قطعاً با او مخالفت نموده و از او پیروی نمیکردند، زیرا پرهیزگاری و تدیّن و زهد والایی داشتند و در راه خدا از سرزنش هیچ سرزنشکنندهای نمیترسیدند.
2- علی با ابوبکر مخالفت نکرد و با او نجنگید، پس علی یا به خاطر ترس از فتنه و شرّ، و یا به علت ضعف و ناتوانی، و یا به سبب آن که حق با ابوبکر بود با او نجنگید. و نمیتوان گفت که علی به خاطر ترس از فتنه و شرّ با ابوبکر نجنگیده است؛ چون علی با معاویه جنگید و افراد زیادی در آن جنگ کشته شدند. و علی با طلحه و زبیر و عایشه جنگید، چون در همۀ این موارد میدانست که حق با اوست بنابراین از ترس فتنه آن را رها نکرد! و نمیتوان گفت که علی به علت ضعف و ناتوانی با ابوبکر نجنگید؛ چون کسانی که در زمان معاویه علی را یاری کردند در روز سقیفه و روزی که عمر جانشین ابوبکر شد و روزی که شورا برای تعیین خلیفه بعد از عمر تشکیل شد، همه بودند، و اگر آنها میدانستند که حق از آن علی است او را در برابر ابوبکر یاری میکردند؛ چون او با غصب کردن حق خلافت، از معاویه سزاوارتر به جنگ بود. پس ثابت شد که علی چون میدانست که حق با ابوبکر است با او نجنگید.
69) شیعیان ادّعا میکنند که معاویه t کافر و مرتد بوده است!،
اما آنها با چنین ادّعایی در واقع به علی و فرزندش حسن م توهین میکنند، چون علی وقتی در برابر معاویه شکست خورد یعنی اینکه مرتدان او را شکست دادهاند، و حسن وقتی امر زمامداری مسلمین را به معاویه سپرد پس او امر خلافت را به مرتدان سپرده است؛ و میبینیم که خالد بن ولید در زمان ابوبکر با مرتدان جنگید و آنها را شکست داد، پس خداوند خالد را در برابر مرتدان بیش از علی یاری کرده است! و حال آن که خداوند بر هیچ کس ستم نمیکند، و لشکریان ابوبکر و عمر و عثمان و نمایندههایشان در برابر کفار پیروز میشدند، در حالی که علی توان مقاومت را در برابر مرتدان نداشت! و همچنین خداوند میگوید: ﴿وَلَا تَهِنُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَنتُمُ ٱلۡأَعۡلَوۡنَ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ ١٣٩﴾ [آل عمران: 139] «و سست نشويد! و غمگين نگرديد! و شما برتريد اگر ايمان داشته باشيد».
و میفرماید: ﴿فَلَا تَهِنُواْ وَتَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱلسَّلۡمِ وَأَنتُمُ ٱلۡأَعۡلَوۡنَ وَٱللَّهُ مَعَكُمۡ وَلَن يَتِرَكُمۡ أَعۡمَٰلَكُمۡ ٣٥﴾ [محمد: 35] «پس هرگز (از جنگ با كفار و مقابله با دشمنان) سست نشويد و (دشمنان را) به صلح (ذلتبار) دعوت نكنيد در حالى كه شما برتريد، و خداوند با شماست و چيزى از (ثواب) اعمالتان را كم نمىكند».
اما علی وقتی نتوانست معاویه را از ورود به قلمرو و شهرهایش جلوگیری کند او را به صلح فرا خواند و از او خواست که هر یک بر آنچه هست باشد، اگر آنگونه که علمای شیعه میگویند یاران علی مؤمن بودهاند، و آنها مرتد بودهاند، باید یاران علی برتر قرار میگرفتند و این خلافت واقعیت است.
70) شیعیان نمیتوانند ایمان و عدالت علی را ثابت کنند مگر آن که مسلمانی منصف شوند؛
چون وقتی خوارج و کسانی که علی t را کافر یا فاسق میدانند به آنها بگویند ما قبول نداریم که علی مؤمن بوده، بلکه او کافر و ظالم بوده است – چنان که شیعه در مورد ابوبکر و عمر میگوید – شیعه هر دلیلی برای مؤمن بودن علی ارائه دهد، آن دلیل، بر مؤمن بودن ابوبکر و عمر و عثمان نیز دلالت میکند. اگر دلیل بیاورند که اسلام و هجرت و جهاد علی به تواتر ثابت است، همانطور اسلام و هجرت و جهاد ابوبکر و عمر و عثمان نیز به تواتر نقل شده است و بلکه مسلمان بودن معاویه و خلفای بنی امیه و بنی عباس و نماز خواندن و روزه گرفتنشان و جهادشان علیه کفار به تواتر ثابت است!
اگر شیعیان یکی از اینها را به نفاق متهم کنند، دیگری هم میتواند علی را به نفاق متهّم نماید، و اگر شبههای ارائه بدهند، دیگری شبهۀ بزرگتری ارائه میدهد.
و اگر بگویند که ابوبکر و عمر منافق و دشمن پیامبر بودند و تا آن جا که توانستند دینش را خراب کردند، دیگری همین سخن و ادعا را در مورد علی هم میتواند بگوید، و سخنش را چنین توجیه میکند و میگوید: علی نسبت به پسر عمویش حسادت میورزید – و دشمنی و حسادت در خاندان بیشتر است – بنابراین میخواست دین او را فاسد نماید و وقتی در دوران حیات پیامبر و در زمان خلیفۀ اول و دوم به این کار موفق نشد، برای کشتن خلیفه سوم تلاش کرد و آتش فتنه را روشن نمود، تا اینکه توانست اصحاب و یاران محمد را به قتل برساند و این کار را به خاطر آن کرد که نسبت به پیامبر کینه میورزید، و او پشت پرده با منافقانی که او را خدا و پیامبر قرار دادند هماهنگ بود و برخلاف آنچه در دل داشت اظهار میکرد چون دین او تقیه است، بنابراین باطنیها از پیروان او هستند و راز او نزد آنهاست و مذهب باطنی را از او نقل میکنند.
و اگر شیعیان بخواهند ایمان و عدالت علی را با نص قرآن ثابت کنند به آنها گفته میشود: قرآن عام است و همان طور که شامل علی میشود شامل دیگران نیز میشود، و هر آیهای که شما میگویید به او اختصاص دارد، میتوان گفت که به کسی دیگر همانند او یا بزرگتر از او چون ابوبکر و عمر اختصاص دارد، و میتوان بدون دلیل ادعا کرد و ادعای فضیلت شیخین راحتتر است.
و اگر بگویند با نقل و روایت، ایمان و عدالت علی ثابت است، گفته میشود که اخبار و روایت بیشتری در مورد ایمان و عدالت ابوبکر و عمر و اصحاب آمده است؛ و اگر ادعای تواتر کنند، تواتر در مورد آنها صحیحتر است، و اگر به آنچه اصحاب نقل کردهاند استناد میکنند، پس اصحاب برای ابوبکر و عمر فضائل بیشتری روایت کردهاند!
71) علمای شیعه میگویند علی از همه مردم به امامت سزاوارتر بوده؛ چون از همۀ اصحاب برتر و دارای فضائل بیشتری بوده است، میگوییم:
قبول داریم شما فضایلی مشخص برای علی مانند پیشگام بودن در پذیرفتن اسلام و جهاد همراه پیامبر و دانش فراوان و زهد را یافتهاید، آیا میتوانید چنین فضایلی برای حسن و حسین م در مقابل سعد بن ابی وقاص و عبدالرحمن بن عوف و عبدالله بن عمر ن و دیگر مهاجرین و انصار ارائه دهید؟!
کسی نمیتواند ادّعا کند که در این زمینهها حسن و حسین م از دیگر اصحاب برتر بودهاند، پس چیزی جز اینکه شیعه ادّعا کنند که نصوص قرآن و حدیث آنها را برتر قرار داده است، باقی نمیماند. اما باید گفت هر کس میتواند چنین ادعایی بکند، مثلاً امویها هم میتوانند به دروغ بگویند که نص قرآنی معاویه را تایید میکند زیرا خداوند میفرماید: ﴿وَمَن قُتِلَ مَظۡلُومٗا فَقَدۡ جَعَلۡنَا لِوَلِيِّهِۦ سُلۡطَٰنٗا فَلَا يُسۡرِف فِّي ٱلۡقَتۡلِۖ إِنَّهُۥ كَانَ مَنصُورٗا ٣٣﴾ [الإسراء: 33] «و آن كس كه مظلوم كشته شده، براى وليّش سلطه (و حق قصاص) قرار داديم; اما در قتل اسراف نكند، چرا كه او مورد حمايت است».
از اینرو امویها خواهند گفت: مظلوم عثمان بن عفان است و خداوند معاویه را به خاطر گرفتن انتقام خون عثمان علَم کرد!
72) علمای شیعه میگویند ابوبکر و عمر خلافت را از علی غصب کردند و علیه او توطئه نمودند تا او را از رسیدن به خلافت باز دارند و....
میگوییم: اگر آنچه شما میگویید درست است پس چرا عمر، علی را جزو افراد شورای شش نفره قرار داد؟ اگر او را از شورا بیرون میکرد - چنان که سعید بن زید را بیرون کرد- یا کسی دیگر غیر از او را تعیین میکرد، هیچ کس اعتراض نمیکرد؟!
پس آنها او را در جایگاهش قرار دادند و نه در مورد او غلو کردند و نه کوتاهی ورزیدند، و آنان شایستهترین و برترین را مقدم نمودند و علی را با کسانی که در سطح او بودند برابر کردند. و بعد از کشته شدن عثمانt مهاجرین و انصار بلافاصله با او بیعت کردند، و آیا کسی گفته است که یکی از مهاجرین و انصار به خاطر بیعت گذشتهاش با ابوبکر و عثمان از علی معذرت خواهی نموده است؟! و آیا کسی از آنها گفت: از اینکه نص امامت او را انکار کرده توبه میکند؟! و یا کسی از آنها گفت که هم اینک نصّی را که در مورد علی وارد شده و من آن را فراموش کرده بودم، به یاد آوردهام؟!
همه اینها آنچه را که گفتیم تایید میکند.
73) انصار ن با ابوبکر t مخالفت کردند و مردم را به بیعت با سعد بن عبادهt فرا خواندند، در حالی که علی مشغول کفن و دفن پیامبر خدا بود، نه با آنها بود و نه با اینها، و سپس انصار همه با ابوبکر بیعت کردند که بیعت آنها به دلیل یکی از اسباب ذیل بود:
1- به زور از آنها بیعت گرفته شد.
2- برایشان مشخص شد که ابوبکر به خلافت سزاوارتر است، بنابراین به بیعت با او تن در دادند.
3- و یا اینکه بدون هدف این کار را کردند، و توجیه چهارمی برای کارشان وجود ندارد.
اگر شیعه بگویند که به زور از انصار بیعت گرفته شده، این دروغ است؛ چون برای بیعت گرفتن هیچ جنگ و درگیری و تهدیدی صورت نگرفت و کسی اسلحه نکشید؛ و امکان ندارد که انصار ترسانده شده باشند چون که آنها بیش از دو هزار قهرمان اسب سوار بودند، و همه یک قبیله بودند و شجاعت بینظیری داشتند، آنها هشت سال پی در پی با همه عربها جنگیدند و در معرض مرگ قرار گرفته بودند، و اینک به جنگ با قیصر روم در مؤته و دیگر جاها برخاسته بودند؛ بنابراین امکان ندارد که آنها از ابوبکر و دو نفر که همراش بودند بترسند، ابوبکری که آنجا نه قبیلۀ زیادی دارد و نه ثروت فراوانی، تا انصار مجبور شوند با اینکه او بر حق نیست با او بیعت نمایند! بلکه انصار بدون هراس و شک و تردید و بدون درنگ با او بیعت کردند.
و همچنین اگر آنها میدانستند که حق با ابوبکر نیست هرگز پسر عمویشان را رها نمیکردند و با مردی که نه قبیله بزرگی آنجا داشت و نه ثروت و مال فراوانی و نه کاخ و نگهبان داشت، بیعت نمیکردند، چون آنها نه ترسی داشتند که مجبور به بیعت شوند و نه چشم طمع به مال و مقامی دوخته بودند، بنابراین، اتفاق و همداستانی چنان تعداد بزرگی بر بیعت کردن با ابوبکر، با آن که میدانستند او بر حق نیست و حق به انصار تعلق دارد، محال و غیر ممکن است.
پس تنها دلیل بیعت آنها با ابوبکر t این بود که آنها دلیل درستی از پیامبرشان ص داشتند که نشانگر آن بود که خلافت حقّ ابوبکر است. و وقتی که ثابت شد که خلافت به انصار تعلق نمیگیرد پس چه چیزی آنها را بر آن داشت تا همگی نص و تصریح پیامبر را بر خلافت علی انکار کنند؟! محال است که همه به اتفاق، کسی را یاری نمایند که بر آنها ستم کرده و حقّشان را غصب کرده است!!
74) شیعیان میگویند که ابوبکر و عمر در کنار زدن علی از خلافت موفق شدند؛ از آنها میپرسیم خوب وقتی آنها علی t را کنار زدند خلافت چه دستاوردهایی برای خودشان داشت؟!
چرا ابوبکر یکی از پسرانش را جانشین خود نکرد، چنان که طبق گفتۀ شیعیان علی فرزندش حسین را جانشین خود قرار داد؟! و چرا عمر یکی از فرزندانش را به عنوان جانشین خود تعیین نکرد؟!
75) مادر محمد بن عبدالله بن عمرو بن عثمان بن عفان t فاطمه بنت حسین بن علی بن ابی طالب ن است، پس مادر بزرگ محمد، فاطمهك و پدر بزرگش عثمان t است!
از شیعه میپرسیم آیا از نظر شما درست است که فاطمه نوهای ملعون داشته باشد؟! چون بنی امیّه که محمد از آنهاست از دیدگاه شیعه ملعون هستند، و منظور از شجرۀ ملعونه در قرآن بنی امیه است!([90]).
76) شیعیان میگویند که ائمه معصومند، و از طرفی میگویند آنها تقیه میکنند،
و این دو چیز با هم تناقض دارند، پس وقتی شما صحت آنچه را که امامانتان میگویند و انجام میدهند نمیدانید[زیرا ممکن است تقیه کرده باشند]، معصوم بودنشان چه فایدهای دارد؟!
شما میگویید پاداش و اجر تقیه به اندازه پاداش نماز است، طوری که کسی که تقیه نمیکند مانند کسی است که نماز نمیخواند([91])، و میگویند که «نُه دهم دین تقیه است»([92])؛ تردیدی نیست که ائمۀ شما به این نه دهم عمل کردهاند و این با عصمت خیالی آنها تضاد دارد!
77) علمای شیعه وقتی از حدیث ثقلین([93]) بر امامت ائمه خود استدلال میکنند دچار یک تناقض میشوند، چون آنها هر کس را که از ثقل اصغر (أهل البيت) عیبجویی کند و به آنان طعنه بزند، کافر میدانند، اما هر کس به ثقل اکبر که قرآن است طعنه بزند میگویند او مجتهد بوده و اشتباه کرده است و او را کافر نمیشمارند.
78) شیعیان میگویند که همه اصحاب به جز تعداد اندکی، که از هفت نفر بیشتر نیستند، مرتد شدهاند.
سوال اینجاست که بقیه اهل بیت مانند فرزندان جعفر و فرزندان علی... و غیره کجا هستند، آیا آنها هم مرتد شدند؟!
ایشان نمیاندیشند که با چنین ادعایی چه ضربۀ جبران ناپذیری به پیامبراکرمص میزنند، چراکه دشمنان اسلام براساس چنین سخنی میتوانند حقانیّت رسالت آن حضرت را جدّاً زیر سؤال برده و بگویند: هنر پیامبرتان بعد از بیست و سه سال و ارائۀ چندین هزار آیۀ قرآن و آن همه درگیری و جنگ، تربیت تنها هفت نفر انسان مؤمن بود؟! عادیترین مربیان تربیتی بسیار بیش از این تعداد تربیت کرده و میکنند. پس شما چگونه از مردم دعوت میکنید که به دین چنین شخصی درآیند؟!
79) در حدیث مهدی آمده است: «لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ، لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ، حَتَّى يَبْعَثَ فِيهِ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ بَيْتِي يُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِي، وَاسْمُ أَبِيهِ اسْمُ أَبِي»
«اگر از دنیا فقط یک روز باقی بماند خداوند آن روز را طولانی میکند تا آن که در آن روز مردی از اهل بیت من را برانگیزد که اسم او اسم من است و اسم پدرش اسم پدر من است»([94])، مشخص است که اسم پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) محمد بن عبدالله است و شیعه میگوید اسم مهدی محمد بن حسن است! این اشکال بزرگی است!
یکی از علمای شیعه برای رفع این اشکال جواب عجیب و خندهداری داده است! او میگوید: (پیامبر خدا دو نوه به نامهای ابومحمد الحسن و ابوعبدالله الحسین داشت، و از آنجا که حجت یعنی امام منتظَر از فرزندان حسین است و کنیۀ حسین ابا عبدالله بود، بنابراین پیامبر او را محمد بن عبدالله نامید و گویا او را به کنیۀ حسین منسوب کرد تا اسم پدرش با اسم پدر پیامبر مطابق باشد و به جای جدّ کلمه پدر را قرار داد)!!([95]).
80) تناقضاتی دربارۀ حیات مهدی منتظَر شیعیان:
1. مادر مهدی کیست؟
آیا مادر او کنیزی است که اسمش نرگس است، یا کنیزی است به نام صقیل، یا کنیزی است به نام ملیکه یا کنیزی است که اسمش خمط است، یا کنیزی است با نام حکیمه، و یا کنیزی است به نام ریحانه، یا اسمش سوسن است یا اینکه مادرش کنیز نیست و زنی آزاد به نام مریم است؟!
2. مهدی چه زمانی به دنیا آمده است؟
آیا هشت ماه بعد از وفات پدرش به دنیا آمد؟
یا اینکه قبل از وفات پدرش در سال 252 ه به دنیا آمد؟
یا اینکه در سال 255 ه متولد شد، یا اینکه در سال 256 ه دیده به جهان گشوده است؟
و یا اینکه در سال 257 ه به دنیا آمده است و یا اینکه در سال 258 ه متولد شده است؟
آیا در هشتم ذی العقده متولد شده است، یا در هشتم شعبان به دنیا آمده است، یا اینکه پانزدهم شعبان میلاد اوست، یا اینکه در پانزدهم رمضان متولد شده است؟!
3. چگونه در شکم مادر بود؟
آیا در شکم مادرش بود مانند ديگر زنان، یا در پهلوی مادرش؟!
4. چگونه مادرش او را به دنیا آورد؟
آیا از رحم و راه طبیعی چون دیگر انسانها متولد شد یا اینکه از ران مادرش بیرون آمد؟!
5. چگونه پرورش یافت و بزرگ شد؟
از ابو الحسن روایت کردهاند که گفت: (ما وصیها در یک روز چنان رشد میکنیم که دیگر مردم در یک هفته به آن اندازه رشد مینمایند)!
و از ابی الحسن روایت است که گفت: «هر کودکی از ما وقتی یک ماه بر او بگذرد چنان مینماید که گویا یک سال بر او گذشته است)!
از ابو الحسن روایت است که گفت: (ما امامان در یک روز چنان رشد میکنیم که دیگران در یک سال رشد میکنند)([96]).
6. مهدی کجا اقامت میکند؟
گفتهاند در طیبه، سپس گفتهاند نه بلکه او در کوه رَضوی در منطقه روحاء به سر میبرد، و سپس گفتهاند او در ذی طوی در مکه مقیم است؛ سپس گفتهاند او در سامراء است! و چنان در این مورد سخنان مختلف است که یکی از آنها میگوید:
«ليت شعري أين استقرت بك النوى… بل أي أرض تقلك أو ثرى، أبرضوى أم بغيرها أم بذي طوى… أم في اليمن بوادي شمروخ أم في الجزيرة الخضراء».
(ای کاش میدانستم کجا هستی...... در کدام زمینی و یا در کدام آسمان هستی، آیا در کوه رَضوی هستی یا در ذی طوی، يا در جایی دیگر... یا در یمن در درۀ شمروخ یا در جزیرۀ خضراء)([97]).
7. آیا مهدی وقتی باز میگردد پیر است یا جوان؟
از مفضل روایت است که گفت: از صادق پرسیدم: ای سرورم! او در حالت پیری میآید یا وقتی ظهور میکند جوان است؟ صادق گفت: «سبحان الله، وهل يعرف ذلك، يظهر كيف شاء وبأي صورة شاء».
«سبحان الله! چه کسی میداند، او به هر صورتی که بخواهد ظهور میکند»([98]).
و در روایتی دیگر آمده است: «يظهر في صورة شاب موافق ابن اثنين وثلاثين سنة».
«او به صورت جوانی سی و دو ساله ظهور خواهد کرد»([99]).
و در روایتی دیگر آمده است: «يخرج وهو ابن إحدى وخمسين سنة».
«او به صورت مردی پنجاه و یک ساله ظهور میکند»([100]).
و در روایتی دیگر آمده است: «يظهر في صورة شاب موافق ابن ثلاثين سنة».
«او به صورت جوانی سی ساله ظهور خواهد کرد»([101]).
8. مدت فرمانروائی او چقدر است؟
محمد الصدر میگوید: (در این مورد روایات زیادی آمده است، ولی مفهوم همه تا حد زیادی متناقض و متضاد است و بدین خاطر بسیاری از مؤلفان دچار حیرت و سردرگمی شدهاند)([102]) و گفتهاند: قائم ما نوزده سال فرمانروائی خواهد کرد. و در روایتی دیگر آمده است: «او هفت سال فرمانروایی میکند ولی خداوند چنان شب و روز را برای او طولانی مینماید که یک سال او به اندازۀ ده سال است بنابراین سالهای فرمانروائی او هفتاد سال از سالهای شما است»([103]).
و در روایتی دیگر آمده است که قائم آل محمد سیصد و نه سال فرمانروائی خواهد کرد، چنان که اهل کهف 309 سال در غار ماندند.
9. مدت غیبت او چقدر است؟
از علی بن ابی طالب روایت کردهاند که گفت: مهدی در غیبت به سر میبرد و باعث حیرت مردم میشود و بنابراین گروهی از مردم در مورد غیبت او گمراه میشوند و گروهی هدایت میشوند، وقتی از او پرسیدند که زمان حیرت چقدر است؟
گفت: شش روز یا شش ماه یا شش سال است([104]).
و از ابی عبدالله روایت است که گفت: از کشته شدن النفس الزكیه تا ظهور امام قائم فقط پانزده شب طول میکشد؛ یعنی باید در سال 140 هجری مهدی ظهور میکرد»!
و محمد الصدر در مورد این روایت میگوید: (روایت قابل اعتمادی است که مفید در ارشاد از ثعلبه بن میمون از شعیب حداد از صالح بن میتم الجمال روایت کرده است و همه این راویان مردانی بزرگ و مورد اعتماد هستند([105]).
وقتی مهدی در تاریخی که روایت گذشته تعیین میکند ظهور نکرد، روایاتی دیگر از او ذکر کردند که گفت: «ای ثابت! خداوند ظهور مهدی را در سال هفتاد قرار داده بود.
وقتی حسین کشته شد خداوند بر اهل زمین خشمگین شد و ظهور او را تا سال 140 به تأخیر انداخت بنابراین ما به شما گفتیم که او در سال 140ه ظهور خواهد کرد، و شما هم این خبر را پخش و شایعه کردید و پرده از راز برداشتید، و بعد از آن خداوند وقت ظهور او را برای ما تعیین نکرد!!([106])
سپس روایتی دیگر هست که همه روایتهای گذشته را تکذیب مینماید و آن اینکه از ابی عبدالله جعفر الصادق روایت شده است که گفت: آنان که وقت ظهور مهدی را تعیین کردهاند دروغ گفتهاند، ما اهل بیت وقتی برای ظهور او مشخص نمیکنیم»([107]). و «ما نه مدّت گذشته غیبت او را تعیین میکنیم و نه مدت غیبت او را در آینده تعیین میکنیم»([108]).
81) شیعه از علی t روایت میکنند که او در حالی که غمگین بود نزد یارانش آمد و گفت:
چگونه رفتار میکنید وقتی در زمانهای بسر میبرید که حدود در آن اجراء نمیشود و مال مردم به ناحق خورده میشود و با دوستان خدا دشمنی میشود و با دشمنان خدا دوستی میشود؟ گفتند ای امیر المؤمنین! اگر آن زمان را دریافتيم چه کنیم؟ گفت: همانند یاران عیسی باشید که با ارهها اره شدند، و به دار آویخته شدند، مردن در عبادت خداوند بهتر از زندگی با گناه و نافرمانی است([109]).
سؤال این است که چگونه این فرمان امام علی با تقیه شیعیان جور در میآید؟!
82) چه چیز ابوبکر t را مجبور کرده بود تا در سفر هجرت همراه پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) باشد؟!
اگر چنان که علمای شیعه میگویند او منافق بود پس چرا از پیش قومش که کافر بودند فرار میکند، و حال آنکه کافران در مکه صاحب قدرت و فرمانروائی بودند؟! اگر او به خاطر منفعت دنیوی اقدام به هجرت نموده بود پس بگوئید زمانی که پیامبر تنها و آواره بود همراهی او چه منفعتی برایش داشت؟!
به اضافه اینکه کافران در صدد کشتن پیامبر بودند! و ممكن بود كه او هم كشته شود، و كافران او را تصديق نكنند كه او هم مانند آنها كافر است.
83) خداوند در چندین جا در قرآن کریم اصحاب را ستوده است، او تعالی میفرماید:
﴿وَرَحۡمَتِي وَسِعَتۡ كُلَّ شَيۡءٖۚ فَسَأَكۡتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَٱلَّذِينَ هُم بَِٔايَٰتِنَا يُؤۡمِنُونَ ١٥٦ ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِيَّ ٱلۡأُمِّيَّ ٱلَّذِي يَجِدُونَهُۥ مَكۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِيلِ يَأۡمُرُهُم بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَىٰهُمۡ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ ٱلطَّيِّبَٰتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡخَبَٰٓئِثَ وَيَضَعُ عَنۡهُمۡ إِصۡرَهُمۡ وَٱلۡأَغۡلَٰلَ ٱلَّتِي كَانَتۡ عَلَيۡهِمۡۚ فَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِهِۦ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَٱتَّبَعُواْ ٱلنُّورَ ٱلَّذِيٓ أُنزِلَ مَعَهُۥٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ١٥٧﴾ [الأعراف: 156-157].
«و رحمتم همه چیز را فرا گرفته است، پس آن را برای کسانیکه تقوا پیشه میکنند، و زکات میدهند، و کسانیکه به آیات ما ایمان میآورند، مقرر خواهم داشت. * آنان که از (این) رسول (خدا)، پیامبر «أمی» (= درس ناخوانده) پیروی میکنند، که صفاتش را در تورات و انجیلی که نزدشان است، نوشته مییابند. آنها را به (کارهای) خوب و پسندیده فرمان میدهد و از زشتی (و کارهای نا پسند) بازشان میدارد. و پاکیزهها را برایشان حلال میگرداند، و پلیدیها را بر آنان حرام میکند، و بارهای سنگین، و قید (و زنجیرهایی) را که بر آنها بود، از (دوش) آنها بر میدارد، پس کسانیکه به او ایمان آوردند، و او را گرامی داشتند، و او را یاری دادند، و از نوری که با او نازل شده پیروی نمودند، آنانند که رستگارند».
و میفرماید:
﴿ٱلَّذِينَ ٱسۡتَجَابُواْ لِلَّهِ وَٱلرَّسُولِ مِنۢ بَعۡدِ مَآ أَصَابَهُمُ ٱلۡقَرۡحُۚ لِلَّذِينَ أَحۡسَنُواْ مِنۡهُمۡ وَٱتَّقَوۡاْ أَجۡرٌ عَظِيمٌ ١٧٢ ٱلَّذِينَ قَالَ لَهُمُ ٱلنَّاسُ إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَكُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ فَزَادَهُمۡ إِيمَٰنٗا وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ ١٧٣﴾ [آل عمران: 172-173].
«کسانیکه دعوت خدا و پیامبر را پس از آنکه (در میدان احد) به آنان زخم و جراحت رسید اجابت کردند. (و برای تعقیب مشرکان به سوی «حمراء الأسد» رفتند) برای کسانی از آنها که نیکی و پرهیزگاری کردند، پاداش بزرگی است. کسانیکه مردم به آنان گفتند: «مردم (= مشرکان مکه) برای (جنگ با) شما گرد آمدهاند، پس از آنها بترسید». (این سخن) بر ایمانشان افزوده و گفتند: «خدا ما را بس است، و بهترین حامی است».
و میفرماید:
﴿وَإِن يُرِيدُوٓاْ أَن يَخۡدَعُوكَ فَإِنَّ حَسۡبَكَ ٱللَّهُۚ هُوَ ٱلَّذِيٓ أَيَّدَكَ بِنَصۡرِهِۦ وَبِٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٦٢ وَأَلَّفَ بَيۡنَ قُلُوبِهِمۡۚ لَوۡ أَنفَقۡتَ مَا فِي ٱلۡأَرۡضِ جَمِيعٗا مَّآ أَلَّفۡتَ بَيۡنَ قُلُوبِهِمۡ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ أَلَّفَ بَيۡنَهُمۡۚ إِنَّهُۥ عَزِيزٌ حَكِيمٞ ٦٣﴾ [الأنفال: 62-63].
«و اگر بخواهند تو را فریب دهند، پس خدا برای تو کافی است، اوست که با یاری خود و مؤمنان تو را تأیید (و تقویت) کرد. و بین دلهای آنها الفت داد، اگر تمام آنچه را که در روی زمین است خرج میکردی، نمیتوانستی بین دلهای شان الفت دهی، ولی خدا در میان آنها الفت داد، همانا او پیروزمند حکیم است».
و میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ حَسۡبُكَ ٱللَّهُ وَمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٦٤﴾ [الأنفال: 64].
«ای پیامبر! الله تو را و کسانی از مؤمنان را که از تو پیروی کردهاند؛ (از شر دشمنان) کفایت میکند».
و خداوند میفرماید:
﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِۗ﴾ [آل عمران: 110].
«شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدیدار شدهاید: امر به معروف میکنید و نهی از منکر مینمائید، و به خدا ایمان دارید».
و میفرماید:
﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطَۡٔهُۥ فََٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَۗ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمَۢا ٢٩﴾ [الفتح: 29].
«محمد (ص) رسول خدا است، و کسانیکه با او هستند، بر کافران سخت گیر (و شدید) و در میان خود مهربانند، آنها را در حال رکوع و سجده میبینی که از خدا فضل و خشنودی میطلبند، نشانۀ (درستکاری) آنها در چهرههایشان از اثر سجده (نمایان) است. این توصیف آنها در تورات است، و توصیف آنها در انجیل همانند زراعتی که جوانه بزند، سپس آن را تقویت کرد، تا محکم گردیده، و بر پای خودایستاده است، و کشاورزان را به شگفتی وامیدارد، تا از (دیدن) آنها کافران را به خشم آورد، خداوند به کسانی از آنها که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند وعدۀ آمرزش و پاداش عظیمی (كه بهشت است) دادهاست». (البته اين مَثل، شامل صحابه رسول الله (صلى الله عليه وسلم ) و ن و همه كساني از افواج ايمان و لشكريان اسلام در گذار عصرها و نسلها ميشود كه نقش قدمشان را دنبال، و بر راه و روش ايشان رهرو باشند)».
و آیات زیاد دیگری هست که خداوند در آن، اصحاب را میستاید. و شیعیان میگویند اصحاب در دوران حیات پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) مؤمن بودهاند، اما بعد از وفات او مرتد شدهاند، عجیب است! چگونه همه اصحاب بعد از وفات پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) به اتفاق همه مرتد شدند؟! و چرا آنها باید از دین برگردند و مرتدّ شوند؟! مگر آن که شما شیعیان بگویید که آنها با خلیفه کردن ابوبکر مرتد شدند، پس ما به شما میگوییم: چرا اصحاب به اتفاق همه با ابوبکر بیعت کردند؟ آیا از ابوبکر میترسیدند؟ و آیا ابوبکرt دارای قدرت بود و از آنها به زور بیعت گرفت؟ ابوبکر از قبیلۀ بنی تیم قریش بود که افراد این قبیله از افراد دیگر قبیلههای قریش کمتر بودند و از میان قبایل قریش بنی هاشم و بنی عبدالدار و بنی مخزوم افرادشان بیشتر و مهمتر بودند.
پس وقتی ابوبکر توانایی نداشت که به زور از اصحاب بیعت بگیرد، چرا اصحاب به خاطر ابوبکر جهاد و ایمان و یاری کردن و پیشگام بودنشان در اسلام را فدا میکنند؟!
84) اگر چنان که شما میگویید اصحاب بعد از وفات پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) همه مرتد شدند، پس چگونه با مرتدان از قبیل اصحاب مسیلمه و یاران طلیحه بن خویلد و پیروان اسود عنسی و سجاح و دیگران پیکار کردند و آنها را به اسلام باز گرداندند؟! آیا اصحاب وقتی طبق ادّعای شما مرتد شده بودند نباید آنها را یاری میکردند، یا حداقل آنها را به حال خود وا میگذاشتند؟!
85) سنّتهای تکوینی و تشریعی شهادت میدهند که پیروان هر پیامبری بهترین افراد آن امت میباشند، اگر از پیروان هر دینی پرسیده شود که بهترین افراد امت و ملت شما چه کسانی هستند خواهند گفت: یاران پیامبران.
اگر از پیروان تورات پرسیده شود که بهترین افراد امت شما چه کسانی هستند خواهند گفت یاران موسی؛، و اگر از پیروان انجیل پرسیده شود که بهترین افراد امت شما چه کسانی هستند میگویند: یاران عیسی؛، و همچنین اصحاب سایر پیامبران از دیگر پیروانشان بهتر و برترند. چون که یاران پیامبران در دوران وحی میزیستهاند و پیامبری و پیامبران را بهتر میشناختند.
پس چرا یاران و اصحاب پیامبر ما ص را شما شیعیان کافر میدانید و حال آنکه رسالت پیامبر، رسالتی جاودانی و فراگیر است. و او شریعتی ساده و کامل را به ارمغان آورده است. و پیامبران و کتابهای آسمانی گذشته به آمدن او مژده دادهاند، باز میپرسیم چگونه اصحاب او را که ایشان را یاری کردند و به او ایمان آوردند، کافر میشمارید؟! پس شما چه چیزی برای رسالت محمدی باقی گذاشتهاید؟
وقتی شما میگوئید نزدیکترین یاران پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) مرتد شدهاند چه ارزشی برای این شریعت الهی قایل هستید؟! زیرا اگر چنان باشد که شما میگویید، مسلمانانی که بعد از اصحاب آمدهاند، به طریق اَولی کفر خواهند ورزید، چون شما میگوئید که آنانکه به خاطر خدا و پیامبرش از جان و مال خود گذشتند، و با پدران و برادرانشان جنگیدند، و بعد از وفات پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) شهرها و آبادیها را با شمشير فتح نمودند، و علم و قرآن را به همه جا رساندند، مرتد شدهاند! پس وای به حال دیگران!
86) میبینیم که پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) با اینکه در شرایط بسیار سختی قرار میگیرد با اين حال تقیه نمیکند، اما شیعیان ادعا میکنند که نُه دهم دین تقیه است! و میگویند که ائمه تا حدود زیادی از تقیه استفاده کردهاند؛ سؤال این است که چرا آنها از جدّ خود پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) پیروی نکردند؟!
87) علی را میبینیم که مخالفان خود را کافر نمیداند، حتی خوارج را که با او جنگیدند و کافرش شمردند، کافر نمیداند، پس چرا شیعیان از او پیروی نمیکنند؟! و چرا بهترین یاران محمد (صلى الله عليه وسلم ) و بلکه همسران او را کافر میشمارند؟!
88) اجماع از دیدگاه شیعیان حجت نیست و فقط زمانی میتواند حجت باشد که معصوم وجود داشته باشد([110]). باید گفت که سخنشان بیمعنی است زیرا طبق گفته آنها وقتی معصوم موجود باشد نیازی به اجماع نیست.
89) شیعیان، زیدیه را کافر میشمارند با اینکه زیدیه دوستداران اهل بیت هستند، پس میفهمیم که معیار نزد شیعه، دشمنی با اصحاب است، نه دوستی با اهل بیت([111])، بنابراین هر کسی که با اصحاب دشمن نباشد، شیعه او را کافر میشمارد، هر چند او اهل بیت را دوست داشته باشد.
90) شیعه میگوید علی بعد از وفات پیامبر مستحق خلافت بوده است به این دلیل که پیامبر فرمود: «تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی هستی»([112]) اما میبینیم که هارون جانشین موسی نشده و قبل از او وفات یافته است و جانشین موسی یوشع بن نون بوده است!
91) شیعیان به پیروان خود جرأت دادهاند تا مرتکب هر گونه گناه بشوند، زیرا به آنها میگویند که چون شما علی را دوست دارید هر گناهی مرتکب شوید اشکال ندارد،
اما قرآن آنها را تکذیب میکند چون قرآن در بیشتر آیات از ارتکاب گناه به هر بهانهای بر حذر میدارد و تأکید میکند: ﴿لَّيۡسَ بِأَمَانِيِّكُمۡ وَلَآ أَمَانِيِّ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِۗ مَن يَعۡمَلۡ سُوٓءٗا يُجۡزَ بِهِۦ وَلَا يَجِدۡ لَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلِيّٗا وَلَا نَصِيرٗا ١٢٣﴾ [النساء: 123] «(فضيلت و برترى) به آرزوهاى شما و آرزوهاى اهل كتاب نيست; هر كس عمل بدى انجام دهد، كيفر داده مىشود; و كسى را جز خدا، ولى و ياور خود نخواهد يافت».
92) بدا یکی از عقاید شیعیان است و از طرفی ادعا میکنند که امامان غیب میدانند؟! آیا امامان از خداوند بزرگترند؟!
و هر بهانه به تأويل اين عقيده كه به خدا نسبت جهل و ناداني میدهند بياورند، میبينيم كه اخبار وارده از ايشان مخالف تأويلاتشان است([113]).
93) تاریخ به ما میگوید که شیعه همواره یاور دشمنان اسلام از قبیل یهودیان و نصارى و مشرکین بودهاند.
آنان با مغولها همکاری کردند و بغداد سقوط کرد، و نصارى را کمک کردند و قدس از دست مسلمین گرفته شد....، آیا یک مسلمان واقعی چنین کاری میکند؟ و با آیات قرآنی که از دوستی کردن با یهود و نصارى نهی مینماید مخالفت میکند؟! و آیا علی و یا یکی از فرزندانش چنین کاری کردهاند؟!
94) شیعه به فرقه و گروههای زیادی تقسیم میشوند، و به شدت با یکدیگر مخالف هستند و هر فرقهای فرقۀ دیگر را کافر میداند،
به عنوان مثال شیخ احمد الأحسائی فرقهای تأسیس کرد که بعدها به شیخیّه معروف شدند، سپس شاگردش کاظم رشتی آمد و فرقه کشفیه را درست کرد، و بعد از او شاگردش محمد کریم خان فرقۀ کریمخانیه را به وجود آورد، و خانمی دیگر به نام قرّة العین که شاگرد او بود فرقه دیگری به وجود آورد که به نام قرّتیّه معروف شد، و میرزا علی شیرازی فرقه بابیه را تأسیس کرد، و میرزا حسین علی فرقه بهائی را بنیانگذاری کرد.
همه این فرقههای شیعه در یک عصر و نزدیک با هم پدید آمدهاند و خداوند راست فرموده آن جا که میفرماید: ﴿وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمۡ عَن سَبِيلِهِۦۚ﴾ [الأنعام: 153] «و از راههاى پراكنده (و انحرافى) پيروى نكنيد، كه شما را از طريق حق، دور مىسازد».
95) وقتی فتنهگران شورشی خانه عثمان بن عفان س را محاصره کردند علی س از او دفاع کرد و فرزندانش حسن و حسین و برادر زادهاش عبدالله بن جعفر([114]) را فرستاد تا از عثمان دفاع کنند،
اما عثمان از عموم خواست تا سلاح بر زمین بگذارند و از خانههایشان بیرون نیایند. و این نشانگر آن است که علی و عثمان بر خلاف آنچه علمای شیعه میگویند با هم دوست بودهاند و در میان آنها دشمنی نبوده است.
96) به اتفاق شیعه و سنی، عمرt در کارهای([115]) زیادی با علیt مشورت میکرد، اگر چنان که شما ادعا میکنید عمر ظالم میبود با اهل حق مشورت نمیکرد چون ظالم به دنبال حق نمیرود!
97) به اتفاق همه ثابت است که سلمان فارسیt در زمان خلافت([116]) عمرt فرماندار مدائن بوده است،
و عمار بن یاسر م([117]) فرماندار کوفه بوده است، شیعیان میگویند این دو نفر از یاران و شیعیان علی بودهاند، پس اگر از دیدگاه آنها عمر شخص مرتد و ستمگری میبود که علیه علی شوریده بود، آنها در زمان او پُست فرمانداری را قبول نمیکردند، چون آنها هرگز ستمگران و مرتدان را یاری نمیکردند، زیرا خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَرۡكَنُوٓاْ إِلَى ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّكُمُ ٱلنَّارُ﴾ [هود: 113] «و به ظالمان تمایل نکنید، كه موجب مىشود آتش شما را فرا گيرد».
98) شیعیان میگویند که امامانشان معصوم هستند و مهدی آنها موجود است و بعضی از علمای مذهبشان با مهدی در ارتباط هستند و گفتهاند که 30 نفر با مهدی ارتباط دارند!
سؤال این است که با وجود ارتباط با مهدی چگونه شیعیان در مذهب خود دچار اختلاف شدهاند، اختلافی که تقریباً در هیچ فرقه و گروهی یافت نمیشود، و میتوان گفت که هر مجتهد و مرجع تقلید، مذهبی مخصوص دارد؟! با اینکه آنها ادعا میکنند که مهدی وجود دارد، و او حجتی برای مردم است! پس چرا آنها با وجود امام و قائم خود و با اینکه با او ارتباط دارند بیش از همه دچار اختلاف و چند دستگی شدهاند؟! و از طرفی شما میگوئید که مجلسی حدیثی روایت کرده است که امام غایب دیده نمیشود، و هر کس ادعا کند که او مهدی را دیده، دروغ گفته است، و از طرفی در کتابهایتان میخوانیم که علمای شما بارها مهدی را دیدهاند.
99) شما شیعهها میگویید که درست نیست که دنیا از وجود کسی خالی باشد که حجت الهی را اقامه مینماید،
و همواره قائم به حجت در دنیا هست، یعنی همیشه امام هست، و از طرفی میگویید که تقیه نُه دهم دین است و امام که حجت را اقامه میکند باید تقیه کند چون او پرهیزگارترین فرد است و قطعاً نه دهم دین را ترک نخواهد کرد، پس چگونه بوسیله او حجّت بر خلق خدا اقامه میگردد؟!
100) علمای شیعه میگویند که شناخت ائمه شرطی برای صحت ایمان شخص است،
آنها در مورد کسانی که پیش از کامل شدن دوازده امام مردهاند چه میگویند؟! اگر امامی قبل از کامل شدن دوازده امام مرده است دربارۀ او چه میگویند؟ و بعضی از ائمه شما نمیدانستند که امام بعد از آنها چه کسی است! پس چگونه شما شناخت ائمه را شرطی برای صحت ایمان قرار دادهاید؟!
101) صاحب نهج البلاغه روایت میکند که وقتی به علی خبر رسید که انصار ادعا کردهاند که خلیفه و امام باید از آنها تعیین شود گفت:
چرا علیه آنها دلیل نیاوردید که پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) وصیت نموده که با نیکوکارشان نیکویی شود، و از بدکار آنها گذشت شود؟ گفتند: این چه دلیلی علیه آنها میتواند باشد؟ گفت: اگر امامت به آنها تعلق میداشت پیامبر در مورد آنها سفارش نمیکرد»([118])، به شیعه باید گفت که همچنین پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) دربارۀ اهل بیت خود سفارش نموده که با آنها به نیکی رفتار کنید و فرموده است: «أذكركم اللهَ في أهل بيتي». «شما را دربارۀ اهل بیتم سفارش میکنم».
پس اگر امامت حق ویژۀ آنها بود و دیگران در آن بهرهای نداشتند پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) در مورد آنها وصیّت و سفارش نمیکرد؟!
102) اگر به شما گفته شود که رهبری مؤمن و صالح و پرهیزگار سرپرست و حاکم مردمانی است که بعضی منافقاند و بعضی مؤمناند،
و این مرد به لطف و عنایت الهی منافقان را از طرز سخنشان میشناسد، اما با وجود آن این مرد از افراد شایسته و صالح دوری مینماید، و منافقان را انتخاب کرده و پستهای مهم و فرماندهی را به آنان داده و در دوران حیات خود آنها را رئیس و سرور مردم قرار داده است، بلکه خودش را با آنها نزدیک کرده و با دختر بعضیها ازدواج کرده و بعضی داماد او هستند و او در حالی که از آنها خوشنود و راضی بوده از جهان چشم فرو بسته است؛ نظر شما دربارۀ این مرد چیست؟!
شیعه در مورد پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) چنین عقیده و باوری دارند!
103) شیخ حر العاملی عالم شیعه در تفسیر: ﴿وَلَا تُمۡسِكُواْ بِعِصَمِ ٱلۡكَوَافِرِ﴾ [الممتحنة: 10] «با زنان کافر ازدواج نکنید».
میگوید: هر کس زن کافری داشت، اسلام را به او عرضه کند، اگر اسلام را پذیرفت زن اوست واگرنه او از آن زن بیزار است، و خداوند از نگاه داشتن آن زن نهی کرده است»([119]).
پس اگر ام المؤمنین عايشه (رضي الله عنها ) چنان که شیعه میگویند کافر و مرتد میبود، پیامبر باید طبق دستور کتاب خدا او را طلاق میداد؛ مگر آن که بگوییم که پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) نمیدانست که او منافق است و مرتد میشود! و فقط شیعیان این را دانسته و به آن پی بردهاند!
104) شیعیان برای اثبات امامت امامان دوازدهگانهشان به این حدیث استدلال میکنند که پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) فرمود:
دوازده خلیفه خواهند بود که همه از قریش هستند «و در روایتی دیگر آمده است «دوازده امیر خواهد بود» و در روایتی دیگر آمده است: «لا يزال أمر الناس ماضياً ما وليهم اثنا عشر رجلاً». کار مردم ادامه خواهد یافت تا آن که دوازده نفر بر آنان فرمانروایی میکنند»([120]).
اینک به شیعه باید گفت که همه روایات به صراحت میگویند که این دوازده نفر امیر و خلیفه و فرمانروای مردم خواهند بود، و معلوم است که از ائمه شیعه فقط علی و فرزندش حسن م به خلافت رسیدهاند؛ پس حدیث چیزی دیگر میگوید، و شیعیان چیزی دیگر میگویند! و این روایتها این خلیفهها را نام نبردهاند و حتی اسم یکی از ایشان در این روایتها ذکر نشده است.....!
105) شیعیان معتقدند که اصحاب درستکار و عادل نیستند؛
اما در کتابهای شیعه روایاتی را میبینیم که بر عدالت اصحاب دلالت میکنند! از آن جمله روایتی است که از پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) روایت کردهاند که در حجة الوداع گفت: «نَضَّرَ اللَّهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِي فَوَعَاهَا وَحَفِظَهَا وَبَلَّغَهَا مَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا...» «خداوند خرّم گرداند[چهرۀ] بندهای را که سخن مرا شنید و آن را حفظ کرد و سپس به کسى که آن را نشنیده رساند...»([121]).
اگر اصحاب عادل و درستکار نبودند چگونه پیامبر به آنها اعتماد میکند تا هریک از آنها سخن او را به کسانی که آن را نشنیدهاند برساند؟!
106) به یکی از شیعیان گفته شد: آیا پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) ما را به آن دستور نداده که همسر شایستهای انتخاب کنیم و با افراد خوب فامیل شویم و از آنها زن بگیریم و به آنها زن بدهیم؟ گفت: بله؛ شکی نیست!
به او گفتند: آیا تو برای خودت میپسندی که داماد کسی بشوی که حرامزاده است؟!
گفت: پناه به خدا!
به او گفته شد: شما به دروغ ادّعا میکنید که عمر بن الخطاب t پسر زنی زناکار به نام صهاک([122]) بوده است! و عالم شما نعمت الله الجزائری با تمام وقاحت و زشتی ادعا میکند که عمر خودش را با آب منی مردان اشباع میکرد و با آن آرام میگرفت – والعیاذ بالله([123]) - و شما ادعا میکنید که حفصه دختر عمر مانند پدرش منافق و پلید بوده است، بلکه کافر بوده است! آیا به نظر شما پیامبر داماد کسی میشود که حرامزاده است؟!
آیا برای خودش همسری فاسد و منافق را میپسندد؟! سوگند به خدا که شما به پیامبر و اصحاب تهمت میزنید، و چیزهایی برای آنها میپسندید که برای خودتان نمیپسندید!!
107) وقتی منافقان و مرتدان چنان در میان اصحاب زیاد بودند که علمای شیعه ادعا میکنند، پس چگونه اسلام گسترش یافت؟!
و چگونه فارس و روم سقوط کردند و بیت المقدس فتح شد؟!
108) عالم بزرگ شیعه محمد آل کاشف الغطاء در مورد علیt میگوید:
(وقتی علی دید که دو خلیفۀ قبل از او – یعنی ابوبکر و عمر – نهایت تلاش خود را در پخش و گسترش کلمه توحید و مجهز کردن لشکرها و گسترش دادن دامنه فتوحات مبذول داشتند، و خودکامگی ننمودند، با آنها بیعت کرده و راه صلح را در پیش گرفت»([124]).
پس آنها کلمه توحید را گسترش دادند، و لشکرها را در راه خدا مجهز نمودند، و طبق اعتراف یکی از علمای بزرگ شیعه فتوحات زیادی به دست آنها انجام یافت؛ پس چرا شیعیان آن دو را متهم میکنند که سران کفر و نفاق و ارتداد بودهاند؟ این چه تناقضی است؟!
109) شیعیان برای اثبات اینکه اصحاب بعد از پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) مرتد شدهاند از این حدیث استدلال میکنند که پیامبر فرمود:
«لَيَرِدَنَّ عَلَيَّ نَاسٌ مِنْ أَصْحَابِي الحَوْضَ، حَتَّى عَرَفْتُهُمْ اخْتُلِجُوا دُونِي، فَأَقُولُ: أَصْحَابِي، فَيَقُولُ: لاَ تَدْرِي مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ». «مردانی از اصحابم بر من وارد میشوند و تا آنها را شناختم از من بازداشته میشوند و آنگاه من میگویم: اصحاب من هستند!، گفته میشود: تو نمیدانی که چه چیزهایی بعد از تو پدید آوردهاند»؟!([125]).
به شیعهها باید گفت: که این حدیث عام است و کسی را به طور خاص نام نبرده است، و عمار بن یاسر و مقداد بن اسود و ابوذر و سلمان فارسی و کسان دیگری که از دیدگاه شیعه مرتد نشدهاند در این حدیث استثنا نشدهاند.
بلکه خود علی بن ابی طالب هم مستثنی نشده است! پس چگونه شما حدیث را مختص بعضی قرار میدهید و بعضی را میگویید که حدیث به آنها تعلق ندارد؟! هر کسی که با فردی از اصحاب کینه و دشمنی داشته باشد میتواند ادعا کند که این حدیث در مورد همان فردی است که او نسبت به وی کینه دارد!
110) مالک اشتر یکی از یاران بزرگ علی که شیعیان او را بزرگ و گرامی میدارند میگوید:
«أيها الناس، إن الله تبارك وتعالى بعث فيكم رسوله محمداً صلى الله عليه وسلم بشيراً ونذيراً، وأنزل عليه الكتاب فيه الحلال والحرام والفرائض والسنن، ثم قبضه إليه وقد أدى ما كان عليه، ثم استخلف على الناس أبا بكر فسار بسيرته واستن بسنته، واستخلف أبو بكر عُمرَ فاستنّ بمثل تلك السنّة». «ای مردم، خداوند تبارک و تعالی در میان شما محمد (صلى الله عليه وسلم ) را به عنوان مژدهدهنده و بیمدهنده مبعوث کرد و کتاب (قرآن) را بر او نازل فرمود که در آن حلال و حرام و فرائض و سنتها بیان شدهاند، سپس بعد از آن که پیامبر وظیفهاش را انجام داد خداوند او را به سوی خویش برد، و ابوبکر خلیفه پیامبر شد، و او به شیوۀ پیامبر رفتار کرد، و بعد از ابوبکر، عمر به خلافت رسید و او نیز به شیوۀ ابوبکر عمل کرد»([126]). مالک اشتر ابوبکر و عمر را میستاید اما با وجود این شیعیان در برابر این ستایش چشمهایشان را میبندند و در مجالس و حسینیههای خود که از طعنه زدن به ابوبکر و عمر خالی نیست! از آن یادی نمیکنند! به چه علت؟!
111) ابن حزم از شیعه میپرسد که علی بعد از شش ماه با ابوبکر بیعت کرد، یا تأخیر او در بیعت کار درستی بوده است که در این صورت بیعت کردن او نادرست بوده است، و اگر بیعت کردن او کار درستی بوده است پس او به خاطر تأخیر در انجام آن اشتباه کرده است!([127]).
112) وقتی به شیعهها گفته میشود که چرا علیt در مورد خلافت بعد از وفات پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) به کشمکش نپرداخت و حال آن که طبق ادعای شیعیان طبق نص الهی خلافت حق او بوده است؟
میگویند: چون پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) او را وصیت کرده بود که بعد از او فتنهای ایجاد نکند و شمشیر نکشد!
به آنها گفته میشود: پس چرا بر اهل جمل و صفین شمشیر کشید؟! و در این جنگها هزاران مسلمان کشته شده است؟! و قبل از همه باید بر کدام ظالم شمشیر کشید، ظالم اول یا چهارم یا دهم یا......؟!
113) شیعیان فرق زیادی بین پیامبران و ائمه قائل نیستند، و شیخ آنها مجلسی دربارۀ ائمه میگوید:
«ما دلیلی برای متصف نبودن ائمه به نبوت نمیبینیم جز آن که خاتم الانبیاء رعایت شود، و نبوّت و امامت فرقی ندارند»([128]).
سوال این است وقتی که وظیفهها و خصوصیتهایی که ویژه پیامبران هستند از قبیل عصمت و رساندن پیام از سوی خدا و معجزات و غیره، با وفات خاتم الانبیاء محمد (صلى الله عليه وسلم ) متوقف نشده و پایان نیافتهاند و بعد از او در دوازده نفر دیگر این خصوصیتها متجلی گشتهاند پس اهمیت عقیده ختم نّبوت چیست؟!
114) شیعیان میگویند که وجوب تعیین امام به قاعده لطف الهی([129]) بر میگردد،
و عجیب این است که امام دوازدهم آنها در کودکی پنهان شده و تا به امروز بیرون نیامده است! پس، از امام شدن او چه لطفی به مسلمین رسیده است؟!
115) شیعیان ادعا میکنند که ائمهشان معصومند([130]) اما به اتفاق همه،
کارهایی از ائمه سر زده که با عصمت ايشان منافی و متضاد است، به عنوان مثال:
أ- حسن بن علی م با پدرش علی t در اینکه به جنگ کسانی برود که میخواهند انتقام خون عثمان را بگیرند مخالف بود؛ تردیدی نیست که یکی درست میگفته و یکی بر خطا بوده است. و هر دو نزد شیعه امام معصومند!
ب- حسین بن علی در قضیه صلح با معاویه با برادرش حسن مخالف بود؛ تردیدی نیست که یکی کارش درست بوده و دیگرى بر اشتباه بوده است، و از دیدگاه شیعه هر دو امام معصومند!
ج- بلکه بعضی از کتابهای شیعه از علی روایت کردهاند که گفت: از گفتن حق به من، یا ارائه مشورت عادلانه خودداری نکنید، زیرا من از خطا و اشتباه ایمن نیستم([131]).
116) در این زمان وقتی علمای اهل سنتِ سرزمین حرمین فتوا دادند که کمک گرفتن از کافران در مقابل بعثیهای مرتد در حال ضرورت جایز است، شیعیان کار علمای اهل سنت را تقبیح کردند و به آنها بد و بیراه گفتند،
اما عالم معروف آنها ابن مطهر الحلی در کتابش (منتهی الطلب فی تحقیق المذهب)([132]) نقل میکند که شیعیان به جز طوسی همه بر این اجماع کردهاند که کمک گرفتن از ذمیها برای جنگیدن با شورشیان جایز است!!
پس این تناقض یعنی چه؟!
117) یکی از قواعد شیعه این است که هر کسی از اهل بیت ادعای امامت کند و چیزهای خارق العادهای که نشانگر صدق و راستی او هستند ارائه دهد امامت او ثابت میشود،
اما با آن که زید بن علی ادّعای امامت کرد شیعیان امامت او را نپذیرفتند، و در مقابل امامت را برای مهدی غایب خود که ادعای امامت نکرده و آن را اظهار ننموده، چون طبق عقیدۀ آنها در کودکی غایب و پنهان شده است، ثابت کردند.
118) وقتی این آیه نازل شد که: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا﴾ [النساء: 58] «خداوند به شما فرمان مىدهد كه امانتها را به صاحبانش بدهيد».
پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) بنی شیبه را فراخواند و کلید کعبه را به آنها داد و گفت: «خذوها يا بني طلحة خالدة مخلدة فيكم إلى يوم القيامة، لا ينـزعها منكم إلا ظالم». «ای بنی طلحه، آن را بگیرید برای همیشه تا روز قیامت به دست شما خواهد بود و کسی آن را از شما نخواهد گرفت جز فردی ستمگر»([133]).
پیامبر ص در مورد خادم و سدنه کعبه چنین میگوید، پس چرا در مورد خلافت علی که برای همه مسلمین مهم بود و مصالح زیادی به آن وابسته است چنین چیزی نگفت؟!
119) شیعیان حدیثی ساختهاند که در آن آمده است:
«لعنت خدا بر کسی باد که در لشکر اسامه شرکت نکرد و از آن باز ماند»([134])، آنها با ساختن این حدیث میخواهند بر عمر لعنت بفرستند! اما فراموش کردهاند که آنها باید دو چیز را ثابت کنند.
أ- یکی اینکه علی از شرکت در لشکر اسامه باز نمانده است، و اگر باز نمانده و شرکت کرده پس او به امامت ابوبکر اعتراف کرده است؛ چون او راضی شده که سرباز فرماندهی باشد که ابوبکر او را تعیین کرده است!
ب- یا اینکه بگویند علی در لشکر اسامه شرکت نکرده است، پس علی هم مشمول دروغی میشود که ساختهاند!
120) شیعیان میگویند نسخهای از قرآن پیش علیt بود که به همان صورت که قرآن نازل شده ترتیب داده شده است! از آنها میپرسیم که علی t بعد از عثمان t به خلافت رسید، پس چرا او این قرآن کامل و دست نخورده را بیرون نیاورد؟!([135]). و قرآن حال حاضر، قرآنى است که از مرويات علي و به همان صورت که شما ادعا دارید ترتیب داده نشده است.
121) شیعیان ادعا میکنند که اهل بیت و خاندان پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) را دوست میدارند، اما کارهایی میکنند که با این ادعا منافی و متضاد است؛
زیرا آنها نسب بعضی از خاندان و اهل بیت را انکار کردهاند؛ چنان که دختران پیامبر رقیه و ام کلثوم م را از اهل بیت نمیدانند! و عباس عموی پیامبر و فرزندانش را از اهل بیت بیرون کردهاند، و همچنین زبیر پسر صفيه عمّه پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) را از عترت و خاندان پیامبر نمیدانند. و آنها بسیاری از فرزندان فاطمه را دوست نمیدارند، و با آنها دشمنی مینمایند، بلکه به آنها فحش و ناسزا میگویند مانند زيد بن علی و فرزندش یحیی و ابراهیم و جعفر فرزندان موسی کاظم، و برادر امام حسن عسکری جعفر بن علی. و معتقدند که حسن بن حسن«مثنی» و پسرش عبدالله «المحض» و فرزندش محمد (النفس الزکیه) مرتد شدهاند! و همچنین در مورد ابراهیم بن عبدالله و زکریا بن محمد باقر و محمد بن عبدالله بن حسین بن حسن و محمد بن قاسم بن حسین و یحیی بن عمر و.... چنین عقیدهای دارند. پس کجاست ادعای محبت آل بیت؟! و سخن یکی از شیعیان گواهی بر این مطلب است که میگوید: «سایر فرزندان حسن بن علی کارهای زشتی میکردند که نمیتوان کارهایشان را با تقیه توجیه نمود»!([136]).
122) علمای شیعه بعضی از افراد برجسته اهل بیت را به صراحت کافر قرار دادهاند!
مانند عباس عموی پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) که شیعه میگوید این آیه درباره او نازل شده است که: ﴿وَمَن كَانَ فِي هَٰذِهِۦٓ أَعۡمَىٰ فَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ أَعۡمَىٰ وَأَضَلُّ سَبِيلٗا ٧٢﴾([137]) [الإسراء: 72] «و هر كه در اين دنيا كور باشد (يعني: كوردل و فاقد بصيرت معنوي باشد بهطوري كه توان نگرش در حجتها، آيات و برهانهاي خداوند را نداشته باشد) پس او در آخرت نيز نابينا و گمراهتر است».
و پسر عباس، عبدالله بن عباس که دانشمند امت و مفسّر قرآن بود را کافر قرار دادهاند؛ در کافی جملهای دربارۀ عبدالله بن عباس آمده که به کفر او اشاره میکند و میگوید که او جاهل و بیعقل بوده است([138])! و در رجال الکشی آمده است: «اللهم العن ابني فلان وأعم أبصارهما، كما عميت قلوبهما»! «بار خدایا، فرزندان فلانی را لعنت کن و چشمهایشان را کور کن چنان که دلهایشان را کور کردهای....»([139]) و شیخ و عالم شیعیان حسن المصطفوی در توضیح این عبارت میگوید: «آنها عبدالله بن عباس و عبیدالله بن عباس هستند»([140]).
و شیعیان با دختران پیامبر غیر از فاطمه کینه و دشمنی میورزند و چنان از آنها نفرت دارند که بعضی گفتهاند که اینها دختر پیامبر نیستند([141]) پس کجاست محبت اهل بیت که شیعیان ادّعای آن را میکنند؟!
123) در زمان خلافت ابوبکرt، علیt در جنگ با مرتدین مشارکت نمود و کنیزی از افراد اسیر شدۀ بنی حنیفه بهره او شد که بعدها علی از او صاحب فرزندی به نام محمد بن الحنفیه گردید، از این مطلب چنین بر میآید که از دیدگاه علی خلافت ابوبکر درست بوده است، و اگر درست نمیبود علی مشارکت با او را در این امر نمیپسندید.
124) در مسائل متعددی اقوال متناقض و متضادی از جعفر الصادق نقل میشود؛ تقریباً هیچ مسئله فقهی نیست مگر آن که از امام صادق در مورد آن دو قول نقل میشود که اغلب با هم متضاد و متناقضاند؛
به عنوان مثال چاه آبی که در آن نجاستی بیافتد، یک بار امام صادق گفته است که چاه آب چون دریاست و هیچ چیز آن را پلید و نجس نمیکند، و بار دیگر گفته است که همه آب چاه باید کشیده شود، و بار دیگر گفته است هفت یا شش دلو آب از آن بکشند.
وقتی از یکی از علمای شیعه پرسیدند که راه بيرون رفتن از این تناقض و تضاد چیست؟ گفت: مجتهد در میان این اقوال اجتهاد کند و یکی را ترجیح دهد، و اقوال دیگر را تقیه بشمارد! به او گفته شد اگر مجتهد دیگری اجتهاد کرد و قول دیگری غیر از آن قول را ترجیح داد در مورد اقوال دیگر چه بگوید؟ گفت: همان چیز را بگوید، یعنی بگوید که اقوال دیگر تقیه بودهاند! به او گفته شد پس همه مذهب جعفر الصادق از بین رفت!! چون هر مسئلهای که به او نسبت داده میشود احتمال آن میرود که از روی تقیه آن را گفته باشد، چون علامتی نیست که بوسیلۀ آن تقیه را از آنچه تقیه نیست تشخیص بدهیم!
125) كتابهاي معتمد و موثوق حديث نزد شيعه «وسائل الشیعه» شیخ حر عاملي متوفاى سنه 1104هـ
و «بحار الأنوار» مجلسي متوفاى سنه 1111هـ و «مستدرك الوسائل» محدث نوری طبرسي متوفاى سنه 1320هـ و تمامى اين كتابها متأخر هستند، و اگر اين احاديث را از طريق سند و روايت جمع كردهاند پس شخص عاقل چگونه اين احاديث را قبول میكند در حالي كه طي 11 تا 13 قرن نوشته نشدهاند؟!
126) روایات و احادیث زیادی در کتابهای شیعه از اهل بیت نقل شده که با روایتهای اهل سنت مطابق هستند؛
مثلاً در باب عقاید و نپذیرفتن بدعتها و دیگر چیزها، روایاتی آمده که در منابع اهل سنت هستند، اما شیعیان این روایات را به بهانه اینکه از روی تقیه گفته شدهاند! تاویل میکنند چون که با میل و هوای نفس آنها مطابقت ندارند.
127) صاحب نهج البلاغه که یکی از کتابهای معتبر شیعیان است نقل میکند که علی t،
ابوبکر و عمر را ستوده است؛ چنان که از علی نقل میکند که دربارۀ عمر گفت: او پاک در حالی که عیب اندک داشت از دنیا رفت، خیر دنیا را به دست آورد و پیش از آنکه به شرّ آن گرفتار شود از دنیا رفت، اطاعت الهی را به جا آورد و بهگونۀ شایسته تقوای الهی را رعایت کرد([142]).
شیعیان وقتی مشاهده میکنند که علی اینگونه عمر را میستاید حیران و گیج میشوند زیرا آنچه علی میگويد با عقیدهای که شیعیان درباره اصحاب دارند مخالف است زیرا به عقیده ایشان اصحاب باید عیبجویی بشوند، بنابراین سخنان امام علی را بر تقیه حمل میکنند!! و میگویند که علی به خاطر به دست آوردن دل کسانی که به صحت خلافت شیخین معتقد بودند چنین گفت، یعنی علی میخواست یارانش را فریب دهد! پس شیعه باید بگوید که علی منافق و بزدل بوده است که بر خلاف آنچه در دلش بوده، چیزی دیگر اظهار میکرده است، در صورتی که میدانیم علی شجاع بود و سخن حق را میگفت.
128) شیعهها ادعا میکنند که امامانشان معصوم هستند،
ولی روایات زیادی دارند که در آن بیان شده که ائمه مانند دیگر انسانها اشتباه میکنند و به خطا میروند.... و این روایات شیعه را دچار مشکل کرده است چنان که مجلسی عالم بزرگ شیعه اعتراف میکند که: «مسئله خیلی مشکل است چون اخبار و نشانههای زیادی بر این دلالت میکند که سهو و فراموشی و خطا از آنها سر میزده است.....»([143]).
129) امام یازدهم شیعیان حسن عسکری وفات یافت بدون آن که فرزندی داشته باشد،
بنابراین برای آن که پایههای مذهب امامیه در هم شکسته نشود و از بین نرود، فردی به نام عثمان بن سعید به دورغ گفت که امام عسكری فرزندی داشته است که در چهار سالگی پنهان شده و او جانشین پدرش میباشد.
عجیب است! شیعیان میگویند که ما سخن کسی جز فرد معصوم را قبول نمیکنیم ولی در مورد مهمترین عقیدهشان ادعای مردی را که معصوم نیست قبول میکنند!!
130) شیعیان همیشه به مروان بن حکم حمله میکنند و هر زشتی را به او نسبت میدهند، سپس بر خلاف این در کتابهایشان روایت میکنند که حسن و حسین م پشت سر مروان نماز میخواندند!([144]).
و عجیب اینجاست که معاویه پسر مروان با رمله دختر علیt ازدواج کرد!! چنان که نسب شناسان بیان کردهاند([145]). و همچنین زینب بنت الحسن المثنّی با نوه مروان ولید بن عبدالملک ازدواج کرده بود([146])، و ولید با نفیسه بنت زید بن الحسن بن علی ازدواج کرده بود([147]).
131) شیعیان – در داستانهای زیادی که در مورد مهدی غایب خود میگویند – ادعا میکنند که وقتی مهدی به دنیا آمد:
«پرندگانی از آسمان بر او فرود آمدند که بالهایشان را بر سر و صورت و بدن او میمالیدند و سپس پرواز میکردند! وقتی به پدرش گفته شد که اینها چه هستند خندید و گفت: اینها فرشتگان آسمان هستند که برای تبرک جستن به این نوزاد پایین آمدهاند، و این فرشتگان وقتی او ظهور کند یاوران او هستند»!([148]).
سؤال اینجاست وقتی فرشتگان یاوران او هستند پس چرا میترسد و در سرداب پنهان شده است؟!
132) شیعیان چند شرط برای امام گذاشتهاند یکی اینکه از همۀ پسرانِ پدرش بزرگتر باشد،
و او را کسی جز امام غسل ندهد، و زره پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) بر او درست در میآید، و باید از همۀ مردم عالمتر باشد، و جنب و محتلم نشود و اینکه او غیب میداند.... اما این شرایط آنها را در مضیفه قرار میدهد!!
زیرا میبینیم که بعضی از ائمه از همۀ برادرانشان بزرگتر نبودهاند، مانند موسی کاظم و حسن عسكری، و بعضی را امامی غسل نداده است مانند علی الرضا که پسرش محمد جواد او را غسل نداد؛ چون در آن وقت امام جواد هشت سال بیشتر سن نداشت، و همچنین موسی کاظم را پسرش علی الرضا غسل نداد زیرا در آن وقت آن جا نبود، و حسین بن علی را فرزندش زین العابدین غسل نداده است چون خودش در بستر بیماری بود و لشکریان ابن زیاد اجازه نمیدادند. و زره پیامبر با بعضی برابر در نمیآید مثل امام جواد که به هنگام وفات پدرش هشت ساله بود و همچنین پسرش علی بن محمد جواد در حالی پدرش را از دست داد که کوچک بود. و بعضی از ائمه عالمترین فرد نبودند؛ مانند آنان که در کودکی به امامت رسیدهاند، و در مورد بعضی در روایات شیعه تصریح شده که احتلام و جنب میشدهاند؛ و روایت کردهاند که پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) گفت: «برای هیچ کسی جایز نیست که در این مسجد جنب شود، به جز من و علی و فاطمه و حسن و حسین»([149]).
اما دانستن علم غیب دروغی است که نیازی به ردّ کردن ندارد زيرا خداوند در قرآن آن را رد كرده است.
133) شیعیان ادعا میکنند که باید امام با نص تعیین شده باشد؛ اگر چنین میبود فرقههای شیعه این همه در مورد امامت دچار اختلاف نمیشدند،
هر فرقهای ادعا میکند که نص درباره امام او آمده است! پس چه چیزی میتواند این فرقه را از دیگر فرقهها اولی قرار دهد؟! فرقه کیسانیه ادعا میکند که بعد از علی t امام پسرش محمد بن الحنفیه است.
134) بعضی از شیعه عايشه (رضي الله عنها ) را تهمت میزنند و او را به همان چیزی متهم میکنند که اهل افک او را بدان متهم کردند! به آنها گفته میشود:
اگر واقعیت امر چنان است که شما به دروغ میگویید و تهمت میزنید، پس چرا پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) حدّ را بر او اجرا نکرد و حال آن که پیامبر میگوید: «وَايْمُ اللَّهِ لَوْ أَنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّدٍ سَرَقَتْ لَقَطَعْتُ يَدَهَا»([150]).
«به خدا سوگند اگر فاطمه دختر محمد دزدی کند دستش را قطع خواهم کرد»؟!
و چرا علی t بر عايشه (رضي الله عنها ) حد را اجرا نکرد، در حالی که علی کسی بود که در راه خدا از ملامت هیچ ملامتکنندهای هراسی نداشت؟! و چرا وقتی حسن به خلافت رسید حد را بر او اجرا نکرد؟!
135) شیعیان معتقدند که علم و دانش نزد ائمه آنها انبار شده است،
و آنها کتابها و دانشی را به ارث بردهاند که به دیگران نرسیده است؛ بنابراین میگویند: «صحيفة الجامعة» و «كتاب علي» و «العبيطة» و «ديوان الشيعة» و «الجفر» نزد ائمه هستند و در این صحیفههای خیالی همه چیزهایی که مردم بدان نیاز دارند هست. به آنها میگوییم از زمان غيبت مهدى تا به امروز فايده حقيقي این صحیفهها چيست؟!
و همچنین به آنها میگوییم این صحیفهها و منابع امروز کجا هستند؟ و امام منتظرِ آنها، چرا این صحیفهها را برای مردم بیرون نمیآورد؟ آیا مردم در مورد دین خود به اینها نیاز دارند؟ اگر نیاز دارند پس چرا امت از زمان غیبت امام خیالی که بیش از یازده قرن از آن میگذرد از منبع هدایت دور شدهاند؟ و این همه نسلهایی که گذشتهاند به چه گناهی از این گنجینهها محروم شدهاند؟
و اگر امت به این کتابها و صحیفهها نیازی ندارد؛ پس این همه ادعا برای چیست؟ و چرا شیعیان از منبع حقیقی هدایتشان که کتاب خدا و سنّت پیامبرش میباشد دور کرده میشوند؟!
136) شیعیان در کتابهایشان میگویند که رفتن حسین به سوی اهل کوفه و حمایت نکردن کوفیها از او و کشتن حسین، سبب شد تا همه مردم مرتد شوند به جز سه نفر. پس اگر حسین آنگونه که شیعیان میگویند غیب میدانست به سوی آنها نمیرفت.
137) شیعیان ادعا میکنند که امام دوازدهم آنها به علت ترس از کشته شدن پنهان شده است. به آنها گفته میشود که چرا ائمه پیش از او کشته نشدند؟! با اینکه در دولت خلافت زندگی میکردند و بزرگ بودند، پس چطور او کشته میشود و حال آن که بچهای کوچک است؟!
138) شیعیان ادعا میکنند که «آنها فقط به احادیثی اعتماد میکنند که صحیح هستند و از اهل بیت به آنها رسیدهاند»([151])،
آنها با این سخن خود را گول میزنند و فریب میدهند؛ چون که آنها هر یک از ائمه را مانند پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) میشمارند که از پیش خود سخن نمیگوید، و گفته امام همانند گفته خدا و پیامبرش میباشد، بنابراین کمتر در کتابهایشان گفتههای پیامبر یافت میشود زیرا آنها به آنچه که از ائمهشان رسیده بسنده میکنند. و همچنین این درست نیست که آنها فقط به آنچه از همۀ اهل بیت روایت شده اعتماد میکنند؛ بلکه آنها فقط آنچه را از ائمهشان روایت شده قبول میکنند و فرزندان حسن را به حساب نمیآورند.
139) و نیز به شیعیان میگوییم که شما به گفته خودتان روایاتی را که از طریق ائمه اهل بیت به شما رسیده قبول میکنید،
و معلوم است که از ائمه اهل بیت جز علی بن ابی طالب س كه فردی بالغ و مميِّز بود کسی پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) را ندیده است، آیا این علي س میتواند همه سنّت پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) را به نسلهای بعد از خود منتقل کند؟! چگونه چنین چیزی ممکن است و حال آن که پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) گاهی علی را در مدینه به عنوان جانشین خود میگذاشت و میرفت و گاهی او را به جایی میفرستاد. چنان که خود شما این را قبول دارید، پس علی همیشه با پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) همراه نبوده است.
و همچنین علي چگونه میتواند حالات پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) را در خانهاش و آنچه که فقط زنان پیامبر آن را نقل کردهاند نقل کند؟!
پس علي س به تنهايى نمیتواند تمامي سنت رسول الله (صلى الله عليه وسلم ) را براي شما نقل كند.
140) همچنین به شیعه میگوییم که ما میبینیم که علم و دانش پیامبر به بیشتر شهرها و مناطق اسلامی از طریق کسانی دیگر غیر از علیt
رسیده است و بیشتر کسانی که احادیث و گفتههای پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) را به مردم رساندهاند از اهل بیت او نبودهاند! پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) أسعد بن زراره را به مدینه فرستاد تا مردم را به اسلام دعوت کند، و به انصار قرآن بیاموزد و تعالیم دین را به آنها یاد دهد، و علاء بن حضرمی را برای چنین کاری به بحرین فرستاد، و معاذ و ابو موسی را به یمن فرستاد، و عتاب بن أسید را به مکه فرستاد؛ پس کجاست ادّعای شیعیان که میگویند که از پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) جز علي و يا مردى از اهل بیتش گفتهها و احادیث او را نقل نمیکند؟!
141) همچنین شیعیان در کتابهایشان اعتراف میکنند که علم حلال و حرام و مناسک حج به آنها جز از طریق ابی جعفر باقر نرسیده است.
یعنی در این مورد از علیس چیزی به آنها نرسیده است! کتابهای شیعه میگویند: «شیعیان قبل از ابو جعفر؛ مناسک حج و حلال و حرام خود را نمیدانستند، تا اینکه ابو جعفر؛ آمد و مناسک حج و حلال و حرامشان را برای آنها بیان کرد و مردم دیگر به او نیاز داشتند بعد از آن قبلاً در احکام و عبادات به دیگر مردم نیازمند بودند([152]).
پس شيعه چگونه قبل از باقر عبادتشان را انجام میدادند؟!
142) شیعیان چیزهای ضد و نقیضی میگویند و کسی که به گفته خودش میگوید مهدی منتظرشان را دیده است را عادل و راستگو میدانند؛ و شیخ آنها مامقانی میگوید:
«اگر کسی به دیدن حجت – عجل الله فرجه وجعلنا من کل مکروه فداه – بعد از غیبتش مشرف شود، ما از این دلیل میگیریم که آن فرد در بالاترین حد عدالت و راستی قرار دارد»([153]).
به آنها میگوییم چرا شما دربارۀ کسی که پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) را دیده است چنین حکم نمیکنید؟! و حال آن که پیامبر از حجت شما اَولی و بزرگتر است.
143) علمای شیعه روایت کسی که امامی از ائمهشان را قبول نداشته باشد رد میکنند و روایات اصحاب را به همین خاطر قبول نمیکنند،
اما با پیشینیان خود که امامت بعضی از ائمه را قبول نکردهاند اینگونه رفتار نمیکنند! و شیخ شیعه حرّ عاملی میگوید که شیعه امامیه به روایات فطحیه([154]) و روایات واقفیه([155]) و روایات ناووسیه([156]) عمل میکنند، و همه این سه گروه امامت بعضی از ائمه شیعه اثناعشری را قبول ندارند اما با وجود این شیعه راویانشان را ثقه و مورد([157]) اعتماد قرار میدهند اما با اصحاب پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) چنین نمیکنند!
144) گروه بزرگی از علمای شیعه معتقدند که در کتابشان کافی الكليني هم روایت صحیح هست و هم ضعیف و موضوع،
و از طرفی میگویند که این کتاب به مهدی غائبشان عرضه شد و مهدی گفت: که این کتاب برای شیعیان ما کافی است»([158])، و سؤال این است که چرا مهدی به روایات موضوع و دروغین آن اعتراض نکرد؟!
145) همدانی عالم و شیخ شیعه در مصباح الفقیه میگوید:
«طبق نظر متأخرین معیار برای حجیّت اجماع این نیست که همه اتفاق کنند و نه لازم است که در یک عصر همه اتفاق نمایند، بلکه دلیل برای حجیت اجماع این است که رای معصوم را به طریق حدس زدن و تخمین کشف کنیم....»([159])؛ پس آنها رأی امام غائبشان را که اجماع را تایید میکند از طریق حدس زدن میشناسند! به این تناقض نگاه کنید! آنها حدس و گمان خود را محور قرار میدهند و اجماع سلف را معتبر و معیار قرار نمیدهند؟!
146) شیعیان اعتراف میکنند که یکی از برجستهترین علمای آنها ابن بابویه قمی صاحب کتاب «من لا یحضره الفقیه»
که یکی از کتابهای چهارگانهای است که شیعه بدان آن عمل مینمایند، در مسألهای ادّعای اجماع میکند و باز ادعا میکند که بر خلاف آن اجماع صورت گرفته است»([160]).
چنان که یکی از علمایشان میگوید: «و کسی که طریقه او در ادعای اجماع این باشد چگونه میتوان بر او اعتماد کرد و نقل او را قبول کرد»([161]).
147) از چیزهای عجیب شیعه یکی این است که وقتی در مسألهای اختلاف کنند و در آن دو قول باشد.
و یک قول گویندهاش مشخص باشد و قولی دیگر گویندهاش معلوم نباشد، از دیدگاه شیعه همان قول درست است که گویندهاش مشخص نیست زیرا آنها گمان میبرند که شاید گفتۀ امام معصوم است! و شیخ شیعه حرّ عاملی از آنها انتقاد میکند و با تعجب میگوید: «و اینکه میگویند باید فرد ناشناختهای در آن باشد عجیبتر است، چه دلیلی بر آن دارند؟ و چگونه میدانند که گویندۀ آن امام معصوم بوده است و از کجا این گمان میرود»([162]).
148) شیخ شیعه مجلسی میگوید: «روبهرو ایستادن با قبر لازم است گر چه برخلاف جهت قبله باشد»([163])،
یعنی وقتی به زیارت ضریحهای خود میروند و دو رکعت نماز زیارت میخوانند باید رو به قبر بخوانند گرچه قبله در سمت دیگری باشد!!
عجیب است در کتابهای خودشان از مسجد قرار دادن و قبله قرار دادن قبرها نهی شده است و این از ائمه اهل بیت روایت شده است، اما آنها میگویند ائمه این را از روی تقیه گفتهاند، چنان که در هر چیزی که بر خلاف میلشان باشد میگویند ائمه تقیه میکردهاند!
149) شیعه همواره حدیث غدیر و گفته پیامبر را تکرار میکنند که فرمود:
«أذكركم اللهَ في أهل بيتي». «شما را در مورد اهل بیت خود سفارش میکنم» اما فراموش میکنند که اولین کسانی که با این وصیت نبوی مخالفت کردهاند خود شیعه هستند؛ زیرا با تعداد زیادی از اهل بیت دشمنی مینمایند!
150) به شیعه گفته میشود: اگر اصحاب، نصّ خلافت علی را پنهان کرده بودند فضایل او را نیز پنهان میکردند و چیزی در مورد فضائل علی روایت نمیکردند،
و این بر خلاف واقعیت است، پس معلوم میشود که اگر نص در مورد خلافت علی وجود میداشت اصحاب آن را نقل میکردند، چون که نص بر خلافت واقعه و رخداد بزرگی است و رخدادهای بزرگ باید خیلی معروف و مشهور شوند، و اگر اینگونه معروف و مشهور میبود موافق و مخالف آن را میدانستند.
151) شیعیان روایت میکنند که حسن عسکری پدر امام منتظرشان فرمان داده که خبر امام مهدی از همه پنهان شود به جز از افراد مورد اعتماد.
و از طرفی برخلاف این میگویند که هر کس امام را نشناسد او خدا را نشناخته، و کسی دیگر غیر از خدا را میپرستد! و اگر در این حالت بمیرد بر کفر و نفاق مرده است!([164]).
سپس چرا پدرش اينقدر متشدد بوده كه براى شيعه چنين چيزهاي سخت و دشوارى انتخاب كرده است؟!
152) شیعیان میگویند که خداوند عمر مهدیشان را به خاطر آنها صدها سال طولانی کرده چون که همه مردم و بلکه تمام جهان هستی به او نیاز دارند!
به آنها میگوییم اگر خداوند میخواست عمر انسانی را به خاطر آن که مردم به او نیاز دارند طولانی کند، عمر پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) را طولانی مینمود.
153) جعفر برادر حسن عسکری پدر امام غائب میگوید که برادرش فرزندی نداشته است، علمای شیعه سخن او را قبول نمیکنند.
چون – به گفتۀ آنها – او معصوم نیست([165])، و سپس ادعای عثمان بن سعید را که میگوید حسن فرزندی داشته است قبول میکنند با اینکه عثمان هم معصوم نیست! این تناقض چه توجیهی دارد؟!
154) یکی از عقاید معروف شیعه عقیده «الطینه» است، که خلاصهاش این است که خداوند شیعیان را از خاک مخصوصی آفریده و سنیها را از خاکی دیگر آفریده است!
و هر دو خاک به صورت مشخصی با هم مخلوط شدهاند؛ و اگر شما میبینید که شیعهای مرتکب گناه میشود به خاطر تاثیر آن خاک مخصوص سنیهاست! و اگر سنی درستکار و امانتدار است به خاطر تاثیر خاک شیعی است، و روز قیامت گناهان و بدیهای شیعیان جمع میگردند و برای سنّیها گذاشته میشوند! و نیکیهای اهل سنّت جمع میشوند و به شيعهها داده میشوند! شیعیان فراموش کردهاند که این عقیدۀ ساختگی و دروغین آنها با آنچه مذهب آنها در مورد قضا و قدر و کارهای بندگان گفته است تناقض و تضاد دارد؛ چون به اقتضای این عقیده، بنده بر انجام کارهایش مجبور است و اختیاری ندارد؛ چون کارهایش به اقتضای خاک سر میزند، با اینکه مذهبشان این است که بنده خودش کارش را میآفریند چنان که مذهب معتزله هم همین است!
155) علمای شیعه همواره بیان میکنند که انصار ن دوستداران علی بودهاند و در جنگ صفین در لشکر علی قرار داشتند.
به شیعه میگوییم: اگر چنین است چرا خلافت را به علی ندادند بلکه آن را به ابوبکر سپردند؟! شیعیان در این باره هرگز پاسخ قانعکنندهای ندارند. دیدگاه و نظر انصار و مهاجرین از نظر و دیدگاههای همه ما درستتر است؛ و این گروه مؤمن بین خلافت و بین ارتباط عاطفی با خویشاوندان پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) فرق میگذارند.
بنابراین، میبینیم که کتابهای شیعه که انصار را میستایند و دوشادوش ایستادن آنها را در کنار علی در جنگ صفین تمجید میکنند، همین کتابها آنها را مرتد مینامند و میگویند در واقعهی سقیفه به عقب باز گشتند و مرتد شدند!
ایشان با ترازو و مقیاس عجیبی اصحاب رسول خدا را مورد سنجش و ارزیابی قرار میدهند، اگر در کاری از کارها با علی باشند بهترین مردم خواهند بود، و اگر در کنار مخالفان علی باشند یا بهتر بگوییم در جهتی که علي میخواهد نباشند مرتد و منفعت طلب و منافق هستند!
اگر بگویند ما به خاطر آن به ارتداد و بازگشت به عقب آنها حکم کردیم چون که نص خلافت علی را انکار کردند، به آنها میگوییم آیا مگر شیعه اثنا عشری نمیگوید که حدیث غدیر متواتر است و صدها نفر از صحابه آن را روایت کردهاند؟ پس کجا آن را انکار کردند؟
وقتی من با زبان خودم میگویم که پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) به علی گفت: «هر کس من مولا و دوست او هستم علی مولا و دوست اوست»، کجا نص را انکار کردهام؟!
اگر بگویند که آنها معنی و مفهوم نص را انکار کردند، به شیعه گفته میشود: چه کسی گفته که تفسیری که شما از این حدیث ارائه میدهید حق و درست است؟! آیا شما از اصحاب پیامبر خدا که در آن وقت بودند و با گوشهای خودشان حدیث را شنیدند عاقلتر هستید و بهتر میفهمید؟! یا اینکه شما زبان عربی را از آنها بهتر میفهمید؟ بنابراین چیزی از حدیث فهمیدهاند که اصحاب آن را نفهمیدهاند([166])!.
156) ما با دو گروه مواجه هستیم. گروهی به کتاب خدا طعنه میزند و ادعا میکند که قرآن تحریف شده است،
در رأس این گروه محدث نوری طبرسی مؤلف کتاب مستدرکالوسائل است که یکی از اصول هشتگانه حدیث شیعه اثنا عشری میباشد؛ وی کتابی دیگر تالیف کرده به نام «فصل الخطاب فی اثبات تحریف کتاب رب الأرباب»، او در این کتاب درباره تحریف شدن قرآن میگوید: «و از دلایل تحریف شدن قرآن این است که در بعضی بندها و پاراگرافها تا حد اعجاز فصیح و شیواست و بعضی دیگر از جملات و پاراگرافهای آن سخیف و بیمعنا هستند»([167])!.
و سید عدنان بحرانی میگوید: «اخبار و روایات بیشماری که از حد تواتر گذشته در این مورد آمده است. و بعد از آن که تحریف شدن قرآن و تغییر در آن، در میان هردو گروه شیوع یافتهاست، در نقل کردن این روایات، فایده و منفعت زیادی وجود ندارد. و این امر، از امور مسلّم نزد اصحاب و تابعین است و بلکه فرقه اهل حق به تحریف شدن قرآن اجماع کردهاند و یکی از ضروریات مذهبشان میباشد، و در این مورد روایات زیادی آمده است»([168]). و یوسف بحرانی میگوید: «این روایات به صراحت و روشنی بر آنچه ما انتخاب نمودهایم و بر وضوح آنچه گفتیم دلالت میکنند، اگر این روایات زیاد مورد عیبجویی قرار بگیرند، پس همه روایات شریعت را میتوان عیبجویی کرد، چون اصول و طرق و راویان و مشایخ و ناقلان، یکی هستند؛ و سوگند به جانم اگر بگوییم قرآن تحریف نشده و در آن تغییر نیامده است پس گمان ما نسبت به حاکمان ستمگر نیک است، و گویا میگوییم که آنها در امانت کبری خیانت نکردهاند، با اینکه خیانت آنها در امانت دیگری ظاهر است، خیانتی که ضرر آن برای دین به مراتب بیشتر است»([169]).
این گروه به وضوح میگویند که قرآن تحریف شده است و به آن طعنه میزنند! و گروهی دیگر (که اصحاب پیامبر خدا هستند)؛ گناهشان که شیعه اثناعشری هرگز آن را نمیبخشد، این است که آنها به جای علی ابوبکر را به عنوان خلیفه انتخاب کردهاند!
گروه اول که به کتاب خدا طعنه میزند علمای شیعه آنها را معذور قرار میدهند، و آخرین چیزی که در مورد آنها میگویند این است که: (اشتباه کردهاند)، (اجتهاد نموده و تاویل کردهاند و ما با آنها موافق نیستیم)، ای کاش میدانستم که از کجای مسئله، محفوظ بودن کتاب خدا یا تحریف شدن آن محل اجتهاد است؟! و سخن این بیانصاف چه اجتهادی است که میگوید: (در قرآن آیات سخیف و بیمعنایی هست)! سوگند به خدا که چنین سخن و باوری مصیبت بسیار بزرگی است.
و اینک به عنوان مثال دیدگاه یکی از علمای شیعه اثناعشری در مورد کسانی که معتقد به تحریف قرآن هستند را ارائه میدهیم، سید علی میلانی – یکی از علمای بزرگ معاصر شیعیان – در کتابش «عدم تحریف القرآن» ص 34 با دفاع از نوری طبرسی میگوید: «میرزای نوری از محدثان بزرگ است، و ما به میرزای نوری احترام میگذاریم و او فردی از علمای بزرگ ماست و نمیتوانیم کوچکترین توهینی به او بکنیم و این جایز نیست و حرام است، او محدث بزرگی از علمای ماست»!!([170])
پس به اين تناقض بنگر!!
157) خداوند متعال میفرماید:
﴿ٱتَّبِعُواْ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡ وَلَا تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِيَآءَۗ قَلِيلٗا مَّا تَذَكَّرُونَ ٣﴾ [الأعراف: 3] «از چیزی پیروی کنید که از سوی پروردگارتان به سوی شما نازل شده است، و جز خدا از اولیاء و سرپرستان دیگری پیروی مکنید».
در این آیه به صراحت بیان شده که جز از آیات قرآن از چیزی یا کسی نباید پیروی کرد، و امامت برای آن است که امام، فرمانهای الهی را که به ما رسیده اجرا کند، نه اینکه دین جدیدی برای مردم بیاورد که به گونۀ دینی که پیامبر آورده و مردم آن را شناختهاند، نباشد. و علی t وقتی به این امر فراخوانده شد که بیا تا قرآن بین ما داوری کند، او پذیرفت و گفت که داور قرار دادن قرآن حق و لازم است، اگر علی درست گفته پس او همان چیزی را گفته که ما به آن معتقدیم، و اگر سخن نادرستی گفته، بدانید که علی سخن نادرست نمیگوید، و اگر روی آوردن به قرآن و داور قرار دادن قرآن در حضور امام جایز نمیبود، علی میگفت: چگونه میخواهید که قرآن بین من و شما داوری کند و حال آن که من امام هستم و سخنان پیامبر را به شما میرسانم؟ اگر شیعیان بگویند وقتی پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) وفات یافت باید امامی باشد که دین را به مردم برساند، میگوییم این سخن باطل و ادعای بدون دلیلی است، و آنچه اهل زمین به آن احتیاج دارند این است که سخنان پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) به آنها برسد، و آنان که در حضور پیامبر هستند و آنان که حضور ندارند و کسانی که بعد از پیامبر میآیند، همه به صورت یکسان به بیان و توضیح پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) نیاز دارند چون پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) اگر سخنی نگوید و توضیحی ندهد، امری از امور دین روشن نمیشود. پس منظور از پیامبر، سخن جاودان اوست که باید به همه اهل زمین رسانده شود. و همچنین اگر طبق گفته آنها همیشه و همواره باید امامی باشد، پس آنها در مورد کسانی که در گوشه و کنار جهان از امام دور هستند و وی را ندیدهاند چه میگویند؛ زیرا همه مردم جهان زن، مرد، فقیر، ضعیف، مریض و کسی که مشغول کار و زندگیاش هست نمیتوانند امام را ببینند، پس باید سخنان امام به آنها رسانده شود، و وقتی رساندن سخنان امام ضروری است، رساندن سخنان پیامبر لازمتر است و باید قبل از دیگران از او اطاعت کرد، و آنها نمیتوانند به این پاسخ دهند([171]).
158) شیعیان روایات ثابت و صحیحی دارند که مجموعهای از دروغگویانی را - که دین شیعه براساس و پایۀ روایتهای آنان استوار است - مذمت و لعنت میکنند و هر فرد را به طور مشخص لعنت و مذمت وارد شده دربارۀ آنها را نمیپذیرند چون اگر آن را قبول کنند جزو اهل سنت خواهند شد بنابراین برای رویارویی با این مذمت به تقیه پناه بردهاند، یعنی آنها زیرکانه سخن امام را رد میکنند،
و وقتی که در مذهب شیعه منکر سخن امام کافر است، پس بنابراین آنها از دین کاملاً بیرون میآیند!
محمدرضا مظفر یکی از علما و آیات معاصرشان اعتراف کرده که بیشتر راویانشان از سوی ائمه مذمت شدهاند، و کتابهای شیعه این را نقل کردهاند؛ و در مورد مذمت وارد شده دربارۀ هشام بن سالم الجوالیقی میگوید: «و طعنههای زیادی در مورد او وارد شده است، چنان که بزرگانی از یاوران اهل بیت و اصحاب مورد اعتمادشان مورد مذمت و طعنه قرار گرفتهاند، و پاسخ این است که اینها به صورت کلی گفته شدهاند»([172]) یعنی از روی تقیه گفته شده است، سپس میگوید: «و چگونه میتوان چنان افراد بزرگی را عیبجویی کرد؟ و آیا دین حق و امر اهل بیت جز با دلایل قاطع آنها با چیزی دیگر بر پا شده است؟»([173]).
بنگرید به تعصب که با آدمی چه میکند! شیعیان از کسانی دفاع میکنند که امامان اهل بیت آنان را مذمت کردهاند و نصوص روایت شده از علمای اهل بیت را که متضمن طعن و تبری از این افراد است، انکار مینمایند، روایاتی که کتابهای شیعه آن را نقل کردهاند. گوئی این متعصبان با انکار آن روایات، اهل بیت ن را تکذیب و سخن آن بزهکاران را تصدیق میکنند با این گمان که امامان آن مذمتها را در حال تقیه فرمودهاند. این متعصبان با این کار اقوال امامان را که مطابق دیدگاه عموم مسلمانان نیز میباشد، نمیپذیرند و پشت سر دشمنانشان به راه افتاده، سخن آنها را تأیید نموده و برای رد اقوال امامان به تقیه تمسک میورزند.
159) به تواتر ثابت شده و همه میدانند که ابوبکر و عمر و عثمانن از افراد بسیار نزدیک به پیامبر و از بزرگترین همراهان و یاران او بودهاند،
و پیامبر داماد ابوبکر و عمر، و عثمان، از طریق دو دختر، داماد پیامبر بوده است، و آنحضرتص آنان را دوست میداشت و میستود، پس ایشان یا در حیات پیامبر و بعد از حیات او مسلمان کامل و واقعی بودهاند، و یا اینکه در زمان حیات او یا بعد از وفاتش، اسلام و ایمان آنها رنگ باخته است. اگر آنان با آن میزانی که با پیامبر نزدیک بودند، مسلمان واقعی نبودهاند، پس پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) آنها را نمیشناخته و یا اینکه از وضعیت آنها آگاه بوده اما با آنها سازش کرده است، و هر یک از این دو فرضیه، توهین بزرگی به پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) است، چنان که گفتهاند:
فإن كنت لا تدري فتلك مصيبة | وإن كنت تدري فالمصيبة أعظم | |
«اگر نمیدانی این یک مصیبت است ****** و اگر میدانی پس مصیبت بزرگتری است».
و اگر آنها بعد از استقامت و راستی منحرف شدهاند پس پیامبر در تربیت خواص امت خود و بزرگان اصحابش شکست خورده و موفق نشده است، و کسی که خداوند به او وعده داده است که دین او را بر همۀ ادیان غالب و چیره خواهد کرد، پس چگونه بزرگان اصحابش مرتد شدهاند؟ این باور و دیدگاه شیعه بزرگترین توهین به پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) است. چنان که ابوزرعه رازی میگوید: «اینها میخواهند به پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) طعنه بزنند، تا دشمن بگوید که پیامبر مرد بدی بود، و یاران بدی داشته است و اگر مرد صالح و شایستهای میبود، دوستان و یارانش افراد شایستهای میبودند».
160) شیعیان میگویند که «امامت واجب است؛
چون امام جانشین پیامبر است که شریعت اسلامی را حفاظت مینماید و مسلمانها را به راه درست سوق میدهد و احکام را از اضافه و کم شدن پاسداری میکند»([174])، و میگویند که: «امام باید از سوی خدا تعیین و منصوب شود، و چون جهان به او نیاز دارد باید چنین شود، بنابراین تعیین و نصب امام واجب است.....»([175])، و میگویند: «امامت برای آن واجب است که لطفی است از الطاف الهی.... چون مردم وقتی رهبر و راهنمایی داشته باشند ستمگر را از ستم کردن منع میکند و آنها را به انجام کارهای خیر وادار مینماید، و از شرّ آنها را باز میدارد، و مردم به صلاح و درستکاری نزدیکتر میشوند و از فساد دورتر میگردند، و لطف همین است»([176]).
به آنها گفته میشود که ائمه دوازده گانهتان غیر از علی t و نیز پسرش حسن به ریاست و حکومت و فرمانروایی نرسیدهاند، و این قدرت را نداشتهاند که ظالم را از ظلمش باز دارند و مردم را به خیر وادار نمایند و از شرّ و بدی آنها را باز دارند! پس چگونه ادعاهای خیالی در مورد آنان که هرگز واقعیت نداشته است میکنید؟! و اگر فکر کنید طبق باور و عقیدۀ خودتان آنها امام نیستند، چون لطفی که شما ادعا میکنید از آنها حاصل نشده است.
161) در کتاب نهج البلاغه آمده است که علی t با پروردگارش مناجات میکرد و این دعا را میگفت:
«اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي، فَإِنْ عُدْتُ فَعُدْ عَلَيَّ بِالْمَغْفِرَةِ. اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا وَأَيْتُ مِنْ نَفْسِي وَلَمْ تَجِدْ لَهُ وَفَاءً عِنْدِي. اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا تَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَيْكَ بِلِسَانِي ثُمَّ خَالَفَهُ قَلْبِي. اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي رَمَزَاتِ الْأَلْحَاظِ وَسَقَطَاتِ الْأَلْفَاظِ وَسَهَوَاتِ الْجَنَانِ وَهَفَوَاتِ اللِّسَانِ» «بار خدایا، آنچه در مورد من که تو بدان از من آگاهتری را بیامرز، اگر باز مرتکب گناه شدم باز مرا بیامرز، بار خدایا وعدههایی که با خودم کردهام و به آنها وفا نکردهام مرا بیامرز، بار خدایا آنچه را که با زبانم به تو نزدیک شدم و دلم با آن مخالفت نموده بر من ببخش، بار خدایا نگاهها و سخنان بیهود و و بیخبریهای نفس و لغزشهای زبان را بر من ببخش»([177]).
او t دعا میکند که خداوند گناهانش از قبیل فراموشی و خطا و غیره را ببخشد، و این با عصمتی که شما ادعا میکنید منافات دارد!
162) شیعیان میگویند که هیچ پیامبری نبوده مگر آن که به ولایت علی t دعوت کرده است.!([178])
و خداوند از پیامبران برای ولایت علی t پیمان گرفته است([179])! و چنان مبالغه و غلو کردهاند که شیخ آنها تهرانی میگوید: که ولایت علی بر همه چیزها عرضه شده است و هر چیزی که ولایت او را پذیرفته درست شده است، و هر چیزی آن را بپذیرفته فاسد خراب گشته است([180])!.
به شیعه گفته میشود که پیامبران به توحید و اخلاص عبادت برای خدا و یگانهپرستی دعوت میکردهاند نه به ولایت علی، آنگونه که شما ادعا میکنید، خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِيٓ إِلَيۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ ٢٥﴾ [الأنبیاء: 25] «ما پیش از تو هیچ پیغمبری را نفرستادهایم، مگر اینکه به او وحی کردهایم که معبود به حقی جز من نیست پس فقط مرا پرستش کنید».
و اگر ولایت علی چنان که شما ادعا میکنید در صحیفههای همه پیامبران نوشته شده است؛ پس چرا فقط و تنها شیعیان آن را نقل کردهاند و کسی دیگر از آن خبر ندارد؟! و چرا اهل ادیان آن را ندانستهاند؟! و بسیاری از پیروان ادیان دیگر مسلمان شدهاند و این ولایت را ذکر نکردهاند، بلکه چرا در قرآن که کاملترینِ همه کتابهاست، ذکر نشده است؟!
163) آیا ائمه صیغه (ازدواج موقت) کردهاند؟! و پسرانی که از صیغه دارند چه کسانی هستند؟!
164) شیعیان میگوید: ائمه آنچه را که شده و آنچه را که میشود میدانند و هیچ چیزی بر آنها پنهان نمیماند،
و علی بن ابی طالب t دروازۀ علم است؛ پس چگونه علی س حکم مذی را نمیداند و کسی را نزد پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) میفرستد تا احکام متعلق به مذی را به او بیاموزد؟!([181])
165) جنایتی که از دیدگاه شیعیان اصحاب مرتکب شدهاند این است که به گفته آنها اصحاب از ولایت علی منحرف شدند و خلافت را به وی نسپردند،
بنابراین از دیدگاه شیعه عادل و درستکار نیستند. سؤال این است که شیعیان چرا در مورد فرقههای دیگر شیعه مانند فطحیه و واقفیه که امامت بعضی از ائمه را قبول ندارند چنین نمیگویند؟! بلکه از افراد این فرقهها دلیل میگیرند و آنها را عادل میدانند([182])! این تناقض دلیلش چیست؟!
166) منابع شیعیان به اتفاق میگویند که ائمه تقیه میکردهاند و تقیه یعنی اینکه امام غیر از آنچه در دل دارد چیزی دیگر را اظهار کند، و گاهی ممکن است سخنی بگوید که حق نیست.
و کسی که تقیه میکند معصوم نیست، چون حتماً دروغ خواهد گفت، و دروغ یک گناه است!
167) کلینی نقل میکند که یکی از یاران امام علی t از امام خواست تا آنچه را که خلفای گذشته خراب و فاسد کردهاند اصلاح کند،
اما علی نپذیرفت و گفت اگر این کار را بکند لشکریانش از اطراف او پراکنده خواهند شد([183])، با اینکه تهمتهایی که شیعیان به خلفای قبل از علی (ابوبکر و عمر و عثمان ن) میزنند شامل چیزهایی است که مخالفت با قرآن و سنت است. آیا ترک کردن علی این مخالفتها را، با عصمتی که شیعه ادعا میکند همخوانی دارد؟!
168) عمر t قبل از وفاتش شورای شش نفرهای را تعیین کرد،
سپس سه نفر از آنها دست کشیدند، و سپس عبدالرحمن بن عوف t کنار کشید و عثمان و علی م باقی ماندند، پس چرا علی از همان اوّل نگفت که دربارۀ او به خلافت وصیت شده است؟! آیا بعد از وفات عمرt از کسی میترسید؟!.
169) در نهایتِ تعجب باید بگوییم که شیعه روایاتی را جعل کردهاند که متضمن اسامی امامان شیعه،
بعد از رسول الله (صلى الله عليه وسلم ) تا مهدی میباشند و با این وجود بعضی از مراجع تقلید بزرگ معاصرشان وجود چنین نصی درباره اسامی امامان را انکار میکنند، مثلاً آقای خویی میگوید: «روایات متواترِ نقل شده از طریق سنّی و شیعه، امامان را از نظر تعداد، دوازده نفر معرفی کردهاند ولی ذکر سلسلهوارِ اسامی آنها در روایات نیست»([184]).
170) همچنانکه معلوم است، علمای شیعه ادعا میکنند که اکثر صحابه ن بعد از وفات پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) مرتد شدند!
و وقتی از آنها پرسیده شود: چنانچه علیt بانص صریح پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) جانشین وی معرفی شده بود، پس چرا بعد از وفات حضرت، ادعای خلافت و امامت نکرد؟ شیعیان در پاسخ به این سؤال دچار تناقض میشوند و ادعا میکنند که علی از ترس مرتد شدن صحابه ن سکوت نمود!! در کتاب «الکافی» از امام باقر روایت شده که: «وقتی مردم بعد از وفات پیامبر (صلى الله عليه وسلم ) با ابوبکر بیعت کردند، تنها چیزی که باعث شد علی مردم را به سوی خود نخواند این بود که مراعات حال مردم را کرد [زیرا] ترسید که مردم مرتد شوند و به بتپرستی برگردند»([185]).
171) چنانکه گذشت، شیعیان گمان میکنند نصی در مورد امامت امامانشان وجود دارد،
ولی روایات بیشماری در کتابهایشان وجود دارد که منافی این گمان است، و استاد فیصل نور در کتاب «الإمامة والنص» این روایات را جمع و صحت و سقم آنها را بیان کرده و منبع خوبی برای مراجعه محققان است.
در پایان از خداوند متعال میخواهم که این سؤالات را برای جوانان شیعه وسیله منفعت گرداند. و آن را کلید خیری قرار داده که آنان را به دروازه حق و حقیقت راهنمایی کند.
و آنها را برای طلب حق و تمسک به آن برانگیزاند، و امیدوارم در این راه از سرزنشِ سرزنشکنندگان نهراسند.
و از خواننده گرامی میخواهم که اگر نکتهای ناگفته به ذهنش رسید، آن را به اینجانب گوشزد نماید تا – إن شاء الله – در چاپهای بعدی اضافه گردد.
وصلى الله على نبينا محمد وآله وصحبه وسلم
[1]- صحیح الترمذی، آلبانی (2129) برای آگاهی بیشتر از آنچه درباره این حدیث گفته شده است به کتاب شیخ سلیم الهلالی در «الإرتياب عن حدیث ما أنا علیه والأصحاب» مراجعه کنید.
[2]- او برادر عزيز: أبوخليفة القضيبي از كشور بحرين است كه برای دیدار بنده به خانهام در رياض تشريف آوردند. و ناگفته نماند که این کتاب به زبان فارسی ترجمه شده است.
[3]- افراد ذیل از علمای شیعه این ازدواج را ذکر کردهاند: کلینی در فروع کافی (6/115)؛ و شیخ طوسی در تهذيب الأحكام (باب عدد النساء 8/148) و (2/380)، و نیز در الاستبصار (3/356)؛ ومازندارانی در مناقب آل ابی طالب (3/162)؛ وعاملی در مسالك الأفهام، (1/كتاب النكاح)؛ و سيدمرتضی علم الهدى در شافي، (ص 116)؛ وابن ابی الحديد در شرح نهج البلاغة، (3/124)؛ و اردبيلی در حديقة الشيعة، (ص 277)؛ و قاضی نورالله شوشتری در مجالس المؤمنين (ص76، 82)؛ و مجلسی در بحار الأنوار ( ج؟ ص621).
و برای اطلاع بیشتر به كتب ذیل مراجعه کنید:
- «زواج عمر بن الخطاب من أم كلثوم بنت علي بن أبي طالب ـ حقيقة لا افتراء» اثر ابومعاذ الإسماعيلي.
- به روشنی آفتاب - ازدواج امیرالمؤمنین عمر با ام کلثوم رضی الله عنهما، نوشتهی ابوبکر بن حسین.
[4]- أربلي، كشف الغمة في معرفة الأئمة، 2/66.
[5]- منبع سابق، و شيخ مفید، الإرشاد، ص 167، خوئی، معجم رجال الحديث (21/66).
[6]- منبع سابق.
[7]- منبع سابق، و«الإرشاد»، ص 167، و خوئی، معجم رجال الحديث (13/45).
[8]- كشف الغمة في معرفة الأئمة (2/66). نیز نک: «الإمامة والنص» اثراستاد فيصل نور، ص 683-686.
[9]- نهج البلاغه (ص 136، 366-367 و 322 نسخهی صبحی صالح).
[10]- برای اطلاع بیشتر از وصلتهای أصحاب با اهل بیت به کتاب (الدر المنثور من تراث أهل البیت) اثر فقیه شیعه علاء الدین مدرس مراجعه کنيد.
[11]- نگا: شيخ مفيد، الإرشاد (ص 354)؛ و ابوالفرج اصفهانی شیعی، مقاتل الطالبيين (ص91)، وتاريخ يعقوبيی شيعی (2/213).
[12]- التنبيه والإشراف، اثر مسعودی شيعی، (ص 263).
[13]- مقاتل الطالبین (ص 188) چاپ دارالمعرفة.
[14]- كشف الغمة (3/26).
[15]- همان (2/317).
[16]- مقاتل الطالبيين (ص 561ـ 562).
[17]- شیخ مفید، الإرشاد، ص354؛ خویی، معجم رجال الحديث، 13/51؛ مقاتلالطالبيين، ص 84 چاپ بيروت، عمدة الطالب، ص 361 چاپ نجف؛ مجلسی، جلاء العيون، ص 570.
[18]- الإرشاد، ص194؛ شیخ عباس قمی، منتهى الآمال 1/240؛ عمدة الطالب، ص 81؛ جلاء العيون، ص 582؛ معجم رجال الحديث، 13/29 رقم (8716)؛ كشف الغمة، 2/201.
[19]- الإرشاد 2/155 و«كشف الغمة،2/294.
[20]- این موضوع در مقاتل الطالبیين و دیگر منابع شیعه به تفصیل بیان شده است به عنوان مثال نگاه کنید به (الدرالمنثور) علاء الدین المدرس، ص 65-66.
[21]- الارشاد، ص 302؛ و شيخ حرّ عاملی، الفصول المهمة، ص242؛ و کشف الغمة 3/26.
[22]- الارشاد، 2/312.
[23]- نگا: أصول کافی 1/258؛ و الفصول المهمة، ص 155.
[24]- بحار الأنوار، 43/364.
[25]- أصول كافی، 1/239.
[26]- نهج البلاغة، ص 576 و نیز: مستدرک الوسائل 2/445.
[27]- صدوق، الخصال، ص 621 و وسائل الشیعة، 3/270.
[28]- 1/248.
[29]- فروع کافی، 5/527.
[30]- صدوق در من لا یحضره الفقیه (4/271-272)، و حرّ عاملی در وسائل الشیعة (2/915) و یوسف بحرانی در الحدائق الناضرة (4/149) و حاج حسین بروجردی در جامع أحادیث الشیعة (3/488) و محمد باقر مجلسی با عبارت «نوحهسرایی از اعمال جاهلیت است) در بحار الانوار، 82/103 روایت کرده است.
[31]- بحار الانوار، 82/103؛ مستدرک الوسائل، 1/143-144؛ جامع أحادیث الشیعة، 3/488 و من لا یحضره الفقیه 2/271).
[32]- نگا: تبریزی، صراط النجاة، 1/432.
[33]- إرشاد السائل، ص184.
[34]- شیخ آقابزرگ تهرانی، الذریعة إلى تصانیف الشیعة، حرف کاف(مدخل کافی).
[35]- فروع کافی کلینی 7/127.
[36]- تهذیب الأحکام 9/254.
[37]- اصول کافی کلینی – کتاب الحجة باب أن الأرض کلها للإمام 1/476.
[38]- نهج البلاغة، 1/211.
[39]- آن چهار نفر چنانكه گذشت: علی و فاطمه و حسن و حسین y هستند.
[40]- کشف الغمة، 2/374.
[41]- البداية والنهاية، ( 7/57).
[42]- مسعودی، اثبات الوصیة، ص 196.
[43]- الانوار النعمانیة 2/53.
[44]- همان، 2/55.
[45]- صاحب وسائل در 3/278 حدیث آن را روایت کرده است. و نگاه کنید: فروع کافی کلینی، 6/449.
[46]- کافی، 2/205 باب لبس السواد، چاپ تهران 1315هـ، اما در این روایت عمامه قبل از عبا ذکر شده است.
[47]- وسائل 3/281 باب (20) حدیث (3) ابواب لباس المصلّی، و صدوق در من لا یحضره الفقیه 2/232 آن را روایت کرده است، و میگوید: از امام صادق در مورد نماز خواندن با کلاه سیاه پرسیدند گفت: در آن نماز نخوان زیرا لباس سیاه لباس اهل جهنم است. نگا: وسائل الشیعة، 3/281.
[48]- من لا یحضره الفقیه 1/251 و صاحب وسائل آن را از او در 3/278 ابواب لباس المصلی نقل کرده است. و روایت دوّم در وسائل، 3/279 حدیث (7) ابواب لباس المصلی، و من لا یحضره الفقیه، 2/252 و کافی 2/205 روایت شده است.
[49]- و همان گونه که در وسائل آمده، در العلل والحضال هم آمده است، و من لا یحضره الفقیه، 2/252.
[50]- الفقیه 1/252، و نگا: وسائل الشیعة 4/384، وبحار الانوار 2/291، 28/48.
[51]- عیون الاخبار، 1/26.
[52]- نگا: کافی 1/239.
[53]- نگا: بحار الأنوار، 25/117.
[54]- بحار الانوار 26/37.
[55]- همان، 26/56.
[56]- بحار الانوار، 27/65.
[57]- اصول کافی، 1/24.
[58]- بحار الانوار، 26/41.
[59]- همان.
[60]- بحارالانوار، 26/48.
[61]- نگا: أصول كافي، (1/227).
[62]- 1/45.
[63]- ص 51 چاپ لکهنو، هند.
[64]- ص 164 چاپ اول 1396هـ.ق.
[65]- نگا: أصول مذهب الشيعة الإمامية الإثنی عشرية، الغفاري، (1/418 و بعد از آن).
[66]- اصول کافی، 1/412.
[67]- معناي درست آیۀ کریمه: «پس کسانی که به او (= پیامبر اکرمص) ایمان آوردند، و حمایت و یاریش کردند، و از نوری که بر او نازل شده پیروی نمودند، آنان رستگارانند».
[68]- همان، 1/429.
[69]- بحار الانوار، 23/306.
[70]- تفسیر العیاشی، 1/214، وتفسیر الصافی، 1/242.
[71]- اصول کافی 1/412.
[72]- همان، 1/417.
[73]- همان، 1/417.
[74]- منبع سابق.
آیه کریمه در قرآنی که بر پیامبر اکرم محمد بن عبدالله ص نازل شده، اینطور است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ ءَامِنُواْ بِمَا نَزَّلۡنَا مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَكُم مِّن قَبۡلِ أَن نَّطۡمِسَ وُجُوهٗا فَنَرُدَّهَا عَلَىٰٓ أَدۡبَارِهَآ أَوۡ نَلۡعَنَهُمۡ كَمَا لَعَنَّآ أَصۡحَٰبَ ٱلسَّبۡتِۚ وَكَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ مَفۡعُولًا ٤٧﴾ [النساء: ٤٧] و قسمت دیگر آن اینطور است: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَكُم بُرۡهَٰنٞ مِّن رَّبِّكُمۡ وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكُمۡ نُورٗا مُّبِينٗا ١٧٤﴾ [النساء: ١٧٤].
[75]- اصول کافی 1/418.
آیۀ کریمه اینطور است: ﴿كَبُرَ عَلَى ٱلۡمُشۡرِكِينَ مَا تَدۡعُوهُمۡ إِلَيۡهِ﴾ [الشورى: ١٣]
[76]- کتاب اصول الکافی، 1/422.
[77]- منبع سابق، 1/423.
[78]- همان،1/424.
[79]- اصول کافی، 1/423.
[80]- کافی، 1/149.
[81]- روضة الکافی، 8/237.
[82]- کشف الغمة في معرفة الأئمة، 2/360.
[83]- صفحه 88، 142، 188 چاپ بیروت.
[84]- 2/66.
[85]- ص 582.
[86]- درباره قسم خوردن به جان خود بين علما اختلاف است كه قول صحيح جايز نيست.
[87]- نامه ششم نهج البلاغه.
[88]- خداوند چنين فرمودند: ﴿لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا ١٨﴾ [الفتح: 18].
[89]- نگا: تفسیر القمی، 2/377، و تفسیر البرهان، 4/358.
[90]- کافی، 5/7 و کتاب سلیم بن قیس، ص 362.
[91]- بحار الانوار، 75/421، و مستدرک الوسائل، 12/254.
[92]- اصول کافی 2/217 و بحار الانوار، 75/423.
[93]- پیامبرص فرمود: (دو چیز مهم را در میان شما میگذارم کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم) الترمذی 5/328-329. البته این حدیث با لفظ (کتاب الله وسنتی) هم وارد شده که معتبرتر است، زیرا عقلاً هم قابل پذیرش نیست که پیامبری که اجر رسالت از مردم نمیخواهد، در کنار کتاب خدا ایشان را سفارش به تمسک به خانوادهاش نماید.
[94]- ابو داود 4/106 و استاد آلبانی در صحیح الجامع این حدیث را صحیح دانسته است (5180) و شيعه به اين روايت احتجاج میكنند ... چنانچه خواهد آمد.
[95]- کشف الغمة في معرفة الأئمة، 3/228؛ أمالی طوسی، ص 362، إثبات الهداة، (3/594،598).
[96]- نگا: الغیبة، شیخ طوسی (ص 159-160).
[97]- بحار الانوار، (102/108). گویا این عبارات بخشی از دعای مکذوب ندبه هم هست که شیعیان در صبح جمعه میخوانند!
[98]- منبع پیشین، 53/7.
[99]- تاریخ ما بعد الظهور، ص 360.
[100]- همان، ص 361.
[101]- الغَیبة، طوسی، ص 420.
[102]- تاریخ ما بعد الظهور، (ص: 433).
[103]- همان،(ص 436).
[104]- الکافی، 1/338.
[105]- تاريخ ما بعد الظهور، (ص 185).
[106]- اصول الکافی 1/368 والغَیبة، النعمانی ص 197 والغیبة، الطوسی ص 263، وبحار الانوار 52/117.
[107]- اصول الکافی 1/368 و الغیبة، النعمانی ص 198.
[108]- الغیبة، الطوسی ص 262 و بحار الانوار 52/103.
[109]- نهج السعادة (2/639).
[110]- نگا: تهذیب الوصول، ابن مطهر الحلي ص 70، المرجعیة الدينية العليا، حسین معتوق ص 16.
[111]- نگا: رسالة تکفیر الشیعة لعموم المسلمین، الشیخ علی العماری كه تفاصيل زيادى آورده است.
[112]- بخاری و مسلم.
[113]- نگا: «أصول مذهب الشيعة الإمامية» الشيخ القفاري (2/1131-1151).
[114]- نگا: شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید، 1/581 چاپ ایران، وتاریخ المسعودی شیعه، 2/344، چاپ بيروت.
[115]- نگا: نهج البلاغه، ص 325، 340 تحقیق صبحی الصالح.
[116]- سیر اعلام النبلاء، ذهبی، 1/547.
[117]- منبع سابق، 1/422.
[118]- نهج البلاغة ص 97.
[119]- وسائل الشیعة 20/542.
[120]- صحيح مسلم (1821).
[121]- اصول الكافي، ج1، ص403، الأمالي، ص 350، الخصال، ج1، ص 149-150 (182). و در مصادر اهل سنت: مسند أحمد (4157)، سنن ترمذی (2657)، سنن ابن ماجه (232)، مسند أبو يعلى (5126، 5296)، صحيح ابن حِبَّان (69).
[122]- الکشکول، بحرانی 3/212؛ و کتاب لقد شیعنی الحسین ص 177.
[123]- الأنوار النعمانیة، 1/63.
[124]- أصل الشیعة وأصولها، ص 49.
[125]- صحيح بخاری.
[126]- مالک بن الأشتر – خطبه وآراؤه ص 89، والفتوح ابن أعثم 396.
[127]- الفصل فی الملل والأهواء والنحل، 4/235.
[128]- بحار الانوار، 26/28.
[129]- يعنى امامت نزد شيعه مانند نبوت است كه لطفى از طرف پروردگار میباشد، و بايد در هر زمانى امامى هدايتگر كه جانشين پيامبر است، باشد، و از وظايف او راهنمايى و هدايت بشريت و تدبير امور و مصلحت ايشان است ... تا آخر. نگا: «الإمامة والنص» استاد فيصل نور، ص 290.
[130]- مقصود از عصمت اين است كه امام از تمامى گناهان كبيره و صغيره معصوم است، و هيچگاه در فتوا دادن و در جواب آن گمراه نمیشود و به خطا نمیرود، و فراموش نمیكند، و به چيزى از امور دنيا غافل نمیشود» چنانكه در كتاب ميزان الحكمة ( 1/174) آمده است، و نگا: «عقائد الإمامية» ( ص 51 )، و«بحار الأنوار» ( 25/350-351).
[131]- الکافی 8/256 و بحار الانوار 27/253.
[132]- 2/985.
[133]- الطبرانی در الکبیر و در الأوسط (مجمع الزوائد 3/285).
[134]- نگا: «المهذب» ابن البراج (1/13)، «الإيضاح» ابن شاذان (ص454)، «وصول الأخيار» عاملی (ص68).
[135]- شما باید یکی از دو چیز را بپذیرید:
الف ـ یا اینکه این قرآن وجود خارجی نداشته و شما بر علی دروغ میبندید.
ب ـ و یا اینکه قبول کنید که علی t حق را کتمان نموده و مسلمین را در طول مدت خلافت خود فریب داده است! و علی از چنین چیزی پاک و مبرا است.
[136]- تنقیح المقال 3/142.
[137]- رجال کشی، ص 53.
[138]- اصول کافی، 1/247.
[139]- رجال کشی، ص 53 و معجم رجال الحدیث، خوئی، 12/81.
[140]- رجال کشی، ص 53.
[141]- کشف الغطاء، جعفر النجفی ص 5؛ ودائرة المعارف الشیعية، محسن الأمین، 1/27.
[142]- نهج البلاغة، ص 350 تحقیق صبحی الصالح؛ نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه219.
[143]- بحار الانوار، 25/351.
[144]- بحار الانوار 10/139 والنوادر، الراوندی ص 163.
[145]- نسب قریش، مصعب الزبیری ص 45، وجمهرة أنساب العرب، ابن حزم ص 87.
[146]- نسب قریش ص 52 و جمهرة أنساب العرب ص 108.
[147]- عمدة الطالب فی أنساب آل ابی طالب ابن عنبة الشیعی ص 111 و طبقات ابن سعد 5/34.
[148]- روضة الواعظین ص 260.
[149]- عیون أخبار الرضا، 2/60.
[150]- صحيح بخاری، (3475)، صحيح مسلم، (1688).
[151]- أصل الشیعة وأصولها؛ محمد حسین آل کاشف الغطاء ص 83.
[152]- اصول کافی2/20 و تفسیر عیاشی1/252-253 و برهان1/386 و رجال کشی ص425.
[153]- تنقیح المقال 1/211.
[154]- الفطحية: پیروان عبدالله بن الأفطع بن جعفر الصادق هستند.
[155]- الواقفية: کسانی هستند که بر موسی بن جعفر توقف کردهاند و بعد از او کسی را امام قرار ندادهاند.
[156]- الناووسية: آنها پیروان مردی هستند که به او ناووس یا ابن ناووس گفته میشد. و این فرقه میگویند که جعفر بن محمد نمرده است و مهدی اوست.
[157]- به عنوان مثال نگاه کنید: رجال کشی صفحههای 563-565-570 -597 -612-616-615.
[158]- مقدمه کافی، حسین علی ص 25، روضات الجنات خوانساری 6/109 والشیعة محمد صادق الصدر، ص 122.
[159]- مصباح الفقیه ص 436؛ والاجتهاد والتقلید، ص 17.
[160]- جامع المقال فیما یتعلق بأحوال الحدیث والرجال، طریحی، ص 15.
[161]- منبع پیشین.
[162]- مقتبس الاثر، 3/63.
[163]- بحار الانوار، 101/369.
[164]- اصول کافی، 1/181-184.
[165]- نگا: الغيبة ص 106ـ 107.
[166]- ثم أبصرتُ الحقیقة، محمد سالم الخضر، ص 291-292. ناگفته نماند که این کتاب به زبان فارسی تحت عنوان (آنگاه حقیقت را یافتم) ترجمه شده است.
[167]- فصل الخطاب فی إثبات تحریف کتاب رب الأرباب ص 211.
[168]- مشارق الشموس الدریة، ص 126.
[169]- الدرر النجفیة، یوسف البحرانی؛ مؤسسة آل البیت لإحیاء التراث، ص 298.
[170]- ثم أبصرت الحقیقة ص 294.
[171]- الفصل في الملل والأهواء والنّحل، 4/159-160.
[172]- الإمام الصادق، محمد حسین المظفر، ص 178.
[173]- منبع سابق.
[174]- الشیعة في التاریخ، ص 44-45.
[175]- منهاج الکرامة، ص 72-73.
[176]- أعیان الشیعة، 1/2/ص 6.
[177]- نهج البلاغة (شرح ابن ابی الحدید) 6/176.
[178]- نگا: بحار الانوار، 11/60 و العالم الزلفی، ص 303.
[179]- العالم الزلفی، ص 303.
[180]- ودائع النبوة، تهرانی، ص 155.
[181]- نگا: وسائل الشیعة، ج 1، ص 197 و 199 – مستدرک الوسائل، ج 1، ص 32 – المصنّف، عبدالرزاق صنعانی ج 1، ص 156 – مسند امام زید، کتاب الطهارة، باب الغسل الواجب والسنة، حدیث پنجم – التاج الجامع للأصول فی أحادیث الرسول، ج 1، ص 87.
[182]- نگا: رجال کشی، ص 27، 219، 445، 465 و رجال نجاشی، ص 28، 53، 76، 86، 95، 139 و جامع الرواة، أردبیلی،1/413.
[183]- روضه كافی، کلینی، ص 29.
[184]- صراط النجاة في أجوبة الاستفتاءات، 2/452 و نگاه: الإمامة والنص، تألیف استاد فیصل نور، ص 306.
[185]- کافی، 8/295 و نگا: بحار، 28/255 و امالی طوسی، ص 234.