×
یکی از ویژگی‌های عقیدتی جامعه شیعی ایران که سخت حیرت انگیز است، باور داشتن به روایات و احادیثی است که چه بسا اعتبار آنها نسبت به موارد مشابه، بسیار جای سخن داشته یا از بن و اساس بی‌اعتبار است. از جمله این گونه احادیث و روایات، حدیث مشهور به «حدیث کساء» است که قاطبه شیعیان اثناعشری، اعم از خواص و عوام، بدان باور داشته و ارادت ویژه‌ای نسبت به آن از خود ابراز می‌دارند و معلوم نیست که چرا از میان این همه احادیث و روایات( که فقط نقل می‌شود و مورد اعتقاد و عمل قرار می‌گیرد) فقط این حدیث است که مانند دعای کمیل، آن را دسته جمعی در جلسات می‌خوانند یا از طریق رادیو(به ویژه قبل از اذان ظهر هر روز از صدا و سیمای استان اصفهان) پخش می‌شود؟!

    بی اعتباری حدیث کساء

    (از لحاظ تاریخی و محتوایی)

    نویسنده: د . حنیف

    منبع: http://islamtxt.net/

    یکی از ویژگی‌های عقیدتی جامعه شیعی ایران که سخت حیرت انگیز است، باور داشتن به روایات و احادیثی است که چه بسا اعتبار آنها نسبت به موارد مشابه، بسیار جای سخن داشته یا از بن و اساس بی‌اعتبار است.

    از جمله این گونه احادیث و روایات، حدیث مشهور به «حدیث کساء» است که قاطبه شیعیان اثناعشری، اعم از خواص و عوام، بدان باور داشته و ارادت ویژه‌ای نسبت به آن از خود ابراز می‌دارند و معلوم نیست که چرا از میان این همه احادیث و روایات( که فقط نقل می‌شود و مورد اعتقاد و عمل قرار می‌گیرد) فقط این حدیث است که مانند دعای کمیل، آن را دسته جمعی در جلسات می‌خوانند یا از طریق رادیو(به ویژه قبل از اذان ظهر هر روز از صدا و سیمای استان اصفهان) پخش می‌شود؟!

    سند این حدیث از سید هاشم بحرانی آغاز شده و به جابربن عبدالله انصاری به نقل از فاطمه زهراء می‌انجامد. ما در اینجا قصد آن را نداریم که سند حدیث را مورد بررسی قرار دهیم، زیرا از لحاظ تاریخی و محتوایی به قدری معیوب و مخدوش است که نیاز به پژوهش اسنادی ندارد. گویی اصلاً برسازنده این داستان ید طولایی در نمایشنامه نویسی داشته است، چراکه با خواندن متن حدیث، انسان احساس می‌کند شاهد یک صحنه نمایشی است تا یک واقعیت تاریخی! تازه بر فرض هم یک واقعه تاریخی باشد- که نیست- مانند دیگر گزارش‌های تاریخی است. مگر خواندن گزارش‌های تاریخی، اجر و ثواب و پاداش دارد و مایه سعادت و رفع غم و اندوه جامعه می‌شودکه خواندن این داستان ساختگی دارای چنین خواصی باشد؟ اگر واقعاً طبق گزارش بندهای پایانی این حدیث، خواندن آن در هر محفلی از محافل شیعی موجب رفع غم و اندوه و گرفتاری شیعیان و دوستداران اهل‌بیت پیامبر می‌شود، پس چگونه است که در طول قرن‌ها، خواندن و ذکر این حدیث توسط شیعیان، هیچ‌یک از این خواص ادعایی، در جامعه شیعی دیده نشده است.

    حال برای بررسی دقیق حدیث، کل متن عربی آن در بندهای جدا از هم درج می‌گردد.:

    « عن جابربن عبدالله الانصاری قال: سَمِعْتُ فاطِمَهَ الزَّهْراءِ عَلَیْها سَلامُ اللَّهِ أَنَّها قالَتْ:

    ۱- دَخَلَ عَلىَّ أَبى‏ رَسوُلُ اللَّهِ فى‏ بَعْضِ الْأَیَّامِ، فَقالَ: اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَهُ فَقُلْتُ وَ عَلَیْکَ السَّلامُ یا اَبَتاهُ فَقالَ: اِنّى‏ لَأَجِدُ فى‏ بَدَنى‏ ضُعْفاً فَقُلْتُ لَهُ: أُعیذُکَ بِاللَّهِ یا أَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ، فَقالَ: یا فاطِمَهُ ایتینى‏ بِالْکِساءِ الْیَمانی وَ غَطّینى‏ بِهِ، فَأَتَیْتَهُ وَ غَطَّیْتُهُ بِهِ وَ صِرْتُ أَنْظِرُ اِلَیْهِ فَاِذاً یَتَلَأْلَأُ کَاَنَّهُ الْبَدْرُ فى‏ لَیْلَهِ تَمامِهِ وَ کَمالِهِ.

    فاطمه نقل کرده که روزی پدرش[رسول خدا] به منزل وی وارد شد در حالی که از ضعف بدنی‌اش شکوه می‌نمود و از او خواست تا بالاپوشی برای آن حضرت آورده و وی را با آن بپوشاند، و فاطمه نیز چنان کرد که پدرش گفته بود. بنابراین رسول خدا حال عادی نداشته و بیمارگونه بوده و شاید رنگ پریده که احساس سرما می‌نموده و نیاز به بالاپوشی گرم کننده داشته است!

    اولاً باید پرسید: مگر رسول خدا خودش خانه و همسران متعدد نداشت که بتوانند به او رسیدگی کنند که مجبور باشد هنگام بیماری به خانه دخترش برود و از او کمک بخواهد که دو فرزند خردسال و وظایف خانه‌داری خود را داشت؟ آن هم کسی مانند رسول خدا که بسیار ملاحظه‌کار بود و از مزاحمت، سخت پرهیز می‌نمود.

    ثانیاً: انسان بیمار معمولاً هنگام بیماری و ضعف بدنی، رنگ پریده و بی‌حال جلوه می‌کند، درحالی که فاطمه گفته که چهره پدرش چون قرص ماه شب چهاردهم می‌درخشیده است!

    ۲- فَما کانَتْ اِلاَّ ساعَهً وَ اِذاً بِوَلَدِىَ الْحَسَنِ قَدْ أَقْبَلَ فَقالَ: السَّلامُ عَلَیکِ یا أَمَّاهُ، فَقُلْتُ: وَ عَلَیْکِ السَّلام یا قُرَّهَ عَیْنى‏ وَ ثَمَرَهَ فُؤادى‏، فَقالَ لى‏: یا أُمَّاهُ اِنّى‏ أَشُمُّ عِنْدَکِ رائِحَهً طَیِّبَهً کَأَنَّها رائِحَهُ جَدّى‏ رَسوُلِ اللَّهِ ، فَقُلْتُ: نَعَمْ یا وَلَدى‏ اِنَّ جَدَّکَ تَحْتَ الْکِساءِ فَاقْبَلَ الْحَسَنُ نَحْوَ الْکِساءِ، وَ قالَ: اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا جَدَّاهُ یا رَسوُلَ اللَّهِ أَتَأْذِنُ لى‏ أَنْ أَدْخُلَ مَعَکَ؟ فَقالَ: وَ عَلَیْکِ أَلسَّلامُ یا وَلَدى‏ وَ صاحِبَ حَوْضى‏ قَدْ أَذِنْتُ لَکَ، فَدَخَلَ مَعْهُ تَحْتَ الْکِساءِ.

    سپس گفته: ساعتی نگذشته بود که فرزندم حسن وارد شد و پس از سلام به من گفت که از جانب شما بویی استشمام می‌کنم که گویی بوی جدم رسول خداست، گفتم آری پسرم، پدر بزرگت زیر بالاپوش است، پس حسن به سوی وی رفته و بعد از سلام، از آن حضرت اجازه خواست که به زیر بالا پوش برود، آن حضرت به وی اجازه داد و حسن به زیر بالاپوش وارد شد!

    با توجه به محتوای بند ۷ که جبرئیل خبر نزول آیه ۳۳ سوره احزاب را به پیامبر داده، زمان این واقعه باید سال سوم یا چهارم هجری باشد[زیرا سوره احزاب در میان سال سوم و چهار هجری نازل شده است]. لذا حسن بن علی که در رمضان سال سوم هجری به دنیا آمده، در زمان نقل این داستان طفلی چندماهه و شیرخوار بوده و طبعاً نمی‌توانسته سخن بگوید یا راه برود! پس گزارش ورود او از بیرون به خانه و سخن گفتن با مادر و پدر بزرگش، به‌دور از حقیقت بوده و نشان دهنده کم حافظه بودن شخص دروغپرداز سازنده این حدیث می‌باشد که برای برساختن این داستان، توجهی به زمان نقل آن نداشته است!

    گذشته از اینها و بر فرض صحت داستان، با وجود کوچکی خانه علی چگونه حسن هنگام ورود به خانه متوجه نشد که پدربزرگش در میان بالاپوش خوابیده، و چه لزومی داشت که وی به زیر بالاپوش پدربزرگ بیمارش برود؟

    از طرفی، چگونه می‌توان پذیرفت که سخن گفتن در خانه با این‌گونه ادبیات در آن زمان رایج بوده است؟!

    ۳- فَما کانَتْ اِلاَّ ساعَهً فَاِذاً بِوَلَدِىَ الْحُسَینِ قَدْ أَقْبَلَ وَ قالَ: اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّاهُ فَقُلْتُ: وَ عَلَیْکَ السَّلامُ یا قُرَّهَ عَینى‏ وَ ثَمَرَهَ فُؤادى‏، فَقالَ لى‏: یا أُمَّاهُ اِنى‏ أَشُمُّ رائِحَهً طَیِّبَهً کَأَنَّها رائِحَهٌ جَدى‏ رَسوُلِ اللَّهِ ؛ فَقُلْتُ: نَعَمْ یا بُنَىِّ اِنَّ جَدَّکَ وَ أَخاکَ تَحْتَ الْکِساءِ فَدَنَى‏ الْحُسَیْنُ نَحْوَ الْکِساءِ وَ قالَ: السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَدَّاهُ السَّلامُ عَلَیْکَ یا مَنِ اخْتارَهُ اللَّهُ أَتَأْذِنُ لى‏ أَنْ أَکوُنَ مَعَکُما تَحْتَ هُذَا الْکِساءِ؟ فَقالَ: وَ عَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدى‏ وَ یا شافِعَ أُمَّتى‏ قَدْ أَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ مَعَهُما تَحْتَ الْکِساءِ.

    تمام آنچه که در بالا گفته شد، در اینجا هم صادق است؛ زیرا حسین‌بن علی در سوم شعبان سال ۴ هجری به دنیا آمده است، یعنی یا در زمان نقل این داستان، به احتمال قوی اصلاً متولد نشده بوده یا حد اکثر طفل نوزاد شیرخواره‌ای بوده است! یا اینکه دختر پیامبر توجهی به ضعف بدنی و بیماری پدرش نداشته و مانع فرزندانش نشده که مزاحم پدر بیمارش نشوند! لذا نیازی به بررسی کل مطلب این بند نیست چون جعلی بودن آن بسیار روشن است.

    اگر بازهم فرض کنیم که این جریان در اواخر دوران حیات رسول خدا اتفاق افتاده که حسن و حسین مثلاً در سنین ۵ و ۶ سالگی بوده‌اند، بی تردید زینب و ام کلثوم(دختران فاطمه زهرا) در سن ۴ و ۳ سالگی و حتماً در خانه بوده‌اند. حال پرسش این است که: چگونه این دو دختر نازنین از جمع خانوادگی مستثنی شده و در زیر کساء جای نگرفته و مشمول دعاهای پدربزرگشان نشده و در زمره اهل بیت به شمار نیامدند؟! آیا جداسازی دو نوه دختری و به حساب نیاوردن آنها در این داستان در زمره اهل‌بیت، با روحیه پیامبر اکرم که دختران و زنان امت – به‌ویژه دخترش فاطمه- را در مقابل چشم مشرکان متعصبِ دختر زنده به گورکن، مورد محبت و تکریم قرار می‌داد، سازگار است؟! یا آنکه چگونه علی و فاطمه راضی شدند که جلوی چشم دو دختر عزیزشان، با حسن و حسین به زیر کساء بروند و با پیامبر همراه شوند و آن‌دو را از این فیض عظیم محروم سازند؟

    بنابراین، ملاحظه می‌فرمایید که دروغ و جعل از سراپای این حدیث می‌بارد. البته آنچه که بیشتر مایه شگفتی است این است که چگونه علمای شیعه بر این داستان ساختگی و نمایشنامه مضحک، مهر تأیید زده و عوام الناس شیعه را در وادی خرافات و موهومات و جعلیات مذهبی رها ساخته‌اند!

    ۴- فَأَقْبَلَ عِنْدَ ذلِکَ أَبوُالْحَسَنِ عَلىُ بْنُ أَبى‏ طالِبٍ، وَ قالَ: السَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَهُ یا بِنْتَ رَسوُلِ اللَّهِ، فَقُلْتُ: وَ عَلَیْکَ السَّلامُ یا أَبَاالْحَسَنِ وَ یا أَمیرَالْمؤمِنینَ، فَقالَ: یا فاطِمَهُ اِنّى‏ أَشُمُّ عِنْدَکِ رائِحَهً طَیِّبَهً کَأَنَّها رائِحَهُ أَخى‏ وَ ابْنِ عَمّى‏ رَسوُلِ‏اللَّهِ، فَقُلْتُ: نَعَمْ ها هُوَ مَعَ وَلَدَیْکَ تَحْتَ الْکِساءِ، فَأَقْبَلَ عَلىٌّ نَحْوَ الْکِساءِ وَ قالَ: اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رَسوُلَ اللَّهِ أَتَأْذِنُ لى‏ أَکوُنَ مَعَکُمْ تَحْتَ الْکِساءِ؟ قالَ لَهُ: وَ عَلَیْکَ السَّلامُ یا أَخى‏ وَ خَلیفَتى‏ وَ صاحِبَ لِوائى‏ فِى الْمَحْشَرِ نَعَمْ قَدْ أَذِنْتُ لَکَ، فَدَخَلَ عَلىٌّ تَحْتَ الْکِساءِ.

    در اینجا باید پرسید: آخر چه کسی باور می‌کند که فاطمه با شوهرش این‌گونه سلام و علیک می‌کرده؟ و اینکه مرد زیرک و عاقل و بالغی مانند علی چگونه نفهمید که پیامبر با دو فرزندش زیر بالاپوشی در خانه خفته‌اند؟ مگر خانه علی چه‌قدر وسعت داشت؟ نیز پس از آنکه فهمید نپرسید که پدرت با این حال در خانه ما چه می‌کند و چرا مراقب نبودی که فرزندانت مزاحم او نشوند تا استراحت نماید؟

    از این مهم‌تر، چگونه مرد بالغ و تنومندی چون علی مراعات بیماری و ضعف بدنی پیامبر اکرم را نکرد و خود نیز از او اجازه گرفت که به زیر کساء یمانی برود، مگر بچه بازی بود و می‌خواست مانند دو فرزندش در آغوش رسول خدا بخوابد؟! واقعاً تجسم چنین صحنه‌ای و چنان گفت‌وگوهایی، آن هم در مورد خاندان رسول خدا شرم‌آور است! علمای شیعه را چه شده است که نه خود متوجه سستی و بی‌اساسی این حدیث جعلی شده‌اند و نه دیگران را از جعلی بودن آن آگاه می‌کنند؟!

    ۵- ثُمَّ أَتَیْتُ نَحْوَ الْکِساءِ وَ قُلْتُ: السَّلامُ عَلَیْکَ یا أَبَتاهُ یا رَسوُلَ اَللَّهِ أَتَأْذِنُ لى‏ أَنْ أَکوُنَ مَعَکُمْ تَحْتَ الْکِساءِ: قالَ لى‏: وَ عَلَیْکِ السَّلامِ یا بِنْتى‏ وَ یا بِضْعَتى‏ قَدْ أَذِنْتُ لَکِ، فَدَخَلْتُ مَعْهمْ فَلَمَّا اِکْتَلَمْنا وَ اجْتَمَعْنا جَمیعاً تَحْتَ الْکِساءِ فَأَخَذَ أَبى‏ رَسوُلُ اللَّهِ بِطَرَفِى الْکِساءِ وَ أَوْمى‏ بِیَدِهِ الْیُمْنى‏ اِلىَ السَّماءِ وَ قالَ: اَللَّهُمَّ اِن هؤلاءِ أَهْلُ بَیْتى‏ وَ خاصَّتى‏ وَ حامَّتى‏، لَحْمُهُمْ لَحْمى‏ وَ دُمُهُمْ دَمى‏ یُؤلِمُنى‏ ما یُؤْلِمَهُمْ، وَ یَحْزُنُنى‏ ما یَحْزُنُهُمْ، أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ وَ سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَهُمْ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عاداهُمْ، وَ مُحِبّ‏ٌ لِمَنْ أَحَبَّهُمْ، وَ أَنَّهُمْ مِنّى‏ وَ أَنَا مِنْهُمْ، فَاجْعَلْ صَلواتِکَ وَ بَرَکاتِکَ وَ رَحْمَتَکَ وَ غُفْرانَکَ وَ رِضْوانَکَ عَلىَّ وَ عَلَیْهِمْ، وَأَذْهِبْ عَنْهُمْ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُم تَطْهیراً. فَقالَ اللَّهُ عَزوَجَلِّ: یا مَلائِکَتى‏ وَ یا سُکَّانِ سَمواتى‏ اِنّى‏ ما خَلَقْتُ سَماءً مَبْنِیَّهً وَ لا أَرْضاً مَدْحِیَّهً وَ لا قَمَراً مُنیراً، وَ لا شَمْساً مُضیئهً، وَ لا فَلَکاً یَدُورُ وَ لا فَلَکاً تَسْرى‏، وَ لا بَحْراً یَجرى‏ اِلاّ لِمَحَبهِ هؤلاءِ الْخَمْسَهِ الّذینَ هُمْ تَحْتَ الْکِساءِ.

    در اینجا ملاحظه می‌شود که علاوه بر علی و دوفرزندش، فاطمه نیز از پدرش اجازه خواسته که به زیر کساء برود و پدرش به او نیز اجازه داده است، اما معلوم نیست با آنکه قبلاً با پدرش سلام و احوالپرسی کرده بود چرا مجدداً به وی سلام داده است؟

    شنیده‌ایم که می‌گویند: پنج تن آل عبا؛ مگر آن کساء یمانی که به وسعت یک عبا بیشتر نبوده، چه‌قدر گشاد بوده که سه نفر انسان بالغ و دو پسربچه در زیرش جای گرفته‌اند؟ پیامبر بنده خدا در اثر احساس ضعف و بیماری از دخترش خواست که یک بالاپوش دور بدن او بپوشاند تا استراحتی کند و آرام شود؛ پس چه معنی داشت که داماد و دختر و نوه‌هایش نیز همراه او در زیر کساء بخوابند؛ اینکه نقض غرض شده است؛ زیرا باعث آزار پیامبر بیمار گردیده و از آرام شدن او جلوگیری نموده است!

    دیگر اینکه فاطمه پس از گزارش سخنان پیامبر خطاب به خدای تعالی، از کجا سخنان خداوند با ملائکه را شنیده و گزارش نموده ؟ مگر به او هم وحی می‌شده است؟ به چه دلیل؟

    از طرفی، آیا این بیاناتی که از قول خدای تعالی خطاب به ملائک گزارش شده، با آیات قرآن و عقل سلیم سازگار است؟ آیا خداوند تمام آسمان ها و زمین و ماه و خورشید و دریاها و رودها را فقط برای محبت این پنج نفر نشسته در زیر کساء آفریده و بقیه خلایق و بندگانش لیاقت و شایستگی استفاده از آنها را نداشته‌اند و ندارند؟ با این‌حال، اگر زینب و ام کلثوم را ندیده بگیریم، از امام چهارم تا دوازدهم همگی از دایره وجوب این محبت خارج می‌شوند زیرا خداوند فرموده: " اِلاّ لِمَحَبهِ هؤلاءِ الْخَمْسَهِ الّذینَ هُمْ تَحْتَ الْکِساءِ" مگر برای محبت این پنج نفری که زیر کساء هستند.

    چنان که ملاحظه می‌شود رسول خدا در دعایش با الهام از آیه ۳۳ سوره احزاب فرموده:« وَأَذْهِبْ عَنْهُمْ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُم تَطْهیراً » با آنکه هنوز این ایه نازل نشده بوده و در بند بعدی پس از آنکه جبرئیل نازل می‌شود آن آیه را به او وحی می‌کند! ببینید چگونه همه چیز در این داستان درهم است.

    شایان ذکر است که این مجموعه عظیمی که خداوند برشمرده، میلیاردها سال پیش از تولد این پنج نفر آفریده شده‌اند و میلیون‌ها انسان از آنها بهره برده‌اند. هم اکنون نیز که آن پنج نفر از دنیا رفته‌اند- و خدایشان رحمت کناد- میلیاردها انسان، چه آنها که ایشان را می‌شناسند و دوست دارند یا بی تفاوتند، و چه آنها که ایشان را اصلاً نمی‌شناسند و در دین و مسلک‌های گوناگون هستند و یا دین ندارند، خود و فرزندانشان از این مجموعه عظیم خلقت، هر روز و شب بهره فراوان می‌برند! پس در اینجا دو حالت وجود دارد، یا آن سخنان مسطور در حدیث کساء جعلی است(که هست)، یا خداوند – نعوذ بالله- دروغ گفته است، و این شق دوم محال است، چراکه خداوند هرگز دروغ نمی‌گوید.

    ۶- فَقالَ الْأَمینُ جَبْرئیلُ: یا رَبُّ وَ مَنْ تَحْتَ الْکِساءِ؟ فَقالَ اللَّهُ عَزُّوَجَلَّ: هُمْ أَهْلُ بَیْتِ النُبُوَّهِ، وَ مَعْدِنِ الرِسالَهِ، وَ هُمْ فاطِمَهُ وَ أَبوُها وَ بَعْلُها وَ بَنوُها، فَقالَ جِبرَئیلُ: یا رَبِّ أَتَأذُنُ لى‏ اَنْ أَهْبِطَ اِلَى الْاَرْضِ لَأَکوُنَ مَعَهُمْ سادِساً؟ فَقالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ: قَدْ أَذِنَتُ لَکَ، فَهَبِطَ الأَمینُ جِبْرَئیلَ، وَ قالَ لِأَبى‏: السَّلامُ عَلَیکَ یا رَسوُلَ اللَّهِ؛ أَلْعَلِىُّ الأَعْلى‏ یَقْرَئُکَ السَّلامَ وَ یَخُصُّکَ بِالتَّحِیَّهِ وَ الْاِکْرامِ وَ یَقوُلُ لَکَ: وَ عِزَّتى‏ وَ جَلالى‏، اِنّى‏ ما خَلَقْتُ سَماءاً مَبْنِیَّهً وَ لاأرْضاً مَدْحِیّهً، وَ لا قَمَراً مُنیراً، وَ لا شَمْساً مُضیئهً، وَ لافَلَکاً یَدُورُ وَ لا بَحْراً یَجْرى‏ وَ لا فَلَکاً تَسْرى‏ اِلاَّ لِأَجْلِکُمْ وَ مَحَبَّتِکُمْ، وَ قَدْ أَذِنَ لى‏ أَنْ أدْخُلَ مَعَکُمْ، فَهَلْ تَأْذَنُ لى‏ أَنْتَ یا رَسوُلَ اللَّهِ؟ فَقالَ أَبى‏: وَ عَلَیْکَ السَّلامُ یا أَمینَ وَحْىِ اللَّهِ نَعَمْ قَدْ أَذِنْتُ لَکَ، فَدَخَلَ جِبْرئیلُ مَعْنا تَحْتَ الْکِساء.

    ملاحظه می‌کنید که به قول معروف: هردم از این باغ بری می‌رسد/ تازه‌تر از تازه‌تری می‌رسد! آن پنج نفر در زیر کساء کم بودند، جبرئیل امین هم اضافه شد و به جای پنج‌تنِ آل عبا شدند شش‌تن! دروغ را ببینید، ملک مقرب و امین وحی خدا، جبرئیل، نمی‌داند که چه کسانی زیر آن کساء خفته‌اند! و از خدا می‌پرسد: ای پروردگار چه کسانی زیر کساء هستند؟ و خداوند پاسخ می‌دهد: ایشان خاندان نبوت و مرکز رسالت‌اند. سپس برای او توضیح می‌دهد: یعنی فاطمه و پدرش و شوهرش و دو پسرش! که باید با لفظ مثنای (وَلَداها) یا (اِبنَاها) بیاید اما با لفظ (بَنوها) که جمع است آمده، و این نشان می‌دهد که- نعوذ بالله- یا خدا عربی نمی‌دانسته یا جاعل سوادش را نداشته و اشتباه کرده است! این گونه از حدیث برمی‌آید که گویا به جز رسول خدا، فاطمه و علی و حسن و حسین نیز جبرئیل را می‌دیده‌اند!

    دیگر اینکه، جبرئیل به پیامبر گفته: أَلْعَلِىُّ الأَعْلى‏ یَقْرَئُکَ السَّلامَ. یعنی خدای بلند مرتبه به تو سلام می‌رساند؛ اما در زبان عربی عبارت یَقْرَئُکَ السَّلامَ برای سلام رساندن یا سلام کردن به کار نمی‌رود، بلکه باید می‌گفت: یُبلِغکَ السلام یا أبلَغکَ السلام، یا آبلغَ الیک السلام، یا سلَّمَ علیکَ.

    پرسش مهم این است که جبرئیل دیگر برای چه به زیر کساء رفت؟ او که عضو خاندان رسول، یعنی اهل‌بیت نبود.

    ۷- فَقالَ جِبْرَئیلُ لِأَبى: اِنَّ اللَّهُ قَدْ اَوْحى‏ اِلَیْکُمْ یَقوُلُ: «اِنَّما یُریدُ اللَّهَ لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرِکُمْ تَطْهیراً». [احزاب/۳۳] در این بند ملاحظه می‌شود که جبرئیل بخشی از سوره احزاب را بر پیامبر وحی کرده است؛ یعنی آن واقعه در میانه سال سوم و چهارم هجری بوده است که حسن بن علی طفلی شیرخوار بوده و حسین بن علی هنوز متولد نشده بوده است! و این نشان از بی خبری جاعل داستان، از تاریخ نقل آن دارد.

    ۸- فَقالَ عَلىٌّ یا رَسوُلَ اللَّهِ أَخْبِرْنى‏ ما لِجُلوسِنا هذا تَحْتَ هذا اَلْکِساءِ مِنَ الْفَضْلِ عِنْدَاللَّهِ؛ فَقالَ: وَالَّذى‏ بَعَثَنى‏ بِالْحَقِّ نَبیّاً، وَاصْطَفانى‏ بِالرَسالَهِ نَجِیّاً، ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فى‏ مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ أَهْلِ الْاَرْضِ وَ فیهِ جَمْعٌ مِنْ شیعَتِنا وَ مُحِبینا اِلاَّ وَ نَزَلَتْ عَلَیْهِمُ الرَّحْمَهُ، وَ حَفَّتْ بِهِمُ‏الْمَلائِکَهُ وَ اسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ اِلى‏ أَنْ یَتَفَرَّقوُا، فَقالَ عَلىّ‏ٌ: اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَ فازَ شیعَتُنا وَ رَبِّ الْکَعْبَهِ.

    جعلی بودن متن این بند، روشن و واضح است، زیرا امام علی که مرد تقوا و عمل صالح بوده و به ادعای شیعیان، غیب هم می‌دانسته، نفهمیده فلسفه و فضل رفتن زیر کساء چیست و لذا از رسول خدا می‌پرسد: ای رسول خدا به من خبر بده که این نشستن ما زیر این کساء، در نزد خدا چه فضیلتی(برای ما) دارد؟

    آیا واقعاً صِرف نشستن زیر عبای رسول خدا برای کسی مایه فضل و برتری است و آیا امام علی آن را برای خود فضیلتی می‌شمارد؟ مسلماً خیر! از طرفی نشستن زیر عبای پیامبر چه فضیلتی برای جبرئیل داشته است؟

    در ثانی، جوابی که رسول خدا به او می دهد- نعوذ بالله- چه‌قدر بی ربط است! رسول پس از قسم‌های شدید و غلیظ به او فرموده: خبر این داستان در محفلی از محافل اهل زمین، که گروهی از شیعیان و دوستداران ما در آن حضور دارند، ذکر نمی‌شود مگر آنکه رحمت خدا بر ایشان فرود می‌آید و ملائکه دور ایشان جمع می‌شوند و برایشان طلب آمرزش می‌کنند تا وقتی که متفرق شوند. علی هم به خدا و پروردگار کعبه سوگند خورده که: ما و شیعیان ما رستگار شدیم. خب، اینکه فضل و برکتش برای شیعیان است نه برای علی که در زیر کساء بوده است!

    ۹- فَقالَ: اَبى‏ یا عَلىّ‏ٌ وَالَّذى‏ بَعَثنى‏ بِالحَقِّ نَبِیّاً، وَاصْطَفانى‏ بِالرِّسالَهِ نَجِیّاً ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذَا فى‏ مَحْفِلِ مِنْ مَحافِلِ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ فیهِ جَمْعٌ مِنْ شیعَتِنا وَ مُحِبینا وَ فیهِمْ مَهْموُمٌ اِلاّ وَ فَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ، وَ لا مَغْموُمٌ اِلاّ وَ کَشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ، وَ لا طالِبِ حاجَهٍ اِلاّ وَ قَضَى اللَّهُ حاجَتَهُ، فَقالَ عَلىّ‏ٌ: اِذاً وَ اللَّهِ فُزْنا وَ سُعِدْنا وَ کَذلِکَ شیعَتُنا فازُوا وَ سُعِدوُا فِى الدُّنیا وَ الْأخِرَهِ و رَبِّ الْکَعْبَهِ».

    و در پایان مجدداً رسول خدا پس از سوگندهای سخت، به علی مژده داده که اگر خبر این داستان در یکی از محافل شیعیان و دوستداران ما ذکر شود، غم و غصه همگی ایشان مرتفع شده و تمامی حاجات آنان برآورده می‌گردد؛ و باز هم علی سوگند می‌خورد که ما و شیعیان و دوستدارانمان رستگار و خوشبخت دنیا و آخرت شده‌ایم.

    قابل توجه است که لفظ «شیعه» برای پیروان علی و فرزندانش به کار می‌رود نه برای پیامبر، و کاربرد الفاظ«شیعتنا و محبینا» در این داستان از سوی پیامبر، یکی دیگر از نشانه‌های جعل حدیث است.

    باری، پرسش اصلی و مهم این است که: چرا با وجودِ این‌همه وعده‌های رسول خدا در این حدیث، با آنکه در طول ۱۴۰۰ سالِ گذشته، شیعیان میلیون‌ها بار حدیث کساء را به صورت فردی یا دسته‌جمعی در مجالس خویش خوانده‌اند یا از طریق صدا و سیمای کشور جمهوری شیعی ایران(مخصوصاً استان اصفهان) مرتب پخش می‌شود، بازهم می‌بینیم که هیچ مشکلی از خانواده‌ها و جامعه شیعه ایران حل نشده و به جای آنکه غم و غصه‌هایشان پایان یابد و به آرامش برسند، روز به روز بر مشکلات خود و کشورشان در همه زمینه‌ها افزوده شده و می‌شود؟!

    نیز گفتنی است که آقای محمدمحمدی ری‌شهری در مصاحبه با کیهان فرهنگی شماره ۲۱۲ چنین اظهار داشته: «متن موجود حدیث کساء که در مفاتیح آمده است، هم از نظر متن و هم از نظر سند، اشکال دارد. اصولاً به آن صورت، تا ۲۰۰ سال پیش در هیچ کتابی نیست، حتی علامه مجلسی که احادیث ضعیف را هم ضبط کرده، آن را در کتاب بحار الانوار نیاورده، اصولاً بسیاری از احادیث عرفانی هست که بعد از قرن ششم وارد جامعه اسلامی شده، یعنی تا سال ۶۰۰ هجری در هیچ مأخذی نیست، بعداً به کتب حدیثی وارد شده است».(برای اطلاع بیشتر به سایت شیعه نیوز مراجعه کنید)

    پس ای خوانندگان گرامی! به خاطر خدا و آخرتتان کمی بیندیشید و عقل و انصاف خود را به کار گیرید. نگارنده مطمئن است که شما نیز با مرور مجدد و دقیق متن این حدیث و سؤالات و اشکالات مطرح شده، به جعلی بودن آن پی خواهید برد و چنانچه قبلاً بدان باور داشته‌اید، با مطالعه مطالب پیش گفته، آن را از مجموعه باورهای خود جدا خواهید ساخت. به امید خدای یکتا، التماس دعا.